001 Gol e Mohammadi (1).mp3
8.33M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
💐 خنده رو لبها میشینه
پیچیده تویِ مدینه
💐 عطرِ گلِ محمدی
همه میگن خوش اومدی
💐 جلوۀ رحمتِ خدا
خاتمِ کلِ انبیاء ...
🌸#میلاد_پیامبر_اکرم 🌼 #مولودی
#هفته_وحدت
1_1248477667.mp3
6.12M
🔊 #صوتی| خورشید جهان سر زد بارون رحمت امشب اومد...
👤 کربلاییسیدرضا #نریمانی
🌺 ویژهٔ فرخنده #میلاد_پیامبر_اکرم (صلی الله علیه و آله ) و حضرت #امام_صادق (علیه السلام )
هدایت شده از موسسه مهد قرآن کریم شهرضا
#عرض_تسلیت
بدینوسیله شهادت جمعی از نمازگزاران و زائران حرم شاهچراغ احمدابنموسی(ع) را به محضر حضرت ولیّعصر ارواحنافداه، حضرت علیّ ابن موسی الرضا علیهالسلام، رهبر معظم انقلاب وشما خادمیاران و یاوران معزز رضوی تسلیت عرض نموده و ضمن محکوم نمودن این حرکت تروریستی برای خانواده و بازماندگان این کبوتران مهاجر صبر و اجر و برای مجروحان حادثه شفای عاجل مسئلت می نماید.
مراسم قرعهکشی مشهد مقدس ویژه ی عوامل اجرایی ستاد مردمی احیاگران غدیرشهرضا
توسط مسؤل ستاد مردمی احیاگران غدیرشهرضا در کانون ولایت این شهرستان برگزار گردید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با عمامه ، بی عمامه نوکرتم ...
اینقدر سر پست نوکری می ایستیم تا صحنه روشن تر شود ..
ماملت امام حسینیم
️
بسم الله الرحمن الرحیم
"این برای آرمان"
- "شنیدم به آرمان گفتن به آقا توهین کن تا ولت کنیم، وگرنه بیشتر میزنیمت. آرمان هم گفته: اون نور چشم منه، شما بزنید..."
هنوز این پیامِ یکی از کانالها را کامل نخوانده بودم که استاد آمد و گوشی را انداختم داخل کیفم. کلمات پیام اما، بدجور پیچیده بودند میان کلمات کتاب جامعهشناسی استارک و دست از سرم برنمیداشتند. استاد درس را آغاز کرد، مثل همیشه بدون وقفه، پرشور و شمرده. جزوه مقابلم باز بود، «بسم الله قاصم الجبارین» را بالای صفحه نوشته بودم، ولی باز هم کلمات آن پیام، چسبیده بودند به مغزم. بهشان التماس کردم که: الان میخواهم بیطرفی علمیام را حفظ کنم خیر سرم... الان باید فقط به درس فکر کنم...
-هراری در کتاب انسان خردمند، اشاره کرده که مهمترین انقلاب در تاریخ بشر، انقلاب شناختی در هشتادهزار سال پیش بوده. زمانی که بشر تونست افسانهسازی کنه...
افسانهسازی... انقلاب شناختی... یادداشت کردم. با چشم استاد را دنبال میکردم تا باز هم یادآوری شهید علیوردی، مثل پیچک دور کلمات استاد نپیچد؛ اما چشمانم ناگاه متوقف شدند، روی عکس امام و رهبری که نصب شده بود بالای تخته سیاه؛ وارونه.
نگاهم همانجا ماند. یک نفر عکس را وارونه نصب کرده و روی تخته شعار نوشته بود. شعارشان که به جهنم... هیچوقت برایم مهم نبوده. ولی عکس آقا... وارونه؟
استاد داشت یکی از جدولهای کتاب را تحلیل میکرد. رابطه فقر، صنعت و نابرابری اجتماعی. برای این که حواسم را برگردانم به کلاس، نظر دادم و خودم را انداختم وسط بحث. از رابطه خطی گفتم و همبستگی پیرسون. از ارتباط فقر و عدم امنیت با نابرابری. نشد. فایده نداشت. باز هم عکس وارونه آقا، تمرکزِ نیمبندم را بهم میزد.
شعری که در ذهنم با صدای سلحشور پخش میشد را گوشه کلاسور نوشتم، بلکه ذهنم آرام شود: ای دل بمان با مولا، کل یوم عاشورا...
کلاس تمام شد و فقط دو جمله یادداشت کرده بودم: جامعهشناس باید به پدیدهها به صورت غیرخطی فکر کند... چهار چیزی که مبادله اجتماعی را ممکن میکند: ثروت، قدرت، منزلت معرفت.
استاد که گفت "خسته نباشید" و از کلاس رفت، با ضرب از صندلی بلند شدم. چندتا از دخترهای چادری کلاس دورم جمع شدند: الان برنامهت چیه؟
اشاره کردم به عکس وارونه شده: هیچی، این رو درست میکنم و میرم پایین.
همه با هم گفتند: هیس... صبر کن همه برن.
نگاهی انداختند به کسانی که هنوز در کلاس بودند. چندنفرشان را هفتههای قبل، میان دانشجوهای معترض دیده بودم. با هم صحبت کرده بودیم و دعوا نه. دوباره برگشتم سمت دوستان چادریام: چرا صبر کنم؟
-خب آخه...
چشمانشان را طوری چپ و راست کردند که الان نرو، خطرناک است! یک نفر دیگر گفت: اصلا برو به یکی از خدماتیها بگو درستش کنه.
-چرا؟ درست کردنش کاری نداره.
خودم را از جمعشان بیرون کشیدم و رفتم به سمت صندلی استاد: دقیقا الان باید درستش کنیم، جلوی همه.
و با خودم گفتم: مثلا چه اتفاقی میافتد؟ هزینهاش نهایتا یکی دوتا فحش است که میپردازم. از جانی که آرمان داد سنگینتر نیست.
صندلی استاد را گذاشتم زیر قاب عکس. کفشهایم را درآوردم، چادرم را جمع و جور کردم و رفتم روی صندلی. محجبهها کمکم پشت سرم آمدند. دوتا از بچهها که چادری هم نبودند، صندلی را گرفتند که نیفتم. یکیشان لبخند زد: برو، هواتو داریم.
و دیگری گفت: اگه یه نفر کارشو توی این مملکت درست انجام بده، اون آقاست.
و به تصویر آقا اشاره کرد.
عکس امام و آقا روی تخته شاسی چاپ شده و با میخ به دیوارش زده بودند. یک نفر تخته را طوری روی میخ چرخانده بود که عکس وارونه شود. میخ را بیرون کشیدم، با تخته. چندنفر برایم هو کشیدند و یکی داد زد: بذار بیفته. بندازش زمین. بذار بشکنه.
نشنیده گرفتم و در دل جواب دادم که: اگر نمیدانستم که یک نفر تقریباً همسن من، چند شب پیش بخاطر صاحب این عکس جان داده، شاید الان از هو کشیدنتان میترسیدم. ولی الان، اگر بمیرم هم نمیگذارم توهین بشود به نورِ چشمِ آرمانِ عزیز.
عکس را صاف نصب کردم به دیوار. آقا لبخند زدند و دلم آرام گرفت. مشتم را کوبیدم روی میخش که محکم شود و زیر لب گفتم: این برای آرمان...
💠به قلم: خانم فاطمه شکیبا
🔰 بر اساس تجربه واقعی
#ارسالی
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣
💔 #دلنوشته
فراز های زیارت ناحیه مقدسه ، نشان از غربت و مظلومیت تو دارند . تویی که شبیه شدی به مولایت ... تویی که اقتدا کردی به مادرِ سادات(سلام الله علیها) و خانم هم خوب تورا خریدند ...
چقدر پر درد و غم انگیز است آن لحظه ای که دوره ات کردند؛ آن لحظه ای که غارتت کردند و نفرین بر آن ها که بی رحمانه بر تنت زخم زدند ...
تصویر تنِ زخمی ات لحظه ای از مقابل چشمانم دور نمیشود ..تن زخمی و پر اُبهتت ...
چطور دلشان آمد؟
چطور آن قدر وحشی شدند که لگــــد....
میدانی !
تو را که میبینم روضه ی گودال مجسم میشودبرایم؛
پیکر خون آلودت را که نظاره میکنم ، ناله ی مادری که نشسته کنارت را میشنوم ..
جسارت ها را که میبینم روضه ی بازارِ شام می آید به ذهنم ...
و با خود میگویم ...
اینها فقط اندکی از روضه ها بودند ...
ما که کربلا نبودیم و ندیدیم غروبش را ...
ندیدیم غارتِ خیمه هایش را ...
ما که ندیدیم گوشواره های خونی را ...
ندیدیم سری به نیزه بلند است در برابرِ ...
آری!
این روضه ها جــان سوزند ...
ولی ما با همین روضه ها قدکشیدیم و بزرگ شدیم ...
با همین اشڪ های بر مصیبت مولایمان حسین ؛ مستکبرین عالم را مغلوب کردیم ...
ما مردِ راهِ ڪرب وبلا هستیــم و تو میبینی خون هایی که در این راه فدا کرده ایم را ...
ما برای این آرمانِ والایمان که نهضت جهانیِ سرورمان بقیة الله الأَعظم است، از جان هایمان گذشته ایم و هیچ هراسی به دل راه نخواهیم داد؛ ان شاءالله .
و این ماییم !
فرزندانِ خمینیِ ڪبیــر !
و شیاطینِ جهانخوار بدانند که این فرزندان خمینی برای آنها همچو سالیان دور و درازِ گذشته خواب راحت نخواهند گذاشت ...
ما ایستاده ایم تا آخرین نفس و آخرین قطره ی خونِ سرخمان و شما هم از این همه غیرت و اقتدار ما ؛ بمیریــد !
یا حیدر مدد ...
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
ایرانم، تسلیت، اصفهان تسلیت
گروهی مسلح که سوار بر دو موتور سیکلت بودند با سو استفاده از التهاب ایجاد شده در شهرستان ایذه با اسلحههای کلاشینکف به سمت مردم و پلیس تیراندازی کردند و آنها را به رگبار بستند در این بین پنج تن شهید و ۱۰ نفر زخمی شدند.
سپاه ولی عصر (عج) خوزستان ضمن تبریک و تسلیت شهادت جمعی از هموطنان در حادثه تروریستی شهرستان ایذه به حضرت بقیه الله و نایب بر حقش امام خامنهای و عموم مردم شهیدپرور خوزستان به ویژه خانواده مکرم آن عزیزان از خداوند متعال علو درجات برای روح آن شهدا بزرگوار و صبر جمیل برای بازماندگان مسئلت دارد.
امت شهیدپرور حزب الله به ویژه مردم فهیم و قدرشناس خوزستان و شهرستان ایذه با حضور گسترده و پر شور خود در آئین تشییع پیکرهای منور و مطهر شهدای این حادثه تروریستی بار دیگر عزم راستین و اراده فولادین خود در دفاع از آرمانهای بلند انقلاب اسلامی و شهیدان گرانقدر آن را به نمایش خواهند گذارد.
روایتی از طلایه داران غدیر در اقتدا به مولا امیرالمومنین
لینک خبری
https://iqna.ir/00HDDj
@setadghadershahreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 عشق از روز ازل آینه دار زینب است
صبر ما از صبر و عزم استوار زینب است
💐 در جهان آفرینش بین زن ها روزگار
تشنۀ شهد ولایت از وقار زینب است
🌷 ولادت محبوبة المصطفی و نائبة الزهرا، حضرت زینب(سلام الله علیها) بر ارادتمندان ایشان مبارک باد🌷
❤️سلام امام زمانم❤️
💚سلام مهدی جان💚
سلامی از ذره به خورشید ...
سلامی از فرش به عرش ...
سلامی از قفس به پرواز ...
سلامی از التهاب به آرامش ...
سلامی از طوفان به ساحل ...
سلامی از درد به طبیب ...
سلامی از رنج به نجات ...
✋سلامی از منتظران بر منجی عالم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_