eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
157 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴پارسال در چنین ایامی بود که قدر امنیت را متوجه شـدیم . . . | روح #شهدای_مجلس شاد.... 🌺 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🕊دو برادر قربانىِ #ترور 💐شهيدان #رضا_تيمورى درسال ١٣٦٧ و به دست گروهک تروریستی منافقین و #جواد_تیموری در خرداد ١٣٩٦ و به دست گروهک تروریستی داعش در مجلس 🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ای یتیمان نخورید غصه ی نان شبتان نان و خرما را از امروز مجتبی(ع) دارد به دوش #جانم_ارباب_بی_حرمم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔵امام خمینی(ره) #روزقدس ،روزاسلام است. https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلـم را عاشـــق پـرواز سازید ســـرود رفتنم را ساز سازید شهیدان چون نسیم؛ آرام آرام درِ رحمت به رویـم باز سازید ... #روزتــــون_شهــــدایی https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#عكس_نوشته 🌐كتاب همسایه پیامبر ⭕کاری از: واحد رسانه|مجموعه فرهنگی شهید فتحی @shahidfathi_ir #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
امروز سالروز #شهادت شهید عزیزی بود ڪه #پیڪر مطهرشون همچون گل پرپر و قطعه قطعه شد...😔 شهید عطشان 🌷
شهید اهل دلی میگفت اگه ما رو محاصره بڪنند باڪی نداریم! چون فرزندان رمضان هستیم و اگر ما رو بڪشند باز باڪی نداریم! چون فرزندان عاشوراییم و شهیدجوادمحمدی هم فرزند #رمضان بود هم فرزند #عاشورا . جواد جان محتاج نگاهتیم رفیق 🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
گاهے آرزوے شهادت کردن ِمن عرشیان را بھ خندھ وا مےدارد ... !😔 #غرق_دنیا_شده_را ... شهدا نگاهی بر این دل خسته کنید 🌹🍃🌹🍃 #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
~•°•~•💓•~•°•~ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_شص
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣6⃣ خدای من... محمدچی ازم میخواست... بگم دوسش ندارم... مگه میشه همچین چیزی بگم... نه... نه... غیرممکنه... من دوسش دارم... ولی...ولی اون که دوسم نداره... اون این همه دروغ به من گفت... چرا من نگم... محمد: فائزه بگو دیگه... به خدا قسم... (نفس عمیق کشید) به جون خودت قسم... اگه بگی دوسم نداری.... دیگه... دیگه منو تو زندگیت نخواهی دید... برای همیشه میرم و دیگه مزاحمت نمیشم...😔 هه... پس منتظر یه بهانه اس تا بره و راحت شه از دستم... بعد از یه سکوت طولانی سرمو گرفتم بالا و تو چشماش خیره شدم... _دوست ندارم😭 چند دقیقه طول کشید تا بفهمه چی گفتم... محمد با بهت و ناباوری نگاهم میکرد...😳 منم سرمو انداختم پایین و از کنارش رد شدم... حالم خوب نبود اصلا😭 چند قدم که ازش دور شدم صدای از پشت سر صدام زد: فائزه... _بله...😔 محمد بهم نزدیک شد و یه جعبه کوچیک آبی گذاشت توی دستم🎁 محمد: تولدت مبارک زندگیم...😔 محمد اینو گفت و مقابل چشمای پر از سوال و مبهوت من رفت... خدایا... امروز تولد منه....؟ امروز بیست و یکم آذره... چطور یادم نبود... محمد یادش بود...😢 خدایا... نکنه... نه... 😢 چشمام پر از اشک شد و دنبالش دوییدم... سر کوچه که رسیدم نه خبری از محمد بود نه ماشینش... باورم نمیشد رفته باشه... برای همیشه... تقصیر خودمه... خودم باعث شدم بره... خدایا... کمکم کن دارم دیوونه میشم... ولی اون دختر خالشو دوس داره... من مطمئنم... 😭 اون.... اون حتی... نبودن من براش مهم نبوده... اون... اون...😭 دوباره رفتم دانشگاه.... همه یجوری نگاهم میکردن... فکر کنم اکثرا شاهد مکالمه عجیب و غریب تنها دختر چادری کلاسشون با یه پسر بودن.... سریع دوییدم سمت نیمکتی که روش نشسته بودم... دوربین و کیفم هنوز اونجا بود... به ساعت نگاه کردم... هنوز کلاس داشتم... ولی... با دو خودمو به در دانشگاه رسوندم... منتظر تاکسی شدم... الان فقط دلم آرامش میخواست... درد و دل میخواست... آرامشی از جنس شهدا... دردو دلی با شهدا... 😭 ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣6⃣ بعد کلی معطلی بالاخره یه تاکسی رد شد و سوار شدم. هدیه محمد هنوز توی دستم بود و بازش نکرده بودم. آروم در جعبه رو باز کردم... خدای من *مرغ آمین* سریال شهرزاد بود😭 سریال شهرزاد تازه قسمتای اولش بود که پخش میشد... اون روزی که فرهاد مرغ آمین رو انداخت گردن شهرزاد آرزو میکردم کاشکی هنوزم محمد بود و برام مرغ آمین میگرفت و مینداخت گردنم...😭 خدایااااا😭 چقدر من بدبختم...😭 من دارم برا کسی گریه میکنم که بهم دروغ گفت... کسی که دوسم نداشت... کسی که دخترخالش عشق شه... کسی که فریبم داده بود و هنوزم داره میده... 😭 ولی اگه من اشتباه کرده باشم چی... نکنه.... نه... نه... من اشتباه نکردم...😭 حتی نمیخواستم یک درصد این احتمالو بدم که اشتباه کردم...😭 چون نکرده بودم... مطمئنم... مرغ آمین رو توی دستم گرفتم و دستم رو از شیشه ماشین بیرون گرفتم... راننده : خانم رسیدیم. _ممنون. پول تاکسی رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم. از پله های گلزار شهدا پایین رفتم. نم نم بارون شروع شده بود و مثل همیشه بارون بهم حس خوبی میداد...😢 از پله های اصلی هم پایین اومدم و به سمت چپم حرکت کردم تا برم مزار شهید مغفوری.... شهیدی که دوسش داشتم و همیشه بهم حاجت داده بود... با کلی درد و دل داشتم میرفتم پیشش که یهو متوقف شدم... از تصویری که رو به روم میدیدم شکه شدم... ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣6⃣ کنار مزار شهید مغفوری یه نیمکت بود که رو به سمت ورودی گلزار شهداست. در کمال تعجب و ناباوری من محمد روی اون نیمکت نشسته بود و دستاش روی زانوهاش بود و سرشو با دستاش گرفته بود😳 پاهام قفل شده بود... نه دلم میزاشت برگردم عقب نه غرورم میزاشت برم جلو.. 😞 چندمتری محمد ایستاده بودم و نگاهش میکردم. شدت بارون هر لحظه بیشتر میشد و من بیشتر به خودم میلرزیدم. نمیدونم چقدر گذشته بود و هنوز سرپا زیر بارون وایساده بودم که حس کردم سرمحمد تکون خورد. دستاشو از رو سرش برداشت و خواست بلند شه که بره. سریع پشتمو بهش کردم و دوییدم طرف پله ها تا از گلزار شهدا برم بیرون. دو تا یکی پله هارو با سرعت میرفتم بالا که پام پیچ خورد و افتادم. از شدت درد یه جیغ خفیف کشیدم😵 پام خیلی درد میکرد با دستم مچ پامو گرفتم و چشمامو از شدت درد بستم. *فائزه😱 چشمامو باز کردم محمد با نگرانی داشت نگاهم میکرد. محمد: چیشدی فائزه؟؟؟😱 با درد و صدایی که از ته چاه میومد گفتم: پام😣 محمد به پام نگام کرد و از پله ها دویید بالا و همزمان گفت: من ماشینو روشن میکنم زود بدو بیا ببرمت بیمارستان😯 من:😐 یعنی این پسره واقعا عقل کله😑 من با این پام چجوری برم😖 آخه چرا این اینقدر چهار میزنه😫 محمد پله هایی که رفته بود رو دوباره برگشت پایین. محمده: ببخشید بخدا یهویی هول شدم😔 میدونم الان پیش خودت کلی بد و بیراه بهم میگی😔 _جای این حرفا اول کمکم کن😡آخخخ محمد: وای ببخشید حواسم نبود😖دستشو زد زیر بازوم و بلندم کرد. کل وزنمو انداختم روش و کمکم کرد حرکت کنم ( نکه منم خیلی سبکم فکر کنم کمرش از سه ناحیه رگ به رگ شد😢) از پله ها بالا رفتیم و کمک کرد من سوار ماشین شدم. محمد: نزدیک ترین بیمارستان به اینجا کجاست؟ _لازم نکرده منو ببری بیمارستان😡 محمد: باز چیشدی؟؟؟😳 _به تو ربطی نداره😒 محمد: د آخه مگه باز چیکار کردم؟؟؟😞 _قرار نیست کاری کرده باشی😑 محمد: فائزه تو بقران مجید قسم دیوونه ای 😤 اینو گفت و ماشین رو روشن کرد و راه افتاد... واقعنم راس میگفت دیوونه بودم😦 آخه الان این رفتارا یعنی چی😒 واقعا تعادل روانی ندارم😑 ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
باید عاشق شد ... درست مثل حاج احمد مرزِ اسلام را عشق تعیین می‌ ڪند! از مسجد جامع خرمشهر الی بیت المقدس ... خرمشھرها در پیش است هرکس با ماست ؛ بسم الله... 🆔 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
امشب گریۀ اِنقطاع بکن بگو: خدایا بسه دیگه نگاه کن سَرِ زانوهام زخم شده! از بس که شیطون منو زده زمین... 😔 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از بیداری ملت
سلام ما یه کمپین بزرگ کشوری راه اندازی کردیم به اسم میخوایم در آستانه شب قدر، امروز و امشب از طریق سامانه *8877# به کمیته امداد کمک کنیم لطفا هر چه در توانت هست کمک کن و بعد داخل به این آیدی بفرست👇 @Admin_bidari بسم الله
هدایت شده از بیداری ملت
سلام ما یه کمپین بزرگ کشوری راه اندازی کردیم به اسم میخوایم در آستانه شب قدر، امروز و امشب از طریق سامانه *8877# به کمیته امداد کمک کنیم لطفا هر چه در توانت هست کمک کن و بعد داخل به این آیدی بفرست👇 @Admin_bidari بسم الله
#شهدا_طبیب_دل‌هاےبیمارند هواے آلوده ے شهر دل ها را بہ نفس انداختہ طبیب دلٺ ڪہ شهــدا باشند هواےدلٺ هم آسمانے مےشود دلم آسمــان مےخواهد #باز_پنجشنبہ‌‌‌ #یاد‌_شهدا_باصلواٺ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مفتاح‌حیدریون
💠 اعمال و مناجات شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان مصادف با شب شهادت امام علی(ع) #شب_قدر ✴️ @meftah1414
اگر شب قدر شبی باشد که سرنوشت آدمی مشخص میشود، پس همه ی شب های جبهه شب قدر است... 🌺شب مردان حق این چنین می گذرد که روزها آنچنان اند که دل شیر از هیبتشان به لرزه می افتد. نپرس که چرا می گریند؟ در سفر زمینی پاها مجروح می شود ودر سفر آسمان دل ها . دلی که از یاد حسین نگرید که دل نیست سنگ خاراست و چگونه نور در سنگ خارا راه یابد. ‌‌اگر شب قدر شبی باشد كه تقدیر عالم در آن تعیین مي‌گردد، همه‌ی شب‌های جبهه شب قدر است و از همین‌جاست كه تاریخ آینده‌ی كره‌ی زمین تقدیر مي‌شود؛ شب‌هایی كه ملائكه‌ی خدا نازل مي‌گردند و ارواح مجاهدان راه خدا را از معارجی كه با نور فرش شده است به معراج مي‌برند... https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از مفتاح‌حیدریون
4_5805679582321312609.pdf
4.15M
🔴 ۱۱ 🔴موضوع: روش مطالبه گری صحیح و بزرگترین خودتحریمی تاریخ؛ قرارداد ... 🔴قابل چاپ در برگه های A4 🔴جبهه سایبری حیدریون
💠رهبر معظم انقلاب: 🌷از ابزارهای تقرب به پروردگار، توجه به ارواح مطهر شهیدان است. شب‌های قدر اگر می‌خواهیم دعای مستجاب داشته باشیم، شهدا را شفیع قرار دهیم. و خانواده‌های شهدا این فرصت را دارند که از ارواح شهیدان عزیزشان استمداد کنند برای تقرب به خداوند. https://eitaa.com/setaregan_velayat313