ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و سوم🎬: فضه که همراه بانوی شکسته پهلویش وارد مسجد شده بود ،با چشم خود شا
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صدو چهارم🎬:
حضرت زهرا سلام الله علیها در دفاع از حق و حقوق خود رو به ابوبکر فرمودند: فدک ملکی بود از املاک من و خلافت حقی بود از حقوق شوهر من که هر دو را غصب کردی، گفتی که شاهد بیاورم بر ملک خودم، شهادتِ شاهدها را قبول نکردی، گفتم لااقل به عنوان ارث ،ارثیه ام را از پدرم به من برگردان، گفتی انبیا از خود ارثی به جا نمی گذارند، حال که با آیات قرآن به تو ثابت کردم که انبیا هم چون دیگر بندگان خداوند ارث برای فرزندان خود به جا می گذارند، باز هم بر حرف کذب خود پافشاری می کنی که ،من از پدرم ارث نمی برم.
ای ابوبکر در دین خدا آمده ، فقط اهل دو کیش متفاوت هستند که از هم ارث نمی برند و این یعنی که پدرم به دین اسلام بوده و من نبودم؟ یعنی محمد رسول خدا، مسلمان بود و دخترش فاطمه نامسلمان بوده؟
تا این سخن از دهان دختر رسول الله بیرون آمد ، فضه اشک از چشمانش جاری شد و تمام جمع به مظلومیت این مظلومهٔ دوران گریستند و ملائک در آسمان ناله ها زدند و عرش خدا به تلاطم افتاد...
مگر می شود دختری که برای قدوم مبارکش به این دنیا سوره کوثر نازل شد ، همو که آیهٔ تطهیر نیست مگر در شأن وجودش ،همو که آیهٔ مودت نیامد مگر برای حفظ حرمتش ، همو که اگر نبود بهشتی نمی بود و اگر خلق نمی شد دنیایی شکل نمی گرفت....مگر می شود فاطمه؟!!!
و خاک بر سر آنان که وقاحت را به اینجا رساندند که اینچنین سخنانی بر زبان سرور زنان دو عالم جاری شود...
در اینجا بود که فضه دید سلمان خود را به حضرت زهرا سلام الله علیها رسانید و از قول علی علیه السلام به او پیغام داد: فاطمه جان....دل عالم از زخم دلت ،غمگین است ، بس است عزیز دلم ،به خدا قسم دو طرف مدینه را می بینم که پایه ها و ستون هایش به لرزه افتاده....بس است که دیگر ملائک آسمان تاب دیدن ،مظلومیتی بیش از این را ندارند
چون پیغام امیرالمؤمنین به حضرت زهرا سلام الله علیها رسید ، روی مبارکشان را به سمت ابوبکر کرد و فرمودند: ای ابابکر ، اینک این تو و این شتر سرکش خلافت، مهار زده، بدان که با تو در روز رستاخیز و حشر ملاقات خواهد کرد، چه نیکو داوری ست خدا و نیکو دادخواهی ست محمد صل الله علیه واله و چه خوش وعده گاهی ست قیامت....
سپس مادرمان رو به جمیع صحابه که لب فرو بسته بودند و این ظلم عظیم را نظاره می کردند نمود و با آنان نیز اتمام حجت کرد و شرح این خطبه خوانی در خطبه فدکیهٔ به طور کامل آمده است.
پس از این خطبه خوانی غرّا، حضرت زهرا با بدنی تب دار به خانه برگشت و
روح بزرگش زخمی داغی سنگین و بدن بیمارش هم زخمی حمله ای ظالمانه بود .
روز به روز حال مادرمان زهرا سلام الله علیها ، بدتر و بدتر می شد و این اخبار به گوش خلیفهٔ خودخوانده هم رسید.
چندین بار ابوبکر و عمر که خوب میدانستند ،ظلمی عظیم در حق پیامبر و آل او نمودند ، با پیغام و پسغام توسط افراد مختلف برای دلجویی خواستند محضر دختر پیغمبر برسند ، اما دل نازنین ایشان آنقدر از دست آنان گرفته بود که به هیچکدام از آن پیغام ها جواب نداد، تا اینکه آن دو فکری دیگر کردند و صلاح کار را آن دانستند که دست به دامان ابوتراب زنند، چون همگان می دانستند که علی، روح زهراست و زهرا ،جان علی ست...
پس حضرت زهرا سلام الله علیها ، دست رد به سینهٔ، روح و جان خود،علی علیه السلام ، نخواهد زد..
حضرت علی علیه السلام نمازهای پنجگانه را داخل مسجد می خواند ، یکی از همین روزها ، تا امیرالمؤمنین نمازش را تمام کرد ، ابوبکر و عمر نزد ایشان آمدند و گفتند:...
ادامه دارد...
🖊 به قلم :ط_حسینی
جزء 19✨
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨
تعجیل در فرج امام عصر عجل الله تعالی فرجه، روح ملکوتی حضرت امام خمینی (ره)، همه شهدای اسلام علی الخصوص شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید سید ابراهیم رئیسی، شهید سید حسن نصرالله، سربلندی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، سلامتی مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنهای،
🌷صلوات بر محمد و آل محمد 🌺
اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
🌹🌹🌹🌹
┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓
📌به ما بپیوندید 👇👇
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
💠 انجام غسل با گوشواره
💬 سؤال:
آیا انجام غسل با گوشواره صحیح است؟
✅ پاسخ:
🔹 در غسل باید ظاهر بدن شسته شود؛ بنابراین سوراخ جای گوشواره و مانند آن اگر به قدری گشاد باشد که داخل آن دیده شود، باید آن را شست و اگر دیده نشود شستن داخل آن لازم نیست؛ لذا در صورتی که گوشواره مانع رسیدن آب به ظاهر گوش نشود، لطمهای به صحت غسل نمیزند و بیرون آوردن آن هم لازم نیست در غیر این صورت باید خارج نموده و یا آب را به ظاهر بدن برساند.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
#احکام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
11.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌عالی! به درد بخور!!
💥خود شیطون رو کی گول زد!؟ 🧐
#جهادتبیین
#معرفت_افزایی
با ذکر صلوات نشر دهید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
╔═ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷═══╗
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
╚═══ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷═╝
1.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیام مهم ظریف در اجلاس داووس:
اگر در خیابانهای تهران قدم بزنید، میبینید که برخی خانمها حجاب بر سر ندارند و علیرغم اینکه این اقدام غیرقانونی است اما حکومت تصمیم گرفته است که به زنان فشار وارد نکند.
🔹پینوشت
نمونه دیگرش خودم! منم غیرقانونی معاون رییسجمهور هستم، اما هستم، پس نگران نباشید بیایید مذاکره، تخصص ما انجام کارهای غیر قانونی است حتی اگر بر خلاف قانون اقدام راهبردی مجلس باشد!
✍ حجتالاسلام دکتر #قربانی_مقدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
╔═ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷═══╗
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
╚═══ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷═╝
ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
شاهزاده ای در خدمت قسمت صدو چهارم🎬: حضرت زهرا سلام الله علیها در دفاع از حق و حقوق خود رو به ابوبکر
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و پنجم🎬:
امیرالمؤمنین ، نمازش را تمام کرد و متوجه حضور عمر و ابوبکر که دو طرفش نشسته بودند شد.
و آن دو این چنین شروع به سخن گفتن کردند: یا علی، دختر پیامبر صلی الله علیه واله، چطور است ؟ مثل اینکه حالش بد شده ...
سپس خود را به مولا نزدیکتر کردند و با لحنی آهسته ادامه دادند: تو می دانی که بین ما و او چه گذشته، چطور است از او اجازه بگیری تا ما نزدشان آییم و از گناهانمان عذر خواهی کنیم.
امام علی علیه السلام که مهر و عطوفتش پرتوی از انوار الهی بود فرمودند: تصمیم با شماست...
ابوبکر و عمر خوشحال از جا برخاستند و گفتند همین الان برویم و جلوی درب خانهٔ مولا نشستند تا علی علیه السلام داخل خانه شود و اجازهٔ ورود آنان را بگیرد.
علی علیه السلام وارد خانه شد و به نزد فاطمه سلام الله علیها که در بستر بیماری بود، رسید و فرمود : ای زن آزاده، عمر و ابوبکر پشت درب خانه هستند و می خواهند بر تو سلام کنند، چه نظر می دهی؟
فاطمه سلام الله علیها که نه تنها در امور دینی ، پشت و تحت امر ولیّ زمانش بود ،بلکه در خانه هم چون زنی نمونه تحت امر شوهرش بود، با اینکه دل خوشی از این دو نفر نداشت ، رو به شوهرش فرمود: خانه، خانهٔ خودت و زن آزاده هم، همسر توست، هر طور می خواهی انجام بده...
علی علیه السلام فرمودند: پس حجابت را بپوش و فاطمه حجاب گرفت و رویش را به طرف دیوار گردانید.
عمر و ابوبکر داخل شدند و سلام کردند و گفتند: از ما راضی باش ،خداوند از تو راضی باشد....
فاطمه سلام الله علیها با لحنی اندوهناک فرمودند: چه چیز شما را وادار کرده که به اینجا بیایید؟
آنها که خوب ارج و قرب فاطمه را در زمین و آسمان میدانستند و واقف بودند ظلمی عظیم در حق این خاندان و خصوصاً فاطمه و علی کرده اند ، گفتند: آمده ایم تا به گناهانمان اعتراف کنیم و امیدواریم ما را بخشیده و غضب و کینه ات را از دل خود خارج کنی!!
حضرت زهرا آهی کشیدند و فرمودند: اگر راست می گویید، آنچه از شما می پرسم جواب دهید و میدانم که شما آگاهید بر حقیقت آن، اگر درست بگویید می فهمم که شما در آمدنتان راست می گویید...
مادرمان زهرا سلام الله علیها ،انگار می خواست از این جلسه ،سندی به تصویر کشد که تا قیام قیامت بر مظلومیت او شهادت دهد...
آن دو با هم گفتند : هرچه می خواهی بپرس...
حضرت زهرا فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا از پیامبر نشنیدید که می فرمود : فاطمه پاره تن من است، هر کس او را اذیت کند ، مرا اذیت کرده است ؟
آن دو گفتند: آری ، چنین شنیده ایم...
حضرت فاطمه سلام الله علیها در حالیکه بغض گلویش را فرو میدادند، دست های مبارکشان را به آسمان بلند کردند و به درگاه خداوند ،عرض نمودند : پروردگارا، این دو نفر مرا آزار دادند، من شکایت این دو را نزد تو و پیامبرت می آورم، به خدا قسم! از شما دو نفر راضی نمی شوم تا پدرم رسول خدا صلی الله علیه وآله را ملاقات کنم و کارهای شما را برای ایشان بازگو کنم تا او حکم کند
در اینجا بود که ابوبکر طبیعتی نرم تر از عمر داشت ،ندای آی واویلا سر داد و عمر با همان لحن خشک و خشن همیشگی اش رو به ابوبکر گفت : ای خلیفه پیامبر، جای تعجب است که از کلام زنی ، چنین ناله و فریاد می کنی!!
و این چنین شد که عالم و آدم شهادت می دهند که دل نازنین مادر عالم خلقت از دست این دو زخم خورده بود ، و حضرت فاطمه سلام الله علیها آنان را نبخشید و از این دنیای وانفسا پرواز نمود....
ادامه دارد...
🖊به قلم :ط_حسینی
ستاد امربه معروف شهرستان بابلسر
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و پنجم🎬: امیرالمؤمنین ، نمازش را تمام کرد و متوجه حضور عمر و ابوبکر که د
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و ششم🎬:
روزها ،روزهای غم انگیزی بود و هر لحظه اشک از چشمان فضه خادمه جاری بود او با چشم خویش میدید که روز به روز حال صدیقه طاهره سلام الله علیها ،بدتر و بدتر میشد و علی علیه السلام که شاهد این موضوع بود ، دل نازنینش غمگین تر از هر زمان بود و مثل همیشه رو به سوی مسجد نهاد و اینبار می خواست شفای همسفر زندگی اش ، باوفاترین ولایتمدار دنیا را از خدا بخواهد و اما حضرت زهرا سلام الله علیها ، شفایش را تنها در ترک این دنیای فریبکار و پیوند خوردن به رسول خدا و پروردگارش می دانست.
علی علیه السلام وارد خانه شد ، ناگهان نور امیدی در دلش روشن شد ، آخر اوضاع خانه فرق به خصوصی کرده بود ، بوی نان تازه و غذایی که دستپخت فاطمه سلام الله علیها بود در فضای خانه پیچیده بود و وقتی زینب کوچک ، با خوشحالی جلوی بابا آمد و دستی به موهای مرتب و بافته شده اش کشید و گفت : پدر حال مادر رو به بهبود است ، خودش موهایم را شانه زد و آنها را اینچنین بافته است.... علی علیه السلام دانست که خبری در راه است.
وارد اتاق شد و بستر فاطمه را جمع شده دید و فاطمه را در حالیکه دست به پهلو داشت ، مشغول جارو کردن دید ، بندی درون قلبش پاره شد...
فضه هر چه کرده بود ، نتوانست بانویش را راضی کند تا آنروز هم مانند بقیه ایام بیماری حضرت زهراسلام الله علیها خودش نان بپزد و به امور خانه برسد.
بانوی خانه، اراده کرده بود خود تمام کارها را انجام دهد و این امر دل فضه را می لرزاند و میترسید زلزله ای ویران گر در پیش باشد.
حضرت زهرا سلام الله به استقبال شوهرش در آستانهٔ درب آمد ،با لبخندی بر لب، سلام نمود و علی علیه السلام همانطور که جارو را از دست او می گرفت و به کناری می گذاشت ، دستان فاطمه را در دستش گرفت و در حالیکه با محبتی عمیق این چهرهٔ آسمانی را می نگرید، فرمود : علیک سلام ای جان علی، سلام ای روح مرتضی ، سلام ای عشق حیدر ، چه شده که از بستر برخواسته ای؟! نکند که دعاهای این بینوا به اجابت رسیده و شفا یافته ای؟
فاطمه همانطور که مظلوم ترین مرد روی زمین را می نگریست ، اشک از چشمان مبارکش سترد و درحالیکه دست همسرش را در دستان دردناک و لاغرش می فشرد بر زمین نشست و گفت : ان شاالله ،شفای زهرا هم در راه است.
قلب علی ، از شنیدن این حرف بهم فشرده شد ، او خوب می دانست که زهرا شفا را در چه می داند...
علی با نگاهی عاجزانه به سیمای زهرایش چشم دوخت و همانطور که بوسه بر دستان او میزد ، سرش را روی دامن زهرا قرار داد و مانند کودکی بی پناه که به آغوش مادرش پناه آورده ، شروع به گریه نمود و فرمود : زهرا ....به علیِ تنها رحم کن، مرا تنها نگذار ای پشتِ مرتضی، ای تنها حامی ابوتراب، حرف از رفتن نزن...
زهرا خم شد و همانطور که بوسه می زد بر شانه های پهلوان خیبر شکن ،که الان از شدت گریستن می لرزید ، فرمود : یا علی، تو خوب میدانی که مرگ نیست برای من ،مگر آرامش ، حالم چنان است که احساس می کنم با مرگ فاصله ای ندارم ، در این لحظات که من هستم و توهستی....می خواهم وصیت هایم را به تو بگویم ، ای مردِمن، پس از من با دختر خواهرم زینب ازدواج کن تا برای فرزندان خردسالم مادری کند ،هوای حسنین و زینبین را داشته باش و مبادا جلوی چشمان آنان فرو بریزی و اشک بر رخسارت بنشیند که روح و جان فرزندانمان ویران می شود.
علی جان ، من دوست ندارم بدنم بر تابوتی بدون سایبان و روپوش باشد که حجم بدنم مشخص شود ، برایم تابوتی مانند صندوقی چوبین در نظر بگیر تا در لحظه تشییع جنازه ، پیکرم پنهان باشد ، تابوتی که آنگونه ملائک برایم توصیف کردند.
یا علی، اجازه نده هیچ کدام از دشمنان خدا که حق ما را غصب کردند و حکم خدا را نادیده گرفتند و اسلام را از راهش منحرف نمودند بر سر جنازه من و در دفن و تشییع من حضور داشته باشند و در آخر ....ای علی سلام مرا از الان تا قیامت به فرزندانم برسان😭
خدای من ، زهرا به علی وصیت نمود و این قهرمان خیبر شکن خوب مقاومت کرد که روحش از جسمش عروج نکرد..
آهای مسلمانان....آهای هم کیشان....آهای شیعیان مولا علی علیه السلام ، بدانید که بی شک حضرت زهرا سلام الله علیها مادر است برای تمام شیعیان مظلوم....
مادرمان در آخرین ساعات عمر مبارکشان به فکر ما هم بوده....😭
آری او به ما سلام رسانیده و سلامش از ورای قرن ها ، به قلب ما نشسته که اکنون در عزایش ....عزادار مادریم...😭😭
ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی