2016125.mp3
849.4K
#وصیت شهید حججی به فرزندش
اسمت را گذاشتم #علی_که مولا، پیشوا و الگویت #امیرالمومنین(ع) شود. همیشه از ایشان الگو بگیری. علیوار زندگی کنی که یکی از سربازان امام زمان(عج) شوی. از همین الان روی خودت کار کن. روی درس خواندن، شغل، زندگی و راه و روشی که میخواهی انتخاب کنی. در انتخاب دوستانت و آیندهای که برای خودت در نظر داری. خیلی مراقب خودت باش علی آقا.
همیشه به یادت هستم. همیشه بالای سرت هستم. اگر شهید شدم همیشه پا به پات تو دنبالت میام ...😘
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
در مسیری که در آن،یار طلب کرده تو را شرط اول قدم آنست ک ناصر باشی💚 امام حسین علیه السلام:هَل مِن ن
سیره و سبک زندگی شهید #محسن_حججی:
🌹در بحث حلال و حرام و رعایت مسائل شرعی خیلی مقید بود.
🌹در هر شرایط و مکانی با رعایت ادب و احترام امر به معروف میکرد.
🌹پشت گوشی همراهش این برچسب را زده بود :((گناه یعنی خداحافظ حسین!))
🌹در ایام خاص مثل محرم ٬فاطمیه٬و نیمه شعبان جلوی مغازه ایستگاه صلواتی برپا می کرد.
🌹در گلزار شهدا زیاد به قطعه جاویدالاثرها سر میزد.
🌹به خوردن چای ٬نوشابه و دلستر علاقه نداشت.بیشتر دمنوش می خورد
🌹همیشه خنده رو بود و می خنداند.
🌹به همت مادرش از کودکی به خواندن زیارت عاشورا و حدیث کساء علاقه مند شده بود.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#عیدغدیر💚
در روز #عید_غدیر حتما به دیدن #سید های فامیل میرفت☝️.عید غدیر را عید اصلی شیعیان میدانست.و روی اعمال مستحبی آن روز تاکید داشت✨. و بعد از آن به دیدن اقوام میرفت.
و این عید را به هرکسی که میرسید تبریک میگفت🌸
تماس میگرفت یا به دیدنشان میرفت.
و در آخر کاری که هرسال میکرد و ترک نمیشد، به گلستان شهدا میرفت 🕊
شهیدمدافع حرم حسین رضایی🌹
#فقط_به_عشق_علی 💕
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از 👊کانال تنگه مرصاد💥
✅چالش دل نوشته غدیر
تنگه مرصاد
http://eitaa.com/joinchat/1814757378Cdd495a640f
شرکت کننده شماره 4⃣
👈کاربر : خادم الحسن
____
آنقدر می زدم علنی عشق میکنم
امشب اویسم و قرنی عشق میکنم
با جمله یمت یرنی عشق میکنم
من با ابالحسن حسنی عشق میکنم
یایعسوبالدین
عید_ولایت_امیرالمومنین_مباااارک😍
غدیری_ام😍😍😍
_______
👈#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق✅
⬇️⬇️
http://eitaa.com/joinchat/1814757378Cdd495a640f
فروارد بیشتر↔️ بازدید بالاتر
نفر اول و دوم هدیه شارژ بیست هزار تومان😍
نفرات سوم تا هشتم شارژ هدیه ده هزار تومان😊
شما برنده باشید😇
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#طنز_جبهه😄😄😁
یه بچه بسیجے بود خیلی اهل معنویت و دعا بود...
برای خودش یه قبری ڪنده بود.
شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد.
ما هم اهل شوخے بودیم😆
یه شب مهتابـے سه، چهار نفر شدیم توی عقبه...
گفتیم بریم یه ڪمے باهاش شوخے ڪنیم!
خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم
با بچه ها رفتیم سراغش...
پشت خاڪریز قبرش نشستیم.
اون بنده ی خدا هم داشت با یه
شور و حال خاصے نافله ی شب مے خوند.
دیگه عجیب رفته بود تو حال!
ما به یڪے از دوستامون ڪه
تن صدای بالایـے داشت،
گفتیم داخل قابلمه برای این ڪه
صدا توش بپیچه و به اصطلاح اڪو بشه،
بگو: اقراء😲
یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد به لرزیدن
و به شدت متحول شده بود 😨
و فڪر مےڪرد براش آیه نازل شده! 😢
دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء
بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چے بخونم ؟؟!!!
رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت :
#بابا_ڪرم بخون 😂😂😂😂
🌸🍃
فدای تک تک شوخیاتون که از ته دل و بی منت بود
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فـــــFــــاطــمـه...:
°•|🍃🌸
°•{خبرنگار و مستندساز
#شهید_هادی_باغبانـــــی🕊🌹}•°
◽️هــــادی باغبــــانی، مستنــــــدساز و خبرنگاری بود که از ابتدای نبـرد سوریه به همراه یک گــــروه از مستنـــــدسازان ایرانی برای ثبت دقیق جنایات سلفیها و تکفیریها در این کشور حضـــور پیدا کرده بود که در تاریخ ۲۸ مـرداد ۹۲، در آخرین جنایـــــت گروههای تروریستــی مخالفان حکومت بشــار در درگیریهای مناطـــق حاشیـــــهای دمشـــــق توسط تروریستهای تکفیری جبهه النصره به #شهـــــادت رسید.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
°•|🍃🌸
°•{خبرنگار و مستندساز
#شهید_هادی_باغبانـــــی🕊🌹}•°
◽️هــــادی باغبــــانی، مستنــــــدساز و خبرنگاری بود که از ابتدای نبـرد سوریه به همراه یک گــــروه از مستنـــــدسازان ایرانی برای ثبت دقیق جنایات سلفیها و تکفیریها در این کشور حضـــور پیدا کرده بود که در تاریخ ۲۸ مـرداد ۹۲، در آخرین جنایـــــت گروههای تروریستــی مخالفان حکومت بشــار در درگیریهای مناطـــق حاشیـــــهای دمشـــــق توسط تروریستهای تکفیری جبهه النصره به #شهـــــادت رسید.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
❣﷽❣ #کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_پنجاه_ویکم 1⃣5⃣ #ویژگی_ها☺️
❣﷽❣
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_پنجاه_ودوم 2⃣5⃣
«اعزام»
(دکترمحسن نوری)
ستون نفرات رزمندگان از کنار یک باتلاق و در مسیر یک دشت درحرکت بود.
شب بود و هوا بسیارتاریک.
درجلوی ستون احمـ🌹ــدآقا قرارداشت. همینطور که به آنهانگاه می کردم یکباره یک گلوله خمپاره درکنارستون منفجرشد❗️
ترکش خمپاره فقط به یک نفراصابت کرد.
قلب احمـ🌹ــدآقا مورد هدف قرارگرفت!بعد ایشان به سمت راست چرخید و کلماتی از زبانش خارج شد که من فهمیدم چه می گوید.
درآن لحظات احمـ🌹ــدآقاجلوی چشمان من به شهادت🕊 رسید و من همان موقع حیرت زده ازخواب پریدم.
تاچنددقیقه بدنم میلرزید.
روز بعد درمسجداحمـ🌹ــدآقارادیدم.
خوابم رابرای ایشان تعریف کردم.اوهم لبخندی زد و گفت :
به شماخبرمی دهم که خوابت رؤیای صادقه بوده یانه!
پاییز سال۱۳۶۴ بود.
تغییر در رفتار و اعمال احمـ🌹ــدآقا
بیشترحس می شد.
نمازهای ایشان همگی #معراج شده بود.
یادم هست یکباربعد از نماز به ایشان گفتم:
علت این همه #لرزش شما در نماز چیست⁉️
می خواهید برویم دکتر؟
گفت:نه،چیزی نیست.
✨✨✨
امامن می دانستم چرا اینگونه است.
در روایات خوانده ایم که ائمه ی ما در موقع نماز و زمانی که در پیشگاه باعظمت حضرت حق قرارمی گرفتند اینگونه برخود میلرزیدند.
این حالت برای کسی که درک کند
وجود بی مقدارش،اجازه یافته باخالق آسمانها و زمین صحبت کندطبیعی است.
این ماهستیم که درنماز و عبادات معرفت لازم رانداریم.😔
خلاصه روال برنامه های ما ادامه داشت تا اینکه یک شب به مسجد آمد و بعد از نمازهمه ی ما را جمع کرد.
بعد از بچه ها خداحافظی کرد و گفت:
ان شاءالله فردا راهی جبهه هستم.
احمـ🌹ــدآقا از ماحلالیت طلبید و
از اهل مسجد🕌خداحافظی کرد.
بعد هم به ما چندنفری که بیشتر از بقیه باایشان بودیم گفت:
این #آخرین_دیدار ما و شماست. من دیگرازجبهه برنمی گردم❗️
دست آخرهم به من نگاهی کرد و گفت:
خواب شما عین #واقعیت بود.
نمی دانم چرا،اما من و آن بچه ها خیلی عادی بودیم.
فکرمی کردیم حتماً به مرخصی خواهدآمد.
فکرمی کردیم که اگراحمـ🌹ــدآقا هم برود یکی مثل ایشان پیدامی شود.
نمی دانم چراهیچ عکس العملی از ما سر نزد. ماخیلی راحت با ایشان خداحافظی کردیم وحلالیت طلبیدیم.
روزبعداحمـ🌹ــدآقا با سپاه تسویه کرد و به صورت بسیجی راهی جبهه شد.
همه ی کارهای مسجد را هم تحویل داد.
دیگر هیچ کاری درتهران نداشت.
ما فقط از نامه های احمـــدآقا فهمیدیم که ایشان رزمنده ی گردان سلمان ازلشکر ۲۷ حضرت رسول
(صلی الله علیه وآله) است.
#ادامه_دارد....
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_پنجاه_وسوم 3⃣5⃣
| گردان سلمان |
علے میرڪیانی (فرمانده گردان)
و یکی از رزمندگان گردان
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
پاییز سال ۱۳۶۴ برای انجام پدافندی به همراه نیروهای گردان راهی منطقه ی مهران شدیم.
گردان ما برای حفظ موقعیت منطقه ی مهران به این شهر اعزام شد.
استعداد گردان ما شامل ۴۵۰ نفر از نیروهای بسیج و سپاه🇮🇷 بود.
ما در ضمن حضور در منطقه، مشغول بالا بردن توان رزمی نیروها برای حضور در عملیات آینده بودیم.
مدت حضور ما در منطقه ی غرب زیاد طولانی نشد. ما پس از مدتی به دو کوهه آمدیم.
دوره سه ماهه ی حضور رزمندگان گردان ما به پایان رسیده بود. قرار بود همه نیروهای گردان ما تسویه بگیرند و بروند.
لذا با توجه به آغاز عملیات والفجر ۸ در منطقه ی فاو، برای همه ی رزمندگان صحبت کردم.
گفتم:
شما می توانید بروید.
برگ تسویه ی📄 همه شما آماده است.
امّا لشکر برای عملیات بعدی احتیاج به نیرو دارد. هر کس می تواند بماند.
تعدادی از بچه ها به دلایل شخصی و مشکلات رفتند ولی بیشتر نیروها از جمله احمدعلی در گردان باقی ماند.
البته من ایشان را اصلاً نمی شناختم
و نشناختم❗️
ما راهی منطقه ی عملیاتی فاو شدیم. کار در این منطقه بسیار سخت بود. عراق با کمک کارشناسان غربی و شرقی شدیدترین موانع را پیش روی رزمندگان ایجاد کرده بود.
عبور از اروند با آن شرایط و پیچیدگی ها و عبور از ده ها مانع مختلف درساحل دشمن کاری بود که جز با توکل به خدا و قدرت ایمان امکان پذیر نبود.
هنوز بسیاری از کارشناسان جنگی دنیا از نحوه ی عبور رزمندگان ما از اروند و رسیدن به مواضع عراقی ها در #حیرت_اند.
ما در یکی از مراحل عملیات حضور یافتیم.
نبرد اصلی رزمندگان ما با لشکر گارد ریاست جمهوری عراق، در کنار کارخانه ی نمک به شدت ادامه داشت.
به نیروهای گردان ما مأموریت مهمی داده شد. باید در شب ۲۷بهمن که یک هفته از شروع عملیات می گذشت به منطقه ی خور عبدالله
می رفتیم.
از تاریکی شب استفاده کردیم و به یک ستون نیروها را از کنار باتلاق و از جاده ی خور عبدالله
به سمت پل مهم منطقه منتقل کردیم.
در طی مسیر بود که چند گلوله خمپاره در کنار ستون نفرات ما به زمین نشست.
ما چند شهید و مجروح داشتیم.
اما هر طور بود خودمان را به خور عبدالله رساندیم و حمله را آغاز کردیم.
البته بقیه بچه ها خصوصاً آنها که با برادر نیری در یک دسته بودند اطلاعات بیشتری از او دارند.
#ادامه_دارد ...
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌹 #ماجرای_عبا_و_انگشتر_آقا
♦️روز #عید_قربان که مقام معظم رهبری آمده بودند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر شهیدان حادثه فالکون(شهدای عرفه)، سردار سلیمانی از ایشان یک انگشتر و عبا گرفت و به آقا گفتند یکی از انگشترهایی که با آن زیاد نماز شب خوانده ایید را بدهید.
♦️وقتی خواستیم بابا را خاک کنیم، سردار سلیمانی رفت داخل قبر. عبای آقا را پهن کرد. مقداری تربت کربلا آورده بود. آن را روی عبا پخش کرد. بعدش بابا را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر را هم گذاشتند زیر زبان بابا.
♦️من و سعید هم بالای قبر ایستاده بودیم. آنجا هم خیلی سعید بی تابی میکرد. رفت پایین توی قبر و به زور از بابا جدایش کردیم.
🌹خاطرات فرزند سردار شهید #شهید_حاج_احمد_کاظمی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313