🦋فرمانده
مرد، همان طور که تمرین نیروها را نگاه میکرد، آرام گفت: «اون هم مثل همۀ بسیجیهاست دیگه.»
بسیجی نگاه تندی به مرد کرد. فکر میکرد چطور ممکن است عباس کریمی، فرمانده لشکر، مثل او باشد. سلاحش را برداشت و بلند شد. گفت: «من آرزو میکنم یه بار فرمانده رو ببینم، اون وقت تو میگی اون مثل همۀ بسیجیهاست؟ حالا اگه دوست داشتی بیایی گردان ما، به من بگو تا شاید بتونم برات کاری بکنم. بعد از سخنرانی بیا پیش من.»
ساعتی بعد، روی زمین صافی که دورتادور آن را خاکریز گرفته بود، بسیجیها جمع شده بودند. وقتی میدان پر شد از بسیجیها، یکی جلوی روی همه قرار گرفت و صحبت کرد: «بسمالله الرحمن الرحیم. این آخرین تمرین قبل از عملیات بود که انجام دادیم. برادر عباس کریمی، فرمانده لشکر، توی میدون حضور دارن و الان قراره دربارۀ مانور و عملیات صحبت کنن. تا برادر کریمی برای سخنرانی تشریف بیارن، همه صلوات بفرستین.»
عباس میکروفون را دست گرفت و شروع کرد به صحبت. نوجوان بسیجی حیران مانده بود. چیزی را که میدید، باور نمیکرد.
سخنرانی که تمام شد، جمع بسیجیها به هم خورد. همه ریختند دور فرمانده لشکر و او را غرق بوسه کردند. نوجوان بسیجی هم جلو رفت. جمع را میشکافت و راه باز میکرد. شانهها را میگرفت و خود را میکشید جلو. خود را به فرمانده عباس رساند. لحظهای نگاهشان درهم گره خورد. نوجوان بسیجی دست عباس را گرفت و گفت: «خب چی میشد از همون اول میگفتی فرمانده لشکری!»
دیگر نتوانست چیزی بگوید. بغض مجالش نداد. خودش را انداخت در آغوش عباس.
کتاب راه بلد- روایتی اززندگی شهید عباس کریمی قهرودی
القائد
الرجل، کان یری تمارین القوات و قال منخفضا: «هو ایضا مثل سائر القوات الباسیج.»
الشخص التعبوی نظر الی الرجل نظرة حادة. کان یفکر أنّ کیف یمکن ان یکون عباس کریمی، قائد الفیلق، مثله. اخذ اسلحته و قام. قال: «انا اتمنی ان اری القائد مرة واحدة و انت تقول هو مثل سائر القوات الباسیج؟ مع هذا إن ترید أن تعال الی کتیبتنا، قل لی حتی ربما استطیع ان افعل لک شیئا. بعد الخطابة تعال الی جانبی.»
بعد ساعة، کان قد اجتمعوا القوات الباسیجیة علی ارض منبسطة محاطة بالتل. عندما الساحة امتلئت من القوات، قام شخص امام الجمیع و تکلم: «بسم اللّه الرحمن الرحیم. هذا کان آخِر تمرین فعلنا قبل العملیة. الاخ عباس کریمی، قائد الفیلق، حاضر فی الساحة و الآن من المقرر ان یتحدثون حول المناورة و العملیة. حتی یأتون الاخ کریمی للمحاضرة، جمیعا صلوا علی محمد و آل محمد.»
اخذ عباس میکروفون بیده و بدا بالتکلم. الشاب الباسیجی کان قد تفاجأ. کان لا یصدق ماذا یری.
اذا تمت الخطاب، انقلب ترتیب و نظم تجمع الباسیجیون. کلهم اجتمعوا حول قائد الفیلق و أمطروه بالقبلات. ایضا تقدم الشاب الباسیجی. كان یخترق الحشد و يفتح الطريق. کان یاخذ الاکتاف و یجذب نفسه الی الأمام. اوصل نفسه الی القائد عباس. لحظة جعل وجههم لوجه. الشاب الباسیجی اخذ ید عباس و قال: «ماذا کان یحدث لو قلت انت قائد الفیلق منذ البداية!»
لم يعد بإمكانه قول أي شيء. ما اجازته البکاء. القی نفسه فی حضن عباس.
کتاب عارف الطریق _ روایة عن حیاة الشهید عباس کریمی قهرودی
🆔@setareganederakhshan
🆔@setaregaannderakhshan
هدایت شده از Sayedhamed
انا لله و انا الیه راجعون
خبر درگذشت مرحومه حاجیه خانم کریمی مادر شهیدان والامقام «حاج علی و جمال موحددوست» موجب تألم و تأثر خاطر گردید.
چنین شیرزنانی نماد صبر و مقاومت، ایثار و از خود گذشتگی هستند و برکات معنوی وجودی ایشان، ایران عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی را بیمه کرده است.
بیتردید مجاهدتهای فاطمی آن بانوی مؤمنه و صالحه در تربیت فرزندانی برومند، انقلابی و ولایتمدار ذخیرهای عظیم و ارزشمند نزد پروردگار کریم برای سربلندی آن مادر پاکدامن و عاشق اهلبیت عصمت و طهارت علیهالسلام در روز عقبی خواهد بود.
این مصیبت جانسوز را به بیت معزی آن مادر گرامی تسلیت و تعزیت عرض نموده و از درگاه خداوند متعال برای آن فقیده سعیده رحمت واسعه الهی و همنشینی با حضرت زهرا (س) و برای مصیبت دیدگان ارجمند صبر و شکیبایی مسئلت مینماییم.
امید است به فضل الهی روح مطهره آن مرحومه مغفوره در جوار حضرت زینب کبری (س) قرین مغفرت و رحمت ربوبی شود.
دبیرخانه کنگره ملی شهدای استان اصفهان.ستارگان درخشان
#سردارموحددوست
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#ستارگان_درخشان
@setareganederakhshan
هدایت شده از کنگره ملی بزرگداشت ۲۴هزار شهید استان اصفهان
#هویت_من
داستان نهم
برشی ازکتاب #کاک_موسته_فا_ #شهیدمصطفی_طیاره
سر سفره، فاطمه لقمۀ دومسومش بود که نان توی دستش خشک شد.
- مصطفی، من بهخاطر تو رفتم نون تازه خریدم؛ چرا نون بیاتها رو میخوری؟ چرا تخممرغ روی برنجت نمیذاری؟
مصطفی همان طور که سرش پایین بود و مشغولِ خوردن، گفت: «احتیاجی به تخممرغ و ماست نبود؛ چرا باید چند نوع غذا سر سفره باشه؟ این نونهایی رو هم که شما بهش میگی بیات، توی سنندج حکم طلا رو برای بچههای سپاه یا حتی روستاییهای اونجا داره؛ پس همینها کافیه.»
******************************
على السفرة، فاطمة كانت فی حال أکل لقمتها الثانیة أو الثالثة عندما يبس الخبز في يدها.
_مصطفى! انا ذهبت و اشتریت الخبز الطازج لاجلك؛ لماذا تاكل الخبز القديم؟ لماذا لا تضع البيض على الرز؟
مصطفى في نفس حالة في راسه المنحني و هو مشغول في الاكل قال: «لم يكن هناك حاجة للبيض و اللبن؛ لماذا يجب علينا وضع اكثر من نوع غذاء على السفرة؟ هذه الخبز الذي تقولين عنها قديمة، في سنندج لأعضاء الحرس الثوری او لاهل القرى هي بحكم الذهب، اذا فهذا فقط كافي.»
جزء من کتاب کاک موسته فا _ الشهید مصطفی طیاره
#ستارگان_درخشان
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#اصفهان
@setareganederakhshan
هدایت شده از Sayedhamed
#هویت_من
برشی از کتاب📒
🦋جنازهام را تحويل خانوادهام ندهيد
پيکرش را با دو شهيد ديگر تحويل بنياد #شهيد داده و گذاشته بودند سردخانه. يکيشان آمد به خوابم و گفت: «جنازة مرا فعلاً تحويل خانوادهام ندهيد.»
از خواب بيدار شدم. هر چه فکر کردم کدام يک از اين دو نفر بوده، نفهميدم. گفتم: «ولش کن، خواب بوده ديگه!»
فردا قرار بود جنازهها را تحويل بدهيم که شب دوباره خواب همان شهيد را ديدم. دوباره همان جمله رو بهم گفت. اين بار فوراً اسمش را پرسيدم.
گفت: «امير ناصر سليماني.»
از خواب پريدم، رفتم سراغ جنازهها. روي سينة يکيشان نوشته بود: #شهيد_اميرناصرسليماني
بعدها متوجه شدم توي اون تاريخ، خانوادهاش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند. شهيد خواسته بود مراسم ازدواج برادرش بهم نخوره!»
#کتاب_ما زنده_ایم _شهیدامیرناصرسیلمانی
*****************************
لا تقوموا بتسليم جنازتي الی عائلتی
تم تسليم جسده مع جسدين شهيدین آخر و تم وضعهم في براد الموتى. اتى واحد منهم الى منامي و قال لي: «لا تقوموا بتسليم جنازتي الى عائلتي في هذه الفترة.»
استيقظت من النوم. فكرت كثيرا لأعرف اي الشهيدين هو، ولكنني لم افهم. قلت بيني و بين نفسي: «انس الموضوع، كان فقط مناما!»
غدا كان من المقرر تسليم الاجساد و في نفس الليلة رايت مناما آخرا لنفس الشهيد. مجددا كرر نفس الجملة. في هذه المرة سالته بسرعة عن اسمه.
قال: «امير ناصر سليماني.»
استیقظت فجأة من نومي و ذهبت نحو الجنائز. کان قد كتب على صدر واحد منهم: الشهيد امير ناصر سليماني. بعد ذلك فهمت أن في ذلک التاريخ، كانت العائلة مشغولة بزواج ابنها. لم يرد الشهيد ان تقع مشكلة في مراسم زواج اخوه!
کتاب نحن احیاء _ الشهید امیر ناصر سلیماني
🆔@setaregaannderakhshan🌺
🆔@setareganederakhshan🌺
هدایت شده از کنگره ملی بزرگداشت ۲۴هزار شهید استان اصفهان
🌹 خدایا امسال را سال شهادت من قرار بده ...
🔺️رفته سردار نفس تازه کند برگردد ...
💐 با ما همراه باشید 👇
@setareganederakhshan
📗برشی از کتاب
🔸غرق نمازش بود. آرامآرام کلمات را بر زبان ميآورد. قطرات اشک روي صورت زيبايش سُر ميخورد و ميافتاد. محو او شدم. بهراستي چرا مسعود اينقدر با همه فرق داشت؟!
در راه برگشت به او گفتم: «مسعود، تو خيلي خوبي و پيش خدا آبرو داري. براي من هم دعا کن که مثل خودت بشوم.» گفت: «هيچوقت پيش بندۀ خدا خودت را تحقير نکن!»
کتاب مهمان مامان- روایتی از زندگی شهید مسعود آخوندی
*************************************
🔸کان غریق فی صلاته. کان یلفظ الکلمات ببطء و هدوء. كانت الدموع تنهمر على وجهه الجميل و ینزلق و یسقط. محوت فیه. فی الحقیقة لماذا کان مسعود مختلف عن الآخرین لهذه الدرجة؟
فی طریق الرجوع قلت له: «مسعود! انت جید جدا و لک العرض عند اللّه. دع لی ایضا لأصیر مثلک انت.» قال: «لاتحقر نفسک أمام عبد اللّه ابدا!»
کتاب ضیف الأم _ روایة عن حیاة الشهید مسعود آخوندی
#معرفی_کتاب
#انتشارات_ستارگان_درخشان
#کتاب_مهمان_مامان
#شهید_مسعود_آخوندی
🆔@setaregaannderakhshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋بنگر حیرت عقل را و جرات عشق را
بگذار عاقلان مارا به ماندن بخوانند
راحلان طریق میدانند که ماندن نیز
در رفتن است🌹🌹🌹
سالروز شهادت شهید مرتضی آوینی
#انتشارات_ستارگان_درخشان
#شهید_آوینی
🆔@setaregaannderakhshan
🦋🦋🦋🦋
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر.
رسول خدا(ص) می فرماید :
بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست.
وسائل الشیعه، ج11، ص10، حدیث 21
🌹🌹🌹🌹🌹
صبحتان شهدایی🙂
🆔@setaregaannderakhshan
🔶کارگاه مصاحبه و فن بیان
🔹با کمترین هزینه
🔹درکمترین زمان
🔹با بهترین مربی
فرصت ثبت نام در یککارگاه خوب و تاثیر گذار را از دست ندهید با ارسال پیام به آیدی زیرثبت نام کن👇
@nsetaregan
🆔@setaregaannderakhshan
هدایت شده از کنگره ملی بزرگداشت ۲۴هزار شهید استان اصفهان
🌿ساعات آخر است...
دلم شور میزند...
آقا چه شد حواله ی کرب و بلای من؟!
حسین جان ❤️
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان🌙
#ڪربلایٺ_آرزوسٺ🌹🍃
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#ستارگاندرخشان
#اصفهان
@setareganederakhshan
سلام علیکم
من ادمین جدید کانال انتشارات ستارگان درخشان هستم و از امشب افتخار همراهی با شما عزیزان را دارم.
امیدوارم با مطالبی پیرامون محصولات این انتشارات، و مطالبی خواندنی که به نحوی به دفاع مقدس و گفتمان انقلاب میپردازد، بتوانم گامی کوچک در زمین پهناور خدمت به دلدادگان رزم و شهادت بردارم.
اللّهُمَّ وَفِّقنا لِما تُحِبُّ وَ تَرضَی
با نام خدا و یاد سردار شهید سلیمانی رحمتالله علیه، اولین کتاب را در آغاز این فعالیت در باره ایشان مجدداً معرفی میکنم:
#معرفی_کتاب
نام این کتاب برگرفته از منطقهای در حد فاصل استان کرمان و استان سیستان و بلوچستان است، روستایی دورافتاده که یادآور حماسه ایستادگی و مبارزه #حاج_قاسم در برابر اشرار است.
#آورتین یادآور حماسه ایستادگی و مبارزه حاج قاسم در برابر نامردانی است که امنیت و آرامش مردم را هدف گرفته بودند؛ داستان یک جنگ نابرابر با کسانی که از هیچ جنایتی خودداری نمیکردند.
#بهزاد_دانشگر نویسنده کتاب برای کسب اطلاعات بیشتر و تکمیل تحقیقات به استان کرمان سفر کرده و با تنی چند از همرزمان حاج قاسم در عملیاتهای مبارزه با اشرار گفتوگو کرده بود. او حاصل تحقیقاتش را در قالب داستان به مخاطبان عرضه کرده است.
چاپ هشتم کتاب #آورتین در ۱۱۰ صفحه و قیمت ۶۰ هزار تومان به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت سردار شهید سلیمانی توسط #انتشارات_ستارگان_درخشان منتشر شد.