eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
156 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
پایتخت5 قابل توجه دوستداران سریال میخواستم چند نکته رو در مورد پایتخت 5 عرض کنم خدمتتون : بعنوان یک ایرانی خجالت کشیدم که ایرانی جماعت پاشه بره ترکیه و دهنش باز بمونه از امکانات و زیبایی های ترکیه !!! اینکه قهرمان کشتی ترکیه به چه عزت و احترامی رسیده و وضع مالیش چطوریه ! اونوقت قهرمان کشتی ایران برای نون شب شده نگهبان فروشگاه !!! اینکه سریال پایتخت 5 بیشتر تبلیغ کشور ترکیه هست همونجایی که روزگاری مردمش ارزوی بلندکردن چمدون مسافران ایرانی رو داشتن !!! آیا در ترکیه هم سریالی ساخته میشه که از زیباییهای ایران نمایش داده بشه !!! اینکه در همین تعطیلات نوروز 70% هتلهای ترکیه به رزرو ایرانیان درومده اقتصاد ترکیه رو رونق دادیم !!! راستی مسافر ایرانی میره ترکیه چیکار کنه ؟؟ بی تعارف و سانسور بگم !!! مشروب و آبجو بخوره !!! تو استخر و ساحلش راحت باشه !! انواع پاساژ گردی هارو انجام بده و جنسی بخره باکیفیت و با قیمت مناسب !!! دیسکو و کاباره و دنس بره . . . همون چیزایی که تو ایران هم اگه آزاد باشه توریست از کل دنیا واردش میشه متاسفانه هیچ توریستی حاضر نیست پاشو بذاره ایران الا چهارتا درپیتش !!! اینکه ترکیه نفت نداره !! ولی ما داریم !! چهارفصل نیست !! نیروی جوان انسانی و نخبه به اندازه ایران نداره !!! فقط داره از طریق صنعت پوشاک و کریستال و کاکائو و توریسم کشور رو میچرخونه !! ما همه چیز داریم و وضع مردممون روز به روز بد و بدتر میشه !!!! تو همین تعطیلات میلیاردها دلار تقدیم ترکیه کردیم !!! خلاصه دیدن سریال پایتخت5 در پس خنده هایی که میکنیم خیلی درد داره . . https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸 قسمت #دوم نیم ساعتی طول کشید تا خرید کنیم و برگردیم خونه.... خو
🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃🌸💜 💜🌸 قسمت اتاقم تنها جایی بود که آرامشو توش احساس میکردم .. دراز کشیدم رو تختم، دلم میخاست به چیزای خوب فکر کنم به داشته هام به نعمتهایی که داشتم به روزهای خوب زندگیم به خونواده ای که برام از جانم عزیز تر بودن، چشمامو بستم و به رویای شیرینی فکر کردم که برای خودم می ساختم به رویای عطرِ یاس!😇🌸💓 هنوزم اون عطر و حس میکنم یادم نمیره بعد اون روز که دیدمش انقدر بهم ریختم💓🙈 که اولین کاری که کردم اصرار به مامان بود که برام یـ🌸ـــاس بکاره تو حیاط .. یاس ..یاس، هیچ وقت نمیتونم یاس رو فراموش کنم اون عطر یاسی که بعد یک سال هنوز هم با تمام ذهن من بازی می کنه .. نمی دونم چه اتفاقی افتاد .. فقط از کنارم رد شد .. حتی یادم نمیاد چهره اش چطوری بود .. حتی رنگ چشماش حتی خنده هاش .. هیچی، هیچی یادم .. تنها عطر یاسش بود که منو درگیر خودش کرد و بعدش تعریفایی که از محمد درباره ش شنیدم .. تنها سهم من از اون شد گلهای یاس تو حیاط که هر بار با تنفس رائحه شون دلم آروم میشه ..🙈🙊 تو رویای شیرینم غرق بودم که مهسا بدو بدو اومد تو و باجیغ نسبتا بلندی گفت: _هوووورا بالاخره تعطیل شدیم😵😍💃 و با یه پرش پرید رو تختش .. من که از رویای خودم پریده بودم بیرون نگاهی بهش کردم و گفت: _سلامت کو؟ خندید وبا خوش حالی باهمون مانتو و مقنعه ی مدرسه اش دراز کشید رو تخت و گفت: _سلام علیکم حاج خانوم، روزهای خوش زندگیم آغاز شد😍😁 خندیدمو😄 جواب سلامشو دادم، به سقف خیره شدم .. من مهسا رو خیلی دوست داشتم .. با این که از من چهار سال کوچیکتر بود ولی برام بهترین خواهر و دوست دنیا بود .. دوباره چشمامو بستم تا باز به خلسه ی شیرینم فرو برم! .... 🍃🌸🍃🌸 💌نویسنده: بانو گل نرگــــس حرام 🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🔸اگر غیر از #شهادت در حق این بچه ها رقم می خورد، جفا بود 🔹زیرا #اعمالشان با اقتدا به شهدا🌷 انجام
🌷 🔰سوریه که بود، حتما با من تماس☎️ داشت. حتی سری اولی که مجروح💔 شده بود و من از این موضوع کاملا بودم، از بیمارستان تماس میگرفت و آنقـدر برخــورد میکرد کــه من اصلا متوجه نشــدم مجروح شده😊 🔰در واقع خــودش را مقیــد به تماس با خانواده💞 میدانست که در آن شـرایط هم حواسـش به ایـن موضوع بود. وقتی هم که مــن از خبــر دار شــدم، گفت: هراتفاقی افتاده باشد مهم نیست🚫 مهم این است که الان درحال صحبت با من هستی😍 🔰هر بار میشد با واسطه خبردار می شدم؛ از طریق دوستان و اطرافیانشان👥 و این باری که شد بار چهارم رفتنش بود! واقعا هرباری که میرفت، دلتنگیها💔 بیشتر میشد. خصوصا سری که این دلتنگی هم برای من، هم برای همسرم💞 زیاد شــده بود؛ طوری که دائم پشت تلفن☎️ به زبان میآورد. 🔰سری های قبل اصلا این موضوع را به رو نمی آورد❌ و در جواب من هم میگفت راه دور است و بایــد با این دلتنگیها کنار بیایی اما برایمان نداشــت🚫 🔰واقعــا راه، بــود. آقــا جــواد همیشه در صحبتهایش وقتی میخواست به من دلداری بدهــد، میگفت: "الگــوی شــما بایــد (س) باشد. سختیهای شــما کجا و ســختیهای خانم حضرت زینب س کجــا." واقعا راســت میگفت😔 خســتگی ما کجا و خستگی خانم کجا⁉️ 🔰اما هم بچه بود و دلتنگیهای بچه گانه خودش را داشت. پدرش که بود همیشه ســراغش را میگرفت و منتظر آمدنش بود. حتی زمان بودن پیکر هم فکر میکرد پدرش سوریه است و باید منتظر برگشتنش باشد😔 🔰خود پدرش قبل رفتن، اول قصه (س) را برایش گفت و بعد در مورد ســفرش برای توضیــح داد. آنقدر فاطمه با این قصه حضرت رقیه(س) انس گرفته بود که برخی اوقــات در اوج بیتابی اش💔 به من میگفــت: "مامان حضرت رقیه س هم مثل من ⁉️"😭😭 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313