🖊#کف_خیابون 48
همه از این تصمیم سازمان تعجب کرده بودند اما خیلی هم چیز غریب و گنگی نبوده و نیست. خود من هم دو سه هفته قبل از تعجب حضرات، از این تصمیم شگفت زده شدم اما چاره ای نبود و باید میگفتم چشم!
گفتم: «بالاخره تصمیمی هست که گرفته شده وگرنه من سابقه ماموریت های برون مرزی هم داشتم. اما اجازه بدید دستور جلسه را مطرح کنم تا بیشتر از این، از تایم 40 دقیقمون گرفته نشه.
ببینید دوستان! همه چیز داریم. منظورم از همه چیز، اطلاعات و خط و ربط های لازمه. ما الان یه گروه و یا بهتره بگم یکی از گردن کلفت ترین باندهای قاچاق زنان و دختران به بازارهای پاکستان و امارات را کشف و شناسایی کردیم.
حتی مامور ما تا توی دلشون رفت و برگشت. بیشتر از ماموریتش هم اطلاعات واسمون جمع کرد و یکی از مراکز مطالعاتی یا بهتره بگم جاسوس خونه جدیدالتاسیس انگلستان در پاکستان هم کشف شد.
اما ... بذارید اینجوری مطرح کنم: نظرتون چیه؟ الان باید چیکار کنیم؟ ادامه پرونده چطوری باشه بهتره! بریزیم باشگاه کوروش را از دم تعطیل کنیم؟ بریزیم تاجزاده را بکشونیم به دادگاه و بفرستیمش جایی که عرب نی میندازه؟ چیکار کنیم الان؟
دوستان! ما الان حدودا با پنجاه تا اسم و رسم مختلف در لباس ها و ماموریت های مختلف در این پرونده مواجهیم که دستگیری این حجم از انسان و نیروهای کثیف و معاند حتی در بازه یک هفته در جریان یک پرونده، علاوه بر اینکه محدودیت های رسانه ای و بین المللی ممکنه برامون پیش بیاره، ممکنه عوامل و مهره های اصلی را در لاک تدافعی و چراغ خاموش قرار بده و حتی تا 50 سال دیگه هم بهشون دسترسی پیدا نکنیم.
بسم الله ... نظرتون چیه؟!»
چند لحظه ای سکوت بر جلسه حکمفرما شد و همه به کاغذها و مدارکشون نگاه میکردند. هر کسی یه چیزی میگفت... مثلا یکی میگفت از شاخه بین المللی شروع کنید... یا یکی میگفت از خارج شروع کنید و سرنخها رو به شیوه معکوس دنبال کنید تا داخل کشور... یکی دیگه پیشنهاد داد دایره افراد پرونده را بیشتر کنید ببینید به کجا میرسید و...
اما... هیچکدومش به دلم ننشست... منطقم قبول نمیکرد که بخوام از ناکجاها شروع کنم... تا اینکه جلسه تموم شد. وقتی همه داشتن میرفتند، همون بنده خدایی که مثلا به عنوان قاضی و بی خبر دعوتش کرده بودیم را نگه داشتم و گفتم: «لطفا چند لحظه تشریف داشته باشید!»
اسمش ابالفضل بود... حدودا 28 ساله... چهار سال تحصیل در دانشکده خودمون... دو سال آموزش مستمر... از بدو گرفته تا ضمن خدمت کارشناسی امنیت... سه سال هم سابقه کاری خوب... بچه یکی از روستاهای اطراف مشهد... هیکلی... چهارشونه... ورزشکار... خوراکش هم عملیات بود... ضمنا مجرد !
گفتم: «ببیند آقا ابوالفضل... از برخورد و مسائلی که بهش اشاره کردید خوشم اومد و به نظرم میتونم روت حساب کنم... درگیر پرونده خاصی نیستی؟»
گفت: «پرونده خاصی که نه! یکی بود که سه روز پیش تموم شد و فرستادم دادسرا... امری داشتید؟
گفتم: «میخوام تقاضا کنم که با خودم کار کنی! اما به یه شرط! اگه به یه سوالم جواب دادی و مثل خودم فکر کردی، همین حالا تقاضات را مینویسم و کاری میکنم که در طول کمتر از شش ماه، به اندازه شش سال تجربه کسب کنی!»
ابوالفضل گفت: «باعث افتخارمه! بفرمایید!»
گفتم: «سوالم اینه: بنظرت باید از کجا شروع کنیم؟ اولین کلیدمون را خرج کدوم قفل کنیم؟!»
گفت: «خب مشخصه! کسی که هم در دسترس باشه و هم بشه ازش کار کشید بدون اینکه بفهمه که ما داریم بازیش میدیم. معمولا نیروهای کف یک جریان... مثل عوام «کف خیابون» چون از دسترسی و ذکاوت گنده هاشون برخوردار نیستند، جالب تر میشه باهاشون نفوذ کرد و موضوع اصلی پرونده شما را که مربوط به جریانات اخیر است دنبال کرد! سرتون در نیارم... من باشم پامیشم میرم سراغ افسانه و رویا... بچه تازه کار کم تجربه ای با نام ابالفضل هم میفرستم دنبال افشین! باید از اونا شروع کرد... چون اونا به ما میگن که الان دارن چیکار میکنند و آخرین دستوری که بهشون ابلاغ شده چیه؟»
گفتم: «برو وسایلت جمع کن و بیا اتاق بغلی... یه خط تلفن داخلی هم بگیر واسه خودت... کسی نفهمه قراره با من کار کنی تا نامه اعلام نیازت را بزنم! بدو ماشالله که خیلی کار داریم... بدو ...»
ادامه دارد...🚸
@mohamadrezahadadpour
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
ایتا
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
سروش
https://sapp.ir/bayazi_and_fathi313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🔴 خـبر فــــوری 🌷 پیکرهای مطهر ۵۶ شهید دوران دفاع مقدس صبح روز چهارشنبه(۲۰تیر) ساعت ۱۰:۳۰ صبح از م
🌷 مرز خسروی در غرب کشور آماده استقبال از ۵۶ شهید دوران دفاع مقدس می شود .
🌷 پیکر مطهر و نورانی ۵۶ شهید دوران دفاع مقدس چهارشنبه ۲۰ تیر ماه ساعت ۱۰:۳۰ از مرز خسروی وارد میهن اسلامی می شود .
🌷 این شهدای گرانقدر مربوط به عملیات های ، مسلم بن عقیل(ع)، کربلای۶ و تک دشمن در فروردین سال ۶۵ می باشند که از منطقه مندلی واقع در استان دیاله عراق توسط گروههای عملیاتی کمیته جستجوی مفقودین کشف گردیده اند .
✅ برابر هماهنگی های بعمل آمده اجساد ۸۰ عراقی کشف شده نیز در این مراسم تحویل مقامات عراقی می گردد .
✅ ان شالله و به حول و قوه الهی شهدای گرانقدر پس از ورود به کشور و برگزاری آیین استقبال ،برای انجام عملیات تخصصی شناسایی ،به معراج شهدا تهران منتقل خواهند شد .
✅ مرزنشینان غیور شهرهای خسروی ،قصرشیرین ، سرپل ذهاب و روستاهای اطراف نیز همچون گذشته، ضمن حضور پرشور در مراسم با این شهدای عزیز تجدید پیمان خواهند نمود .
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃
#خـــواب
چند روز پيش يكي از دوستان خواب شهيد مرتضي رو ميبينه
ميگفت شهيد مرادي رو ديدم از حال مرتضي پرسيدم گفت مرتضي رو ما هم هفته ايي يك بار ميبينيم پرسيدم چرا ؟
گفت چنان مقامي بهش دادن از ما بالاتره سرش خيلي شلوغه
اي مرتضي جان دلم برات تنگ شده داداشم
داداش مرتضی هم دلها تنگته
#شهید_مرتضی_کریمی 🌷
راوے : دوست شهید
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
شهید عکرمه علی🌷
وصیتنامه این شهید بزرگوار
که خطاب به مادرش نوشته:🍃
مادر عزیزم❤️، میدانم، از اینکه در روزهای عید نتوانستم به دیدنت بیایم، از
دست من ناراحت هستی😔 ... میدانم که هر وقت باران بیاید و هوا رو به سردی
برود، پشت پنجره میآیی و برایم برای در امان ماندن از شر و بدی دعا میکنی...
مادر عزیزم، من خوبم و خواهش دارم غم مرا نخوری ... به من گفتهاند که
امسال چون من نیستم، شیرینی درست نمیکنی، اما بدان که من بسیار آسوده
و راحتم.
مادر عزیزم ... شنیدهام از بس اخبار گوش کردهای برای خود تحلیلگر سیاسی شدهای. از تو میخواهم هیچگاه مرا و دوستانم را از دعای خیرت محروم نکنی.
مادر عزیزم، بدان که وطن هر کس گرانبهاترین چیز نزد اوست و به همین
دلیل است که من تصمیم گرفتم برای دفاع از آن به نیروهای دفاع ملی ملحق
شوم. میدانم چون این موضوع را به تو اطلاع ندادم، از من دلخور میشوی، اما
بدون تردید بعدها دوستانم برایت تعریف خواهند کرد که برای حمایت از این
مرز و بوم چقدر تلاش کردم.
مادر عزیزم، امیدوارم مرا ببخشی اگر زمانی با تو تندی کردم. همواره مراقب
سلامتی خود باش. مرا همیشه به خاطر داشته باش و برایم دعا کن. دوستدار تو فرزندت🌺
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
وصیتنامه این شهید بزرگوار که خطاب به مادرش نوشته:🍃 مادر عزیزم❤️، میدانم، از اینکه در روزهای عید نتو
#داستان_شهـادت
پرده اول: با هماهنگی با تروریستها به بهانه تسلیم خودش و نفربرش به مواضع
تروریستها وارد میشود...
پرده دوم: بعد از پیاده شدن از نفربر و روبوسی با تکفیریها جشنی به مناسبت
به غنیمت درآمدن این نفربر و جدایی عکرمه برپا میشود...
پرده سوم: عکرمه ضمن حضور در جشن، خوب به اطراف نگاه كرده و
مواضع مسلحین را کامل شناسایی میکند!
پرده چهارم: بلافاصله به بهانه ای به داخل نفربرش برگشته و در فرصت مناسب
با مسلسل سنگین و توپ روی نفربر، جشن تکفیریها را به عزا تبدیل میکند.
پرده پنجم: تلوزیون اعلام میکند، طبق اطلاعات رسیده در این عملیات 200
تکفیری به درک واصل شدند.
پرده آخر: دوربین روی چهره نورانی و غرق در خون شهید عکرمه علی قفل
می شود...😔😭
هدایت شده از آهنگ☆♡♡♡♡☆شخصی
Moghadam-Shab13Moharram1393[01] [MADDAHI-DL.IR].mp3
6.78M
سلیمانا از این خرمن فقط یک خوشه می خواهم
زگوشه گوشه دنیا فقط شش گوشه می خواهم
داستان زیبای دو رفیق، دو شهید
#شهید_سیدمحمد_رجبی و دوستش🌷
🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
⬇️⬇️
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
داستان زیبای دو رفیق، دو شهید #شهید_سیدمحمد_رجبی و دوستش🌷 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat
⬆️⬆️
#خاطرات_شهدا 🌷
دو رفیق
دو شهید....
🔹همه جا #معروف شده بودن به باهم بودن
تو #جبهه حتی اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و #تصادفی دوباره برمیگشتن پیشه هم
🔸خبر #شهادت علیو که اوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم
🔹 اول همه فکر میکردن علی رو هم مثله بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه
🔸بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دل داری بدی
همونجوری که های های #اشک میریخت گفت:
زانوهای محکمم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم #شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن
🔹عهد بستن آخه مادر...
عهد بستن که بدون هم پیشه #سیدالشهدا نرن....
🔸مامور سپاهی که خبر اورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی #نوشته شده بود خیره مونده بود....
#شهیدسید_محمدرجبی🌷
شادی روحشان #صلوات
🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313