ستارگان آسمانی ولایت⭐️
دلش دختـر مےخواست دختری ڪہ با شیرین زبانے " بابا " صدایش ڪند ... حلمـا خانـم ۱۸ روز پس از شهـادت
نگویید از قصه ی #دختر و #بابا
نگویید
تورا به خدا
ما دختر ها دلمان نازک است..
بگویی #ب ما تا #بابا میرویم..
تا در آغوشش جا گرفتن میرویم..
ما دختر ها دلمان نازک است..
نگویید بابا..
ما تا عمق جانمان میسوزیم
بابا داریم و غمگینِ #دل_بی_بابایِ
#کوثریم و #حلما و #رقیه_جانم..
گفتم رقیه جان ، دلم پرکشید به #ظهری به #بدن_بی_پیرُهنی به #اشک_داغ_خواهری..
#امان_از_دل_زینب💔
.
.
#کوثر_شهید_بیضایی❤
#حلمای_شهید_نجفی❤
#رقیه_ی_ارباب❤
#زندگیتون_شهدایی💎
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#خاطره
به نقل از همسرشهید:
سهشنبه شب مهمانان عجیبی به خانه ما آمدند به بهانه دید و بازدید عید یا سرکشی و... حتی اقوامی که سالها آنها را ندیده بودم. پدرشوهرم هم با آنها میآمد. از دیدن این مهمانها دلشوره گرفتم. حس میکردم اتفاقی افتاده که من از آن بیخبرم وگرنه معمولاً وقتی حسین خانه نبود اینطور مهمانها به خانه ما نمیآمدند. با این حال خودم را دلداری میدادم!
پدرشوهرم شب شهادت همسرم، خواب دیده بود که حسین آقا به او گفت «#بابا من رفتم!» با اینحال آنقدر دوباره بازار شایعات داغ شده بود که نمیشد به هیچ حرفی اعتماد کرد.
صبح چهارشنبه باید برای چکاپ به آزمایشگاه میرفتم. وقتی به خانه آمدم از پدرشوهرم پرسیدم که خبر تازهای از حسین ندارد؟ این در حالی بود که همه شهر از موضوع خبر داشتند و رفتوآمد اقوام هم علتش همین بود. پدرشوهرم گفت «یک، دو ساعت دیگر سردار و بچههای گردان به اینجا میآیند.» با خودم گفتم احتمالاً میخواهند با خانواده افراد حاضر در سوریه دیدار داشته باشند.
وقتی آمدند گویا حاجآقا میخواست حرفی را بزند که نمیتوانست. حرفهایی مثل تبریک و تسلیت و... اما باز هم دلم میخواست که حرفها نشنیده بگیرم. تا زمانی که بین حرفها، ناگهان عموی حسین شروع به گریه کرد!
همان لحظه دو دستی به سرم زدم...
گفتم حسین تو که رفتی و جایت عالی است اما من چه کنم؟! اصلاً باورم نمیشد که قرار است از این به بعد بدون حسین زندگی کنم...
باید محمد محسن را از مدرسه میآوردم و خودم موضوع را به او میگفتم، فقط نمیدانستم چگونه...
🌺دعای شهادت بچه ها برای بابا🌺
یادم آمد فروردین 94 که به پابوس امام رضا رفتیم، حسین آقا دائماً به بچهها میگفت:
«دعا کنید بابا شهید بشه.»
بچهها هم اشک در چشمهایشان جمع میشد و بعد که اصرارهای بابا را میدیدند، میگفتند «باشه. دعا میکنیم.»
هرچند زینب مقاومت میکرد و میگفت:
«اگر #شهید_شوی_من_دیگه_بابا_ندارم!»
حسین هم میگفت «شهید بشم براتون یه خونه خوشگل میخرم تو بهشت تا بیاین.»
یکبار که از زیارت برگشتیم، محمدمحسن گفت «مامان من برای بابا دعا کردم.»
گفتم «چقدر خوب. چه دعایی مامان جان؟» گفت «دعا کردم بابا شهید بشه!»
یک لحظه یخ زدم!
گفتم «چرا؟»
گفت «خب اگه شهید بشه که بهتر از مُردنه!»
از حرفهای محمد محسن زبانم قفل شد.
#شهید_مدافع_حرم_محمد_حسین_حمزه
یادش با صلوات❤️
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈 زینب خانمی #تولدت مبارڪ عزیزم🎊🎉🎀🎈 نازدانه #شهیدمحمدتقےسالخورده https://eitaa.com/setarega
تموم عالم میدونن که #دخترا بابایین
#بابا نیاد نمیخوابن منتظر لالایین
#زینب خانم و #باباجونش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر ۳ ساله دلش #بابا میخواد
تقدیم به تمامی دختران #مظلوم و #محجوب شهدای عزیز
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
شهیدی که " #آقا" بر مزارش رفت را بشناسید
#والله_مدیونیم
💠هنوز خیلی ها طالب را نمیشناسند
🔰مشخص نبود کدام يک پيکر⚰ طالب است. #بابا از دکمه متفاوت شلوار👖 طالب که خودش به مامان داده بود تا آن را بدوزد✂️، پيکرش را #شناسايي كرد. البته جاي تركش پشت كمرش هم كه با #اتو سوزانده شده بود در شناسايي طالب كمك كرد. #مادر از وقتي فهميد با اتو طالب را شکنجه كردهاند، بعد از 30سال هنوز دست به اتو نميزند🚫 و با ديدن اتو حالش بد ميشود😔
🔰منافقین که قصد داشتند از طالب و دوستش #اعتراف بگیرند تنها با فریاد #اللهاکبر اللهاکبر او و دوستش👥 مواجه میشوند. عصبانی میشوند😤 و اقدام به انجام #شکنجههای وحشتناک میکنند.
🔰یکی از منافقین به نام #جلال گفت: من با عصبانیت چاقو🔪 را بالای گوش طالب گذاشتم و گوشش را بریدم💔 بعد #بینیاش را بریدم و خون تمام سر و صورتش را گرفت و طالب #بیهوش شد. بعد با میله آهنی⚔ به جانش میافتند. مسعود قربانی، یکی دیگر از منافقین در اعترافاتش گفت: آب جوش♨️ آوردیم روی پایشان که پر از تاول بود ریختیم. در ادامه اعترافات منافق دیگری به نام جواد محمدی با چاقو #چشم طالب را از حدقه درمیآورد😭 پوست بدنش را با چاقو🔪 میکند و بعد با شیشه شکسته #پوست_بدن طالب را جدا میکنند.
🔰خود منافقین از آن همه #استقامت طالب تعجب کرده بودند و میگفتند چطور این جوان #۱۷ساله این شکنجههای وحشتناک🔞 را تحمل میکند. آنقدر آب جوش روی بدن بچهها ریخته بودند که مو و پوست آنها به راحتی از بدنشان #جدا_میشد. حتی وقتی فهمیده بودند که در بدن طالب ترکش💥 وجود دارد با اتو جای ترکش را #سوزانده بودند.
🔰منافقین قبل از تخلیه خانه🏡 تیمی به بدن آن سه نفر #سیانور تزریق میکنند💉 تا کارشان را تمام کنند. بعد بدنشان را با طناب و زنجیر⛓ میبندند و لای چند پتو میپیچند و داخل کیسههای بزرگ #نایلونی میگذارند، سپس با ماشین🚘 توسط یکی از اعضای سازمان به نام خسرو زندی به #باغ_فیض منتقل میکنند. خسرو زندی در اعترافاتش از لحظات آخر حیات #شهید_طاهری و دو همراهش اینطور می گوید:
🔰چالهای🕳 در باغ کندم و هر سهشان را که هنوز #زنده بودند و نفس میکشیدند داخل چاله انداختم و #زنده_به_گورشان کردم😭
#شهید_طالب_طاهری
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
💠عشق به سپاه
🔸زمانی که حسین میخواست وارد #سپاه بشه، ما مخالفت🚫 بودیم. دایی ها و عموهایش هم که سپاهی هستند, مخالف بودند. میگفتیم: حسین تحصیلات دانشگاهیت📚 رو تمام کن و با تحصیلات بالا برو #سپاه. این برات بهتره
🔹زمانیکه میخواست وارد سپاه بشه, در کنکور سراسری رشته #تکنسین اتاق عمل قبول شده بود. یه روز به من گفت: #بابا من اگر دکتر هم بشم, میخواهم برم سپاه. پس قبول کنید الان برم سپاه و تو اونجا ادامه تحصیل📖 بدم.
🔸من در انتخاب #شغل و تحصیل, بچه هام رو مختار گذاشته بودم و گفته بودم خودتان انتخاب کنید✅ و من هم #حمایتتان میکنم. راجع به #حسین هم همین کار رو انجام دادم. بهش گفتم اگه الان وارد سپاه بشی یک نیروی جزئی خواهی بود ولی اگر با #مدرک_دکتری وارد بشی فرد تاثیر گذاری میشی.
🔹حسین گفت: بگذار وارد سپاه بشم, قول میدم اونجا تا دکتری ادامه تحصیل بدم🙂 گفتم : چرا؟ گفت: "هیچ اعتباری نیست که من وارد دانشگاه بشم و با این #عقیده از دانشگاه خارج بشم. " و ما #قبول کردیم طبق خواسته ی خودش عمل کند.
به نقل از: پدر بزرگوار شهید
#شهید_حسین_معزغلامی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#من_هم_یک_سپاهی_ام
💠عشق به سپاه
🔸زمانی که حسین میخواست وارد #سپاه بشه، ما مخالفت🚫 بودیم. دایی ها و عموهایش هم که سپاهی هستند, مخالف بودند. میگفتیم: حسین تحصیلات دانشگاهیت📚 رو تمام کن و با تحصیلات بالا برو #سپاه. این برات بهتره
🔹زمانیکه میخواست وارد سپاه بشه, در کنکور سراسری رشته #تکنسین اتاق عمل قبول شده بود. یه روز به من گفت: #بابا من اگر دکتر هم بشم, میخواهم برم سپاه. پس قبول کنید الان برم سپاه و تو اونجا ادامه تحصیل📖 بدم.
🔸من در انتخاب #شغل و تحصیل, بچه هام رو مختار گذاشته بودم و گفته بودم خودتان انتخاب کنید✅ و من هم #حمایتتان میکنم. راجع به #حسین هم همین کار رو انجام دادم. بهش گفتم اگه الان وارد سپاه بشی یک نیروی جزئی خواهی بود ولی اگر با #مدرک_دکتری وارد بشی فرد تاثیر گذاری میشی.
🔹حسین گفت: بگذار وارد سپاه بشم, قول میدم اونجا تا دکتری ادامه تحصیل بدم🙂 گفتم : چرا؟ گفت: "هیچ اعتباری نیست که من وارد دانشگاه بشم و با این #عقیده از دانشگاه خارج بشم. " و ما #قبول کردیم طبق خواسته ی خودش عمل کند.
به نقل از: پدر بزرگوار شهید
#شهید_حسین_معزغلامی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🔹رضا دامرودی فرزند حسین متولد 20 تیر 1367📆 در خانواده ای #مذهبی دیده به جهان گشود👶 وی در مدرسه راهنم
#دلنــوشتـــــــــه 📝
💟دلنوشته ای تقدیم به #همسر_سبکبالم(۲/۲)
✍حواسم به همه آرمانهایت هست
وقتی به #نیایش میرسم ... به آرزوهایی که هیچوقت نرسیده❌ به بلندی موهایش👧 که #دستانت را کم دارد، به دویدنهایش که به آغوش #تو نمیرسد😔
✍چه آرزوهایی که برایش نداشتی، چقدر #دلتنگ بودی، دلتنگ بوسیدنش😘 دلتنگ شنیدن #قهقهاش، دلتنگ چشمانش😍 دلتنگ اینکه صدایت میکرد « #بابا».
✍چقدر خوشحال بودیم روزی که #اولین قدمهایش👣 را برمیداشت. نگران نباش🚫 میدانم روزی خواهد رسید که درک میکند برای چه رفتی، #مولایمان حسین (ع) کیست؟ خواهرش بیبی زینب (س) کیست⁉️خانم #رقیه (س) که بابایش را شهید🌷 کردند کیست؟
✍میداند که تو و دوستان #شهیدت در این زمان شدهاید «قاسم»، شدهاید «علیاکبر» و #افتخار میکند که بابایش #تو هستی💖 خواهد دانست که بابایش نمرده❌ بلکه #شهید_شده و شهید یعنی👈 «به خیر گذشت، نزدیک بود بمیرد» ... . مردن را همه بلدند، #سعادت میخواهد شهید شوی🕊
✍اما #رضاجان! به آرمانهایت میرسم، آنجا که بیرون از مرزت رفتی😢 و جنگیدی که نشان دهی هنوز #غیرت هست، هنوز باید از ایرانی🇮🇷 ترسید، هنوز مردانگی💪 میترساند #خائنین را. من، حواسم به همه آرمانهایت هست، تا جایی که نفس داشته باشم برای تحقق آرمانت تلاش میکنم✋
✍اینجا کسانی هستند که #درک میکنند نباید #رهبرمان تنها بماند⛔️ فراموش نمیکنم🗯 حتی اگر اسم خود را فراموش کنم ... فراموش نمیکنم بغض نهفته در گلوی #سیدعلی را که میگفت: جسم ناقصی دارم. اندک آبرویی دارم. که آن را هم #شما به ما دادید.
✍فراموش نمیکنم آن #توسلات «امام خامنهای» به «امام زمان (عج)» را. ما آن بیحرمتیها را در آن #عاشورا، آن دشمنشاد کردنها را، آن بغض «سید علی»😢 را، آن #شهیدان مظلوم بسیجی🌷 را فراموش نمیکنیم. ما #فتنه سال 88 را فراموش نمیکنیم❌ فتنههای دیگر هنوز در راهاند، خدا یاریمان کند تا آگاه شویم و #مبارزه کنیم.
✍رضا جان! خیلیها بر سر این خاک با تو پیمان میبندند💞 که ادامهدهنده #راهت باشند. خیلیها حتی شده یک عهد کوچک را اینجا #باتو میبندد و شاید تغییر کوچکی در زندگیشان ایجاد کند😊 همینها باعث #دلگرمی من است. دعا میکنم برای تو، برای خودم، برای #همه، کسی چه میداند شاید خدا دست جمعی نگاهمان کرد👌
♦️مهربان #خدای من! میدانم که تا آسمان راهی نیست، ولی تا #آسمانی شدن راه بسیار است. این دستهای خالی بهسوی تو بلند میشود. ما #بیسلیقهایم، طلب آب و نان🍞 میکنیم، تو خود میدانی ای #خزانهدار بخششها، بهترینها👌 را برایمان مقدر فرما و ظهور حجتت✨ را نزدیک بفرما او با #سپاهی_ازشهیدان خواهد آمد ... #آمین
♦️قسم به غیرت مردانه علیاصغر؛ به درد #عشق نخوردن چه ارزشی دارد، هزار سر به فدای غباری از خاکم #وطن نباشد اگر تن چه ارزشی دارد⁉️
9/دی/1394
🌸همسر شهید مدافع حرم بیبی زینب (س)🌸
#شهید_رضا_دامرودی
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
✍خواهر شهید:
❣دلم سوخت وقتی دیدمش شبیه #بابا شده بود، خون ها را شسته بودن ولی جای زخم ها و پارگی ها بود جای کبودی ها، خون مردگی ها.
❣ #تصاویر شهادت بابا و جهاد #یکی شده بود و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمیتوانم #تحمل کنم.
❣باز مادر، من و مصطفی را #آرام کرد، صورت جهاد را بوسید و گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده البته هنوز به تکه تکه شدن علی اکبر حسین(ع )نرسیده. 😭
#شهید_جهاد_مغنیه🌷
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
خواب زیبای محمدمهدی خیزاب
#فرزند_شهید
💠دردو دل فرزند شهید با #عکس حضرت آقا خامنه ای
🔸محمدمهدی میگفت: خواب #بابا را دیدم. به بابا گفتم: چرا #رفتی که من بابا نداشته باشم⁉️ بابا بهم گفت: #حضرت_آقا پدر همه بچه های شهیده😍 چون ببالت داره که برای حضرت علی(علیه السلام) است🔅(منظورش از ببالت ، ولایت را میگفت که نمیتوانست کلمه اش را تلفظ کنه).....
🔹ویک عکس از #حضرت_آقا هست که ایشان گریه میکنند😭 محمد مهدی میگه هر موقع #آقا دلشون برای بچه های #شهید تنگ میشه💔 این شکلی گریه میکنه...
🔸محمد مهدی گاهی اوقات بااین #عکس دردو دل💗 میکنه. یکی از درد و دلهایی که خیلی برام #جالب بود این بود که: عکس حاج آقا شیرازی(منظورش آقای شیرازی، نماینده ولی فقیه در سپاه قدس می باشد) را کنار #حاج_قاسم دیده بعد به عکس آقا میگفت: ناراحت نباشد❌ به خاطر #ما آقای شیرازی رفتند پیش حاج قاسم💞 تا بهشون بگند که اونهایی که #باباهای مارا شهید🌷 کردند را دستگیر کنند
🔹تازه باباهای ما تو #بهشتند🌸 ولی شما گریه میکنید #چشماتو درد میاد وما ناراحت میشیم😔 چون #آقای_شیرازی دلداری به خودش داده ایشون بازبان بچه گانه به حضرت آقا دلداری💖 میدهد که خیلی جالب بود.
#شهید_مسلم_خیزاب
اولین شهیدمدافع حرم لشکر۱۴امام حسین(علیه السلام)
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#همسرانه💔
مهدی جان امشبـ🌓 میخواهم از #سلما برایت بگویم؛ از بزرگ شدن سلما، که لحظه لحظه اش، #تصور کنار تو💞 بودن بود...
⇜از روزی که یاد گرفت #بابا بگوید و دلم لرزید💓 و گونه هایم شوره زار باران شد😭
⇜از روزی که از #تو نشان خواست و چمدانت💼 را نشانش دادم یا روزی که خواست #قبر کوچکی داشته باشد که در خیال💭 کودکیش تورا آنجا بجوید
⇜یکروز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی #صلوات، و همه مات ماندیم و باریدیم😢
⇜یک روز در خیابان عکست📸 را دید و با #افتخار نشانت می داد و فریاد میزد #بابامهدی من...
⇜آن روز که #چادر سر کردو چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش رابگیری و به #مسجد ببریش... مثل آرزویت💖
من با همه اینها #چهار_سال را چهار قرن گذراندم😔
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
#شبتون_شهدایی 🌙
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔸 #بابا مهدی جان؛ وصیت📜 کرده بودی که روی سینه ات سربگذارم
🔹آن شب در #معراج خواستم سر روی سینه ات بگذارم ⚡️اما هرچه گشتم #آغوشی نبود😔
🔸عکس هایت📸 را کنار مامان دیده ام، قدو #قامتت، دستهایت. همان عکسها که #مرا در آغوش داشتی💞 پس چرا نیمی از آن قدو قامت هم در تابوت⚰ نبود؟
🔹خواستم مثل #رقیه(س) سرت را بغل کنم نمی شد❌ دستانم #استخوان هایی را لمس کرد که گفتند بابا مهدی ست😭 باشد #سهم_من از آغوشت💖 همین بود..
#عاشقانه_های_سلما
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
#شبتون_شهدایی 🌙
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#بابای_مهربونم...♥️
#دختر است
و نازکردن براے بابا😔
و "نفَسِ بابائے" شنیدن از #بابا
💥امّا
#نازدانہات چہ کند
بادنیا دنیا، دلتـنگےاش💔
و آرزوے #نازکردن برایت
دلش #دختـر مےخواست
دختری ڪہ با شیرین زبانے
" #بابا " صدایش ڪند ...
#حلمـا خانـم ۱۸ روز پس از
شهـادت " پـدر" بہ دنیا آمد.
#شهید_میثم_نجفی
#دردانه_شهید
#دخترا_بابایی_اند
#شبتون_شهدایی🌙
https://eitaa.com/setaregan_velayat313