سر تکان داد و #اشک در چشمانش رخنه کرد،
گفت: ای خدا! میشه به همین شكل منو به #شهادت برسونی؟
میشه اینطوری با تو #عشق_بازی کنم؟ میشه با سر بده بیام سمت تو؟
از #حيرت مانده بودم، از ضربان حرفهایی که حاجی میگفت و تمام وجودم را تکان داده بود.
درک این مرد #سخت بود، نمیتوانستم عمق #عاشقیاش را احساس کنم، نمیتوانستم هم آغوش لحظات #دلدادگیاش شوم، او تنها بود. او در میدان عشقبازی تنها بود و #تنها به شهادت رسید!
ساکت شد، دوباره سرش را عقب برد، پلکهایش را روی هم گذاشت و گفت: دوست دارم مرا بگیرند و پوستم را غلفتی بکنند تا #ولايت بدونه چه #سربازی دارد، دشمن بدونه که ما از این شکنجهها نمیترسیم و جا نمیزنیم.
#شهید_محمد_شالیکار🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#لبخندهای_خاڪی
🍃در سالهای دفاع مقدس ...
#چای مرهمِ #خستگی جسمیِ رزمندگان اسلام بود. در میان لشکرها رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا اُنس و الفت بیشتری با چـای داشتند.
🍃روزی در محضر آقا مهدی باکری و شهید حاج ابراهیم همت (فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ) بودیم که در آن صحبت از #کنترل مناطق عملیاتی بود.
🍃حاج همت به آقا مهدی گفت :
نگهبانان لشکر شما برای نیروهـای سایر لشکرها #سخت میگیرند و اجازه نمیدهند راحت عبور و مرور کنند مگر #ترکی بلد باشند
🍃آقای مهدی در پاسخ گفت:
شما #یقین دارید که آنها نگهبانان لشکر ما هستند؟! حاج همت گفت: من نه تنها نگهبانان لشکر شما را میشناسم حتی حدّ خط #لشڪر_عاشورا را هم میشناسم!
🍃آقا مهدی با تعجب پرسید چطور چگونه میشناسید؟
حاج همت در جواب گفت :
شناختن حد و حدود لشکر شما
کاری ندارد، اصلاً #مشڪلی نیست!
🍃هر خطی ڪہ از آن دود به هوا بلند شده باشد آن خطِ لشکر عاشوراست چون همیشه #کتریهای_چای_لشکر شما روی آتش میجوشد ...
همگی خندیدیم 😂😂
#سرداران_دفاع_مقدس
#شهید_ابراهیم_همت🌷
#شهید_مهدی_باکری🌷
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔹لحظهاي كه #اميرحافظ به دنيا آمد و من صداي🎵 گريهاش را شنيدم، فقط #مصطفي را از اعماق وجودم❤️ صدا ميزدم
🔸و واقعا احساس ميكردم مصطفي مثل #هميشه دستانش در دستان من💞 است و #آرامم ميكند😌 نبودن مصطفي در آن شرايط، #سخت بود اما تلخ نبود❌
🔹شايد فكركنيد اغراق ميكنم اما من #حضور_مصطفي را احساس ميكنم💖 جاي مصطفي #هيچ_وقت خالي نيست🚫 چون مصطفي (همانطور كه خودش برايم نوشته)📝 #هميشه پيش من و پسرم است. من واقعاً هنوز در كنار مصطفي دارم زندگي ميكنم😍
#شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
ما ترس از شهادت نداریم و این تنهـا آرزوی مـاست ... 📎بنیانگذار لشگر ۱۰ سیدالشهدا #شهید_محسن_وزوا
#خاطرات_شـهدا
🌷او همیشه قبل از #نماز در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد☺️ این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی #رفتنی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم #تیر کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ،😔 حاج احمد متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، #اوضاعش بی ریخته . ❌
🌷کار آنقدر #سخت شده بود که در نهایت حاج احمد مجبور شده بود محسن وزوایی علمدار 🎌رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر #آتش شدید توپ خانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند . با روشن شدن 🌤هوا ، اوضاع منطقه بسیار #خطرناک تر از ساعت های اولیة حمله شد ؛
🌷چرا که هواپیما های ✈️دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به #پرواز در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران💣 می کردند محسن همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او #منفجر شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم📞 شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج #احمد صحبت کند .» حاج همت گفت : «احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم 😰» همین موقع حاج احمد گوشی بیسیم را از #همت گرفت .
🌷صدای #شعف را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش🔥 سنگینه ... آقا محسن ... » صدای #گریه اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند دیدم😭 توی صورت سبزه حاج احمد #موجی از خون دویده است . گوشی #بیسیم را توی مشت خود فشرد . چشمان حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید😔 و زیر لب گفت : « محسن ، خوشا به #سعادتت ! »
#شهید_محسن_وزوائی🌷
📎سالروز شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_چهل_وچهارم 4⃣4⃣ عمل عرفانی (دوستان
❣﷽❣
#کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_چهل_وپنجم 5⃣4⃣
نماز صبح را در مسجد امین الدوله خواندیم. من دیدم که احمد آقا بعد از نماز به محل بسیج رفت و مشغول استراحت شد. من بارها از خود ایشان شنیده بودم که خوابیدن در بین الطلوعین #مکروه است.
پس چرا احمدآقا...
بعد از نماز مغرب از ایشان همین موضوع را سوال کردم. گفت: من دیشب به خاطر برنامه های بسیج کم خوابیده بودم. ترسیدم به خاطر خستگی و کسالت ، در طی روز دچار #لغزش یا #برخورد_تند با دیگران شوم. برای همین استراحت کردم.
کارها و اعمال عرفانی احمداقا برای همه ی شاگردان و دوستان درس عبرت بود. هرکس به فراخور وجود خود از خرمن ویژگی های ایشان بهره میبرد و استفاده میکرد.
ایشان هیچ گاه گِرد #گناه نچرخید.
یک بار در نامه ای نوشته بود : ((مؤمن سنگینی معصیت را چون کوه اُحد بر روی شانه های خود حس میکند.))
همیشه توصیه میکرد گناه را #کوچک نشمارید و از انجام کار های نیک نهراسید.
در نامه ای که از جبهه برای یکی از دوستانش نوشته بود آورده :
امام صادق (ع) فرمودند : 🔻
در توصیه های شیطان به یارانش آمده است که سه خصلت در بنی آدم بگذارید تا من خیالم راحت شود.
1⃣ کارهای #پُرمعصیت را نزد آن ها #کوچک جلوه دهید.
2⃣ کارهای پسندیده و خوب را نزد آن ها
#سخت( و بزرگ)جلوه دهید(تا انجام ندهند.)
3⃣ تکبر وخود پسندی را نزد آن ها به وجود آورید.
برداران محترم ؛ نکند خدای نکرده در این سه دام شیطان که در آن غوطه ور هستیم بیشتر آلوده شویم. مؤمن واقعی اگر یک معصیتی انجام دهد،سنگینی آن را مانند کوه احد بر شانه اش حس میکند. اما منافق اگر معصیتی انجام دهد، مانند کسی است که مگسی را از روی صورتش بلند کند.
«دیدار یار»
[جمعی از دوستان شهید]
بزرگان دین ما بر این عقیده اند که راه دیدار با مولا و صاحب و امام عصر(عج) #باز است. حتی برخی از بزرگان راه وصول و ملاقات با حضرت را برای مخاطبان خود بیان می دارند.
اما همین علما می گویند :
اگر کسی مدعی دیدار با چهره ی دلربای حضرت شد و این را وسیله ای برای کسب شهرت و...قرار داد او را تکذیب کنید. کما اینکه در این دوران، مدعیان دروغین ملاقات با حضرت زیاد هستند و دکان این افراد مشتری های زیادی دارد. اما باید گفت انسانی که در اوج بندگی خدا قراردارد. جوانی که با #گناه معصیت میانه ای ندارد. وشخصی که به خاطر خدا از لذات دنیا گذشته است ، یقیناً مراتب کمال را یکی پس از دیگری طی خواهد کرد. کسی که صبح هر روز بعد از نماز جماعت #دعای_عهد را ترک نمی کند.
هرجمعه با مشقت بسیار دعای ندبه را برگزار میکند ، کسی که به خاطر جشن نیمه شعبان بسیار تلاش میکند
همیشه برای نوجوانان از مولایش وامام زمان می گوید این شخص با بقیه حسابش فرق دارد. او اگر برای ما از باطن عالم و حقیقت اعمالمان می گفت بلافاصله ادامه می داد : این ها را می گویم #که_شما_هم_بالا_بیایید.
نه اینکه به این #دنیای_ظلمانی
دل خوش کنید وخود را از فیض بزرگ عالم محروم کنید.
احمد آقا در سنین جوانی و نوجوانی به جایی رسیده بود که راه های آسمان را بهتر از راه های زمین میشناخت. یکبار خیلی به او اصرار کردیم که احمد آقا شما امام زمان(عج)را #دیده_اید❓
مثل همیشه خیلی زیرکانه از پاسخ به این سؤال شانه خالی کرد. او با جواب های سطحی و اینکه همه باید مطیع دستورات آقا باشیم و مشاهده ی حضرت
#نشانه_ی_کمال نیست و...
به ما پاسخ داد.
از طرفی شاید سن ما برای شنیدن و چنین مطلبی زود بود.
🌿🌿🌿
یکبار با احمد آقا و بچه های مسجد امین الدوله به زیارت قم و جمکران رفتیم.
در مسجد جمکران پس از اقامه ی نماز به سمت اتوبوس برگشتیم.
ایشان هم مثل ما خیلی عادی برگشت.
راننده گفت اگر می خواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و...
یک ساعت وقت دارید.
ماهم راه افتادیم به سمت مغازه ها ، یک دفعه دیدم احمد آقا از سمت پشت مسجد به سمت بیابان شروع به حرکت کرد❗️
یکی از رفقایم را صدا کردم.
گفتم : به نظرت احمد آقا کجا میره⁉️
دنبالش راه افتادیم.
آهسته شروع به تعقیب او کردیم❗️
#ادامه_دارد ...
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313