ای مظهر مظهرالعجایب! الغوث
مظلومترین حاضرِ غایب! الغوث
جز دیدنتو چه آرزویی داریم؟!
ای رغبت لیلة الرغایب! الغوث
در سفرهی انتظار خود غم داریم
تا روز ظهور راه پُر خم داریم
در این شب لیلة الرغائب گوییم
ای رغبت شیعیان تو را كم داریم
#اطلاع_رسانی
#دعای_ندبه
#جمعه_های_انتظار
مجتمع فرهنگی مهدیه شهرضا
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همههیچَند،هرچههستتویی…♥️
اونجاییکهبهمورسیدولیپارهنشد،فقطتوروصدازدم
#شب_جمعه_کربلا_تربت_هوای_حرم
آرزوی #زیارت_کربلا در #لیلة_الرغائب
نگاهی کن به چشم بیقرارم
که بارانیتر از ابر بهارم
فقط یک آرزو در سینه مانده
هوای دیدن ششگوشه دارم
#یا_اباعبدالله_الحسین_علیه_السلام
@setadghadirshahreza
.
#قسمت_نهم
.
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
. -احسان دیگه. باباش کارخونه داره 😉
.
-اها اها اون تیره برقه😂خوب چی؟؟😐
.
-فک کنم از تو خوشش اومده. خواهرش شمارتو از من میخواست😉😁
.
-ندادی که بهش؟!😡
.
-نه...گفتم اول باهات مشورت کنم😊
.
-افرین که هنوز یه ذره عقله رو داری😐😅
.
-ولی پسره خوبیه ها😉خوش به حالت😊
.
-خوش به حال مامانش😐😑
.
-ااااا ریحانه😐.چرا ندیده و نسنجیده رد میکنی😒
.
-اگه خوشت اومده میخوای برا تو بگیرمش؟!😯😒
.
-اصلا با تو نمیشه حرف زد...فعلا کاری نداری؟!😐
.
-نه..خدافظ
.
.
بعد قطع کردن با خودم فکر میکردم این همه پسر دور و برم و تو دانشگاه میخوان با من باشن و من محل نمیکنمشون اونوقت گیر الکی دادم به این پسره بی ریخت و مغرور 😑(زیادم بی ریخت نبودا😄)
.
شاید همین مغرور بودنش من رو جذب کرده..😕
.
دلم میخواد یه بار به جای خواهر بهم بگه ریحانه خانم😊
.
تو همین فکرا بودم دیدم که صدای ضعیفی از اونور میومد.که سمانه داره هی میگه ریحانه ریحانه.
.
سرم داغ شد.ای نامرد.نکنه لوداده که بهم نماز یاد داده و هیچی بلد نیستم😯
.
یهو دیدم سمانه اومد تو.ریحانه پاشو بیا اونور
.
-من؟!چرا؟!😞
.
-بیا دیگه. حرفم نزن
.
باشه. باشه..الان میام.
وارد اطاق شدم که دیدم همه دور میز نشستن.زهرا اول از همه بهم سلام کرد و بعدش هم اقا سید همونجور که سرش پایین بود گفت:سلام خواهرم. سفر خوش گذشت؟! کم و کسری ندارید که؟!
.
نه. اکیه همه چی..الان منو از اونور اوردید اینور که همینو بپرسید؟!😯
.
که اقا سید گفت بله کار خاصی نبود میتونید بفرمایید.
.
که سمانه پرید وسط حرفش:
.
نه بابا،این چیه. کار دیگه داریم.
.
سید:لا اله الا الله... 😑
.
زهرا:سمانه جان اصرار نکن
.
ریحانه:میتونم بپرسم قضیه چیه؟؟
.
که سمانه سریع جواب داد هیچی مسول تدارکات خواهران دست تنهاست و یه کمک میخواد و من تو رو پیشنهاد دادم ولی اینا مخالفت میکنن.
.
یه لحظه مکث کردم که اقا سید گفت ببخشید خواهرم .من گفتم که بهتون نگن .
.
دوستان، ایشون مهمان ما هستن نباید بهشون همچین چیزی میگفتید..از اول گفتم که ایشون نمیتونن.
.
نمیخواستم قبول کنم ولی این حرف اقا سید که گفت ایشون نمیتونن خیلی عصبیم کرد 😡و اگه قبول نمیکردم حس ضعیف بودن بهم دست میداد.😞
.
اب دهنمو قورت دادم و بااینکه نمیدونستم کارم چیه گفتم قبول میکنم😏
.
سمانه لبخندی زد و روبه زهرا گفت:دیدین گفتم.
.
اقا سید بهم گفت مطمئنید شما؟!کار سختی هستا.
.
تو چشماش نگاه کردم و با حرص گفتم بله آقای فرمانده پایگاه😑😑
.
#ادامه_دارد
دوستان عزیز برای مطالعه ادامه داستان روزهای فرد دراین کانال 👇👇👇👇👇 مارا همراهی نمائید. 🌹
ستاد مردمی احیاگران غدیر شهرضا
💠https://eitaa.com/setadghadirshahreza🌹
.
#قسمت_دهم
.
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
آقاسیدبهم گفت مطمئنیدشما؟!کارسختی هستا
.
توچشماش نگاه کردم و باحرص گفتم بله آقای فرمانده پایگاه😑
.
در همین حال یکی از پسرهای بسیجی بلند شد و گفت محمدجان من برم خواهرم توحرم منتظره
.
-برو علی جان
.
-تااینجا فهمیدم اسمشم محمده😊
.
داشتم بیرون میرفتم که دیدم یه پسردیگه رفت و گفت حاج مهدی منم میرم یکم استراحت کنم😆
.
-به سلامت سجاد جان
.
-داشتم گیج میشدم😯😨
.
-چرا هرکی یه چی میگه؟!😕
.
رفتم جلو:
.
-جناب فرمانده؟!😐
.
-بله خواهرم؟!
.
-میتونم بپرسم اسم شما چیه؟!😯
.
-بله اختیار دارید.علوی هستم
.
-نه منظورم اسم کوچیکتون بود😐😐
.
دیدم یکم مکث کرد که سریع گفتم چون هرکس یه چی صداتون میکنه کنجکاو شدم بپرسم.همین😐
.
-اها.بله.من محمد مهدی هستم.دوستان چون لطف دارن سر به سرم میزارن هربار یه کدومو صدامیزنن😄
.
اها.خوب پس.حالا من اگه کارتون داشتم چی صداتون کنم😊
.
هر چی مایلید ولی ازاین به بعداگه کاری بود به خانم مولایی(منظورش زهرا بود) بگید و ایشون به من منتقل میکنن☺
.
اعصابم خوردشد و باغرض گفتم:
.
باشهه.چشم😑😑
.
.
موقع شام غذا هارو پخش کردم و بعدشم سفره رو جمع کردم.سمانه با اینکه مسول فرهنگی بودوکارش چیز دیگه ولی خیلی بهم کمک کرد.یه جورایی پشیمون شدم چرا قبول کردم😕.تو دلم به سمانه فحش میدادم که منو انداخت تو این کار😒
.
خلاص این چند روز به همین روال گذشت تا صبح روز اخر که چند تا ازدخترها به همراه زهرا برای خریدمیخواستیم بریم بیرون
.
-سمانه
.
-جانم؟!
.
-الان حرم نمیخوایم بریم که؟!😯
.
-نه.چی بود؟!
.
-حوصله چادر گذاشتن ندارم اخه.خیلی گرمه😞
.
-سمانه یکم ناراحت شد ولی گفت نه حرم نمیریم😐
.
.
رفتیم تو بازار رضا و مشغول بازدید بودیم که زهرا بادوستش که تو یه مغازه انگشتر فروشی بودن مارو دیدن:
.
-دخترا یه دیقه بیاین
.
-بله زهرا جان؟!😯
.
و باسمانه رفتیم به سمتشون
.
-دخترا به نظر شما کدوم یکی از اینا قشنگ تره؟!😕
(تو دستش دو تا انگشتر عقیق مردونه داشت)
.
که سمانه گفت به نظر من اونیکی قشنگ تره و منم همونو باسر تایید کردم و زهرا هم خرید و گفت:
.
راستی دخترا قبل اذان یه جلسه درباره کارهای برگشت داریم.حتما بیاین
.
یه مقدار خرید کردیم و با سمانه رفتیم سمت حسینیه و اول از همه رفتم چادرمو گذاشتم و منتظر ساعت جلسه شدیم
.
وارد اطاق شدیم که دیدم اقا سید و زهرا با هم حرف میزنن
.
در همین حین یکی ازپسرها وارد شد.
.
اقا سید دستشو بالا اورد که دست بده✋
.
دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه😢
.
#ادامه_دارد
دوستان عزیز برای مطالعه ادامه داستان روزهای فرد دراین کانال 👇👇👇👇👇 مارا همراهی نمائید. 🌹
ستاد مردمی احیاگران غدیر شهرضا
💠https://eitaa.com/setadghadirshahreza🌹
1_1702649717.mp3
8.45M
📝بند ۱ استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار ۷۰ بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
🎤 حاج میثم مطیعی
ستاد مردمی احیاگران غدیر شهرضا
💠https://eitaa.com/setadghadirshahreza🌹
14.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حُسن تو به ماهِ آسمان داده نشد
بی جلوهی تو، بهشت آماده نشد
در وصف تو ثامنالحجج فرمودهست:
مولود به این مبارکی، زاده نشد
نام تو حلاوتست مثل صلوات
جودست و اجابتست مثل صلوات
ریزد گلِ نور از آسمانِ هشتم
میلاد تو برکتست مثل صلوات
اللهم صلي علي محمد وال محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حکمت ۱۳۴ نهجالبلاغه:
💚 وَ قَالَ (علیه السلام): لَا يَكُونُ الصَّدِيقُ صَدِيقاً حَتَّى يَحْفَظَ أَخَاهُ فِي ثَلَاثٍ: فِي نَكْبَتِهِ وَ غَيْبَتِهِ وَ وَفَاتِهِ.
💖 حقوق دوستان (اخلاقى، اجتماعى):
✅ و درود خدا بر او، فرمود: دوست، دوست نيست مگر آن كه حقوق برادرش را در سه جايگاه نگهبان باشد: در روزگار گرفتارى، آن هنگام كه حضور ندارد، و پس از مرگ.
#نهج_البلاغه
#فضایل_امیرالمومنین
برو ضریح علی باش تا ببوسندت
چه صرفه میبری ای نقره از رکاب شدن
Shab04Ramazan1400[02].mp3
5.77M
⬆️⬆️⬆️
#بند2
بند 2️⃣
📝بند ۲ استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار ۷۰ بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
🎤 حاج میثم مطیعی
#استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
بند 2️⃣
اللَّهُمَّ إِنِّي اَسْتَغْفِرُکَ لِكُلِّ ذَنْبٍ قَوِيَ بَدَنِي عَلَيْهِ بِعَافِيَتِكَ أَوْ نَالَتْهُ قُدْرَتِي بِفَضْلِ نِعْمَتِكَ أَوْبَسَطْتُ إِلَيْهِ يَدِي بِتَوْسِعَةِ رِزْقِكَ اَوِ احْتَجَبْتُ فِيهِ مِنَ النَّاسِ بِستْرِكَ اَوِ اتَّكَلْتُ فِيهِ عِنْدَ خَوْفِي مِنْهُ عَلَى أَنَاتِكَ وَ وَثِقْت ُمِنْ سَطْوَتِكَ عَلَيَّ فِيهِ بِحِلْمِكَ وَ عَوَّلْتُ فِيهِ عَلَى كَرَمِ عَفْوِكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ
ترجمه
بار خدایا! از تو مسئلت آمرزش دارم، از هر گناهی که به واسطه عافیتبخشی تو، بدنم بر آن توانا شد؛ یا به واسطه نعمت فراوان تو به آن قدرت پیدا کردم؛ یا به واسطه رزق واسع تو به آن دست یافتم؛ و یا با پردهپوشی تو، در آن گناه از مردم پنهان ماندم؛ یا هنگام هراسم از گناه در آن معصیت بر صبر و درنگ تو تکیه کردم و در آن گناه از خشم بر من به حلمت اعتماد و آن را بر عفو کریمانهات واگذار کردم، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان
#استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ