~•°•~•💓•~•°•~
#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین
#رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_صد_و_سوم3⃣0⃣1⃣
تا اینکه یه شب مهدی زنگ زد و گفت سریع زنگ بزنم به تو و خبر نامزدیمونو بدم چون تو میخوای به جواد زنگ بزنی و همه چیزو بگی... منم زنگ زدم بهت... بازم جلوتوگرفته بودم... مهدی گفت برای ضربه آخرم شده با گوشی جواد بهت اس بدم و نامزدی دعوتت کنم... فائزه من همه این کارارو کردم... ولی فقط روز به روز خودم داغون شدم با دیدن داغون شدن جواد از عشق زیادش به تو... فائزه این وسط فقط مهدی به هدفش رسید...😭
فاطمه سکوت کرد...😭
_باورم نمیشه... تمام مدت همه چیز بازی بود... تمام بدبختیام... تموم زجر کشیدنام...😭 چرا الان داری میگی لعنتی؟؟؟ چرا الان؟؟؟
فاطمه: طلبکار من نباش... تقصیر خودته که پا پس کشیدی... من همینم که الان دارم بهت میگم خودش خیلیه... میتونستم بعد عقدت بهت بگم که دیگه راه برگشتی نداری.... یا حتی بهت هیچ وقت نگم... ولی بهت گفتم قبل اینکه زندگیت کامل خراب شه... فائزه... این عقدو بهم بزن... آبرو اون مهدی عوضی رو جلوی همه ببر... تورو خدا دلت به حالش نسوزه... اون خیلی عوضیه... فائزه یه کاری کن... فائزه نباید امشب بشینی سر سفره عقد اون مرد...😭
_فعلا همه چیزو بزار کنار... فقط بگو محمدم الان کجاست؟ 😢
فاطمه: دیشب اومد کرمان... الانم اونجاست... نمیدونم کجا رفته... فائزه یه کاری کن... تورو خدا یه کاری کن😭
به خودم اومدم... خیلی دیر شده... غروب شده بود...😢
_من باید برم... باید برم جلوی این اتفاقو بگیرم....😭
فاطمه: برو تورو خدا... اینم بدون هر شاهدی که خواستی من هستم... فقط نزار زندگی دوتاتون بسوزه...😭
گوشی رو قطع کردم و خم شدم و گوشه چادر سفیدم که سرم بود رو بوسیدم... اینو شب اول خواستگاری برام آورده بود... 😭
از حیاط رد شدم و وارد خونه شدم.متعجب به چشمای سرخ و متورمم خیره شده بودن... به بابا نگاه کردم.
_بابا میشه بیاید اتاقم باید باهاتون حرف بزنم.
بابا: چرا صدات اینجوری شده؟ چرا گریه گردی؟
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
ادامه دارد...
❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
~•°•~•💓•~•°•~
#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین
#رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_صد_و_چهارم4⃣0⃣1⃣
_شما بیاید من بهتون توضیح میدم.
وارد اتاقم شدم و بابا پشت سرم اومد تو و در رو بست🚪
_بابا... باید همین الان این مراسم عقد رو بهم بزنیم.
بابا با خشم فریاد کشید: چی داری میگی؟؟؟؟؟😡
_بابا...بابا...بابا بخدا این دفه دیگه الکی نیست... بابا به جون خودت... به جون مامان... به جون محمدجواد دارم راس میگم...😭
بابا: به جون محمدجواد؟؟؟
_آره بابا به جون محمدجواد... بابا مهدی یه آدم عوضیه.... بابا همه بدبختیامون این مدت زیر سر مهدی بود😭
بابا: دختر گریه نکن مثل آدم حرف بزن بگو چیشده😡
رو به روی بابا نشستم و با گریه همه چیزو براش تعریف کردم.... همه چیزو... از سفر قم تا همین الان... و همه حرفای فاطمه رو....😭
بابا با شک گفت: فائزه نکنه این حرفایی که این دختره زده دروغ باشه...😑
تا اومدم جواب بابارو بدم کل زنای فامیل ریختن توی اتاق😖
مامان: زود باش مادر این چادرو بپوش بیا بشین سر سفره عقد عاقد اومده😍
خاله ناهید: زود باش عروس گلم مهدی منتظره😍
عمه: دختر تو چرا چشمات این قدر قرمزه😱
به بابا نگاه کردم... اونم داشت نگاهم میکرد... نمیخواستم بازم با آبروش بازی کنم... با بغض صداش کردم: بابا😢
بابا: شماره اون دختره رو بده و خودتم برو بشین سر سفره عقد😒
گوشیم رو دادم به بابا و چادری که مامان داد و سر کردم و با خانوما از اتاق رفتیم بیرون روی صندلی کنار مهدی نشستم و به سفره عقد خیره شدم.
منتظر بودم... منتظر بابا بودم... مطمئن بودم اون نمیزاره من بدبخت شم... 😭
نم نم اشکام روی صورتم می بارید و سعی داشتم چادر رو تا آخرین حد ممکن پایین بکشم... برخلاف تصورم بابا بعد یه رب اومد و کنار عاقد روی صندلی نشست و گفت شروع کنید حاج آقا.
همه امیدم ذره ذره با اشکام ریخت😭
عاقد: دوشیزه مکرمه منوره عروس خانوم خانم فائزه جاهد بنده وکیلم شمارو به عقد دائمی آقا داماد مهدی ترابی در بیاروم؟ آیا بنده وکلیم؟
فاطمه با خنده گفت: عروس رفته گل بچینه😍
همه شروع کردن به کف زدن و کیل کشیدن👏
عاقد بار دومم گفت و این بار با جواب خانم که گفت عروس رفته گلاب بیاره رو به رو شد... عاقد درحال خوندن خطبه برای بار سوم بود و من درحال جون دادن که نگاهم به قرآن توی دست مهدی افتاد... بدون اینکه نگاهش کنم قرآن رو از دستش گرفتم توی دستم و باز کردم📗
عاقد گفت: برای بار سوم عروس خانم بنده وکلیم؟
از پشت چشمای تر و پر از اشک سعی کردم یه خط از قرآن رو بخونم.
نگاهم روی خط اول صفحه خیره موند.
*و توکلت الی الله و کفی بالله وکیلا*
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#ادامه_دارد...
❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از 🍁زَخـــــــمیٰانِ عِــــــــــشقْ 🍁
یمن در خون و آتش است و دنیا در سکوت...
… حد اقل در فضای رسانه ای به یاریشان برویم.
…کمترین کاری که می توانیم بکنیم
@bashahidantashahadat
AUD-20180620-WA0036.mp3
6.15M
🔳 #سالروز_تخریب_بقیع
🌴نه کبوتری روی گنبد
🌴نه یه خادمی نه یک زائر
🎤 #حمیدعلیمی
⏯ #زمینه
👌بسیار زیبا
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
تسلیت...😔🏴🏴 #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
مراشم تشییع پیکر پدر معزز شهیدمیلادبدرے
#تصویربازشود
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
مصطفی مروانی....mp3
5.68M
بانوتو روح صبرےاسطوره ایثارے
اندازه این دنیابےبے فدایےداری
تا زنده ایم وهستیم همچون همیشه بےبے
یک آجر از دربارتوکم نمیشه بےبے
بیادیگانه شهیدمدافع شهر #بهبهان
#شهیداحسان_فتحے
@setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
بانوتو روح صبرےاسطوره ایثارے اندازه این دنیابےبے فدایےداری تا زنده ایم وهستیم همچون همیشه بےبے یک آ
لطف خودِ بی بی بود
ماهم امیدی داریم
تو زینبیه ماهم
اسم شهیدی داریم
روایت هست که شهید میتونه۷۰ نفر رو روشفاعت کنه،ان شاءالله ما هم مورد شفاعت #شهیدعزیز بشیم #صلوات
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از 🌹محب الشهدا🌹 شهیدسعیدبیاضےزاده❤
#شهیـــدانه🕊❤️
حرم زینب عجب حال و هوایی دارد😍
سوریه فیض شهادت چه صفایی دارد💫
بنویسند به روی کفن این شهدا💔
چقدر عمه ی سادات فدایی دارد💛
#شهیدمن❤️
🍂🍂
#شبتون_شهدایے
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از شهید مدافع حرم جواد محمدی
03-fadaeian-moharam9503.mp3
22.07M
#مناجات
سیدرضا نریمانی
من بریدم دل ز دنیا آبرویم را ...
رو زدم حالا به دریا آبرویم را ...
هدایت شده از شهید مدافع حرم جواد محمدی
چالش عکس رفیـــق شَـــــهیدم🌺🍃
🍃🌸عکس هفتم
#شهیدسعید_بیاضی_زاده
ارسال عکس و شرکت در چالش👇
@javad_mohammady
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
چالش عکس رفیـــق شَـــــهیدم🌺🍃 🍃🌸عکس هفتم #شهیدسعید_بیاضی_زاده ارسال عکس و شرکت در چالش👇 @java
سلام خوبین دوستان
میگما اینو برام تو گروهاتون فروارد میکنید لطفا😊🌷
جای شهید عزیزی خالی😔
که قبل از رفتن به سوریه،
در آخرین پیامکش برای یکی از #دایی هایش اینطور نوشت...
👈دایی،
من رفتم.
دستمال اشکهام رو با کمی تربت.کربلا گذاشته ام لای قرآن روی طاقچه، اگه یه وقت طوری شد، آنها بگذارید کنارم .
شهید.مدافع.حرم.مهدی.عزیزی
یادش با #صلوات
https://eitaa.com/setaregan_velayat313