eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
157 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 سپاه لب مرز با تروریستها دستوپنجه نرم میکند و نمایندگان درون مرزها به دنبال قبول تروریست بودن سپاه... #امنیت #قهرمانان 🌐 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#شهادت پایان ڪسانے است ڪہ به تڪلیفشان عمل ڪردند... کلیک کن شهید بــ☺️ـشی #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
مهدی جانم❤️ با هزاران عاشق پر مدعا ساکن کوه و بیابانی چرا؟😔 #شبتون_مهدوی https://eitaa.com/setaregan_velayat313
💠پدرم رفت ولی یادش هست و نگاهش باقیست !! دور دست نظرم ، چهره ی او می بینم 🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
😭💔😔 🌷خالی گذاشته انــد.. شاید جای عکس منه حقیر باشد... تا چند قدمیش رسیده ام.... اما باز لیاقت میخواهد که من ندارم که ندارم ......⚘😔😔💔 #دوستت_دارم_ای_شهید🌸 #در_آرزوــےْشهَــــــادت #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
برخـیز که بی تو مرا ؛ دادرسی نـیــست ... #شهیدمحسن_حججی و گل پسرشون #آقاعلے https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هر سحر نگاهت را به نامه رازهایم مهر میکنی، گریه هایم را تحویل میگیری، روزها یادت را به قلبم سنجاق میکنی، افطار،دلم آرام میگیرد؛ دلی که ابراهیم ش تویی میان آتش نمی سوزد! #شهید_ابراهیم_هادی https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هر سحر نگاهت را به نامه رازهایم مهر میکنی، گریه هایم را تحویل میگیری، روزها یادت را به قلبم سنجاق میکنی، افطار،دلم آرام میگیرد؛ دلی که ابراهیم ش تویی میان آتش نمی سوزد! #شهید_ابراهیم_هادی https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌷بیست و شِشمین سحر رمضان را میہمان اولین شهید خلبان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سردار #شهید_احمد_وتری باشیم🌷 ڪہ أَحیاء هستند و رزق‌شان عندربـــ ! شایداز برڪتـــ حضورشان خودِغریبمان رابیابیم...🌹 #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
جزء۲۶...التماس دعا.mp3
3.98M
📖جزء خوانی روزانه ماه مهربانی 🌙 🌹جزء بیست وششم۲۶ 🎤استاد معتز آقایے 💈حجم فایل : ۳/۸ مگابایت 🌷هدیه به شهیدان و https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#السلام_علیک_یا_زینب_الکبری زنی دیدم که در گودال میرفت پریشان خاطر و احوال میرفت گلی گم کرده بود اما بمیرم به هر گل میرسید از حال می رفت #صبحتون‌_شهدایے #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
✍قبل اذان صبح بود با حالت عجیبی از خواب پرید گفت: حاجی! خواب دیدم... قاصد امام حسین بود ! بهم گفت :آقا سلام رساندند و فرمودند:به زودی به دیدارت خواهم آمد یه نامه از طرف آقا به من داد ڪه توش نوشته بود:چرا این روزها ڪمتر زیارت عاشورا می خوانی؟ همینجور ڪه داشت حرف می زد گریه می ڪرد صورتش شده بود خیس اشک دیگه تو حال خودش نبود. چند شب بعد شهید شد و امام حسین(ع) به عهدش وفا کرد.... 🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
سـحـ⛅️ـربیست‌وشش‌شد🖐 دلـ💔ـ من بےتابـ اسـتـ😓 بـهـ💚ـتریـن جاے جـهـ🌏ــانــ استـ😍☝️ 🌸 🙏 🍃🌼| https://eitaa.com/setaregan_velayat313
" هرکجا برود جریان ساز میشود حتی دوران سربازی در پادگان شاهنشاهی!" خيلی عصبانی بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش. ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری بهش ميرساند. ولي يك هفته نشده، خبر سحری دادن‌ها به گوش سرلشكر ناجی رسيده بود. او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه‌ی سربازها به خط شوند و بعد، يكی يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه " سربازها را چه به روزه گرفتن ! " و ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه. با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييك‌ها را برق انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا ميكردند سرلشكر ناجی سر برسد. ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. پاي سرلشكر شكسته بود و مي‌بايست چند صباحی توی بيمارستان بماند. تا آخر ماه رمضان، بچه‌ها با خيال راحت روزه گرفتند.  ❣ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
💠شهید بیضائی به روایت شهید مصطفی صدر زاده: عقد اخوت در جبهه مقاومت و گلِ عملیاتهای شهید بیضائی 🆔 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از هیات میثم تمار
امام صادق علیه السلام: اگر کسی با آب فاتر (جوشیده ولرم شده) افطار کند، کبد و گناهان قلبش پاک و بینایی و حدقه چشمش قوی می گردد. الکافی،ج۴،ص۱۵۲ https://eitaa.com/maisamtammar
هدایت شده از شهید اسماعیل دقایقی
☘باسلام و قبولی طاعات و عبادات شما عزیزان 📢به اطلاع شما روزه داران محترم رسانده می شود جبهه فرهنگی شهید دقایقی در نظر دارد ۲ نفر از و (خواهر) ساکن در که تا کنون به "ع" مشرف نشده اند را شناسایی و معرفی نماید. لذا همراهان گرامی می توانند نسبت به معرفی این ۲ نفر، در این امر خیر ما را یاری نمایند. 📎جهت اطلاع از جزیئات بیشتر 👇 🆔 @khakreezfarhangi 📲09395704670 💐جبهه فرهنگی شهید دقایقی @shahiddaghayeghi
مھدے جاݩـ... پشٺـ ڪردمـ بـھ گناھ 🌊 پاڪ شوم در رمضانـ ...🌙 همـھ ترڪم بڪنند 🍃 عیبــ ندارد ، | #ٺُ | بماݩــ ...♥ 🌙| https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خادم الزهرا(س): رنگ ِ‌لبخند ِ‌تو‌‌، بَر‌هیچ‌لبی ‌نیست ‌کہ ‌نیست... #شهیدمهدی‌نعمائی #ریحانه‌ومهرانه‌جان😍❤️ •┈✾🍀🌹🍀✾┈• https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🍃🍃🍃🍃🍃💠﷽💠🍃🍃🍃🍃🍃 🍃 خانم و آقای محترم؛ اگر متوجه اسرار خصوصی و خانوادگی همسرت شدی، اونو مثل پُتک نکوبون تو سر همسرت...! 👈 وقتی دعوات می‌شه برای اینکه پیروز میدون باشی از عیب‌ها و کاستی‌های همسرت حرفی به میون نیار! 👈 خانمی می‌گفت: متاسفانه بیماری صرع دارم و شوهرم با علم اینکه من همچین مشکلی دارم باهام ازدواج کرد، می‌گفت بعد از ازدواج هر وقت بحثمون میشد بهم می‌گفت مریض و خیلی عذابم می‌داد... 👈 این رفتارها اصلا درست نیست، کسی که این کارو می‌کنه فقط داره خودشو از چشم همسرش میندازه و نشون دهنده شخصیت ضعیف و درموندش داره. علاوه بر این؛ این کار اثر بدی بر روح و جان همسرت میذاره. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖➖ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❌خواهرم ❌شهیدان منتظرند... ❌بی جوابشان نگذار... ❌این همه جوان از جوانی شان گذشتن و از تو خواسته اند ک فقط در #سنگر سیاه،سنگین و ساده ات بمانی❌ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
احسنت... واقعا جوابیه خوبی بود...👌 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
~•°•~•💓•~•°•~ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_هفت
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣7⃣ به سمت صدا بر میگردم. از تعجب نزدیک بود شاخام در بیارد😳خدایا...😢 این آخه اینجا چیکار میکنه😭 چرا نباید یه لحظه از شر این بشر راحت باشم... چرا با دیدن قیافه نحس این زامبی کل روزم خراب شد...😡 آخه این جنگلی اصلا گروه خونیش به این حرفا میخوره که پاشده اومده راهپیمایی😡 مهدی با یه لبخند دندون نمای مسخره: سلام بانو با حرص گفتم: سلام. سریع از کنارش رفتم یه گوشه دیگه و دوباره مشغول عکاسی شدم📷 عمرا بزارم روزمو با وجود نحسش خراب کنه😏 پشت سرم اومد و گفت: فائزه خانوم😁 _بله امرتون؟😒 مهدی: بحساب من الان نامزدتم ها😁 این چه طرز حرف زدنه عزیزم😏 _هه... ببخشید من بلدم نیستم عاشقانه و خوب حرف بزنم.😡 با پوزخند بهم گفت: نه بابا😏 چطور واسه اون آقا محمدجوادتون بلد بودین😏 سعی کردم مثل همیشه سرد و محکم باهاش حرف بزنم: بخاطر اینکه من اون آقا رو دوس داشتم. ولی من به شما علاقه ای ندارم. مهدی: آخی غصه نخور عزیزدلم. کم کم علاقه مند میشی بهم😉 با حرص بهش گفتم: ببین آقامهدی من عزیز شما نیستم😡 مهدی با خونسردی همونجور که لذت میبرد از حرص خوردنم گفت: اتفاقا هم عزیز مایی هم خانوم مایی😆 _این آرزو رو به گور ببری که من... حرفمو ادامه ندادم... هه... واقعا داشت به آرزوش میرسید... و منم هیچ کاری نمیتونستم بکنم...😔 مهدی: هه... خانم خبرنگار تا عید نوروز عقدتم میکنم تا خیالت راحت شه که زن من شدی و شکست خوردی لجباز خانم😏 بغض کردم و سعی کردم از بین جمعیت عبور کنم تا به مهدیه و فاطمه برسم. دیگه یک لحظه هم نمیتونستم وجود آدم پستی مثل مهدی رو تحمل کنم😡 آدمی که خودش همه جور کثافط کاری کرده و دنبال دخترای اهل دوستی بوده همیشه و الان میخواد زن آیندش پاک و چادری باشه... 😡 خدایا خودت میدونی ازدواج با این پسره عوضی برام عین مرگ تدریجی با درد همراهه...😢 کاشکی منو میکشتی تا راحت شم از این زندگیه لعنتی...😭 ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣7⃣ تسبیح آبیمو توی دستم جا به جا کردم و کلید رو توی قفل انداختم و درو با دست هول دادم و وارد خونه شدم🔑 مامان و بابا سر سفره نشسته بودن و داشتن ناهار میخوردن🎎 _سلام. بابا:علیک سلام مامان: سلام دخترگلم نشستم گوشه اتاق و سرمو گذاشتم روی زانوهام😔 مامان: چیشده فائزه؟ حرف بزن دختر😳 بابا: مامانت راس میگه چیشده؟ چرا اینجوری میکنی؟ _خسته شدم بخدا..😢 مامان بلند شد اومد کنارم نشست و گفت: مامان الهی قربونت بشه دختر چیشدی؟😢 _این مهدی خره کی قراره برگرده نیشابور؟ (مهدی دانشجو مهندسی پزشکی توی نیشابور بود) مامان: نمیدونم مادر احتمالا دو سه روز دیگه بره...😔 بابا با طعنه: چیه از الان دلت تنگش شده؟😏 با بغض گفتم: بابا اذیتم نکن. اصلا من محرم پسره الدنگ نیستم که میاد وسط راهپیمایی چرت و پرت میگه بهم؟ چه توقعی از من داره؟ روزی که اومد خواستگاری یه دختری که یه بار عاشق شده و اونو دوس نداره باید عقلش میکشید از جانب من توقع هیچ محبتی نداشته باشه... بابا: تو الان چه بخوای چه نخوای اون نامزدته حالا درسته محرم نیستید ولی دلیل نمیشه باهاش سرد و مثل غریبه ها باشی😒 هه... مثل غریبه ها... اون از هر غریبه ای برام غریبه تره...😞 _بله بابا جان چشم... نقشه بعدیتون چیه احتمالا؟ اول نامزدی... بعد مهربون شدن باهاش... آخرش چی؟؟؟ بابا: تا آخرش که خیلی مونده باباجان😏 ولی نقشه بعدی اینکه تا عید نوروز میخوام عقدتون کنم😊 مات و مبهوت به بابایی خیره شدم که لبخند زنان بلند شد و رفت تو آشپزخونه😳بعدشم مامان سرشو انداخت پایین و رفت😳 اینجا چه خبره😳 یکی الان باید به من توضیح بده😐 این چه شوخیه مسخره ایه پدر من میکنه😑 _باباااااااااا😖 بابا: بله😁 چرا جیغ میزنی؟ _منظورت از این حرفا چی بود؟؟؟ الکی گفتی دیگه مگه نه؟؟؟ بابا: تو فکر کن الکیه ولی از چند روز دیگه بیوفت دنبال لباس و وسیله خریدن دخترگلم😊 وقتی جوون مردم رو نابود کردی باید منتظر می موندی خودتم بعدش نابود شی😏 ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313