eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
156 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
1_20534504.mp3
1.97M
دلم برای حرم تنگ شده چه چاره کنم ...😔 ... https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
در سرم نیست  بجز حال و هوای تو و عشق... شادم از اینکه همه حال و هوایم تو شدی . . . #دلتنگ_شهادت🌱 #شهید_احسان_فتحی #صبحتون_شهدایی https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
نَہ یِـہ نٰامــۍ نَہ نِشونـی نَہ یِہ ٺیڪـه اسٺخونـی نیسٺ ازش حٺـی پلاڪـی حٺی یِہ لِبٰـاسِ خاڪـی طلبه مدافع حرم جاویدالأثر #شهید_محمدامین_کریمیان 🌷 🍃| https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🌹 #یادشهداباصلوات 🕊
درجوار۵ سردار بی پلاک شهرستان #بهبهان نائب الزیاره بودم بیاد همه ملتمسین دعا و اعضای محترم کانال بودم ادمین کانال #خادم_الشهدا
از ما خرده نگیرید که چرا اینقد از میگیم خواهرای بزرگوارم یکاری نکنیم شهدا بشیم خواهرم سرخی را به سیاهی امانت میدهم ان شاءالله خوبی باشیم😊🌹
یادمان ۵ سردار بی پلاڪ التماس دعا😔🌹
بی نشانی را از مادرش به ارث برد...😢
#روزشمار_محرم یادم نمی‌رود که همه عزتم تویی من پای سفرۀ تو شدم محترم حسین لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین #سی_و_نه_روز_تا_محرم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔑پرزیدنت بدبخت🔑 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
دوستان به تعداد اعضای کانال نگاه کنید(عددمبارڪ۳۱۳) ان شاءالله رهرو و سرباز امام عصر(عج) باشیم،ان شاءالله مؤثر در امر ظهورشون باشیم. التماس دعا/ادمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【 نگاه به نامحرم】 ❤️خیلۍمواظب چشمهایت باش گاهی یک نگاه حال عبادت رااز انسان مےگیرد من ۱۵سال در خانه ای مستاجر بودم حتی یکبار هم سهوا زن صاحب خانه را ندیدم 📚آیت الله مجتهدی ره https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ازکودکی هم لایق😍 شهادت بودی😍😍 شیرمرداذربایجان.. علمداردمشق .. شهیدمدافع حرم محمودرضابیضایی
#السلام_علیڪ_یاسیدالشهدا🌷 💚 #روز_جمعہ اسٺ مقدر بنما یاالله ✨ #اربعین پاےپیاده #حرم ثارالله 💚 همگے راه بیفتیم زایوان نجف ✨ روبہ سوےحرم وصحن #اباعبدالله #روز_جمعه #دلتنگ_حرم #نذرکردم_اربعین_حرم_باشم https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🌹🍃🌹🍃
AUD-20180803-WA0015.mp3
4.52M
احساسی 🍃خودت کمک کن اربعین امسال 🍃از ارتش میلیونی جا نمونم 🎤 مهدی 👌فوق زیبا https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠پَـــنـــد نــٰـامــہء شٌــــهَــــداء "۳۲ "💠 #ستارگان_آسمانی_ولایت 🌷شهید سعید بیاضےزاده🌷 ✅ #پند_نامه_شهدا ✅ #تلنگر @setaregan_velayat313 •┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🌺 #مقتدا 🌺 #قسمت_هشتم فردای همان روز با ذوق رفتم نمازخانه و کیفم را صف اول گذاشتم. جواب را نوشته بو
🌺 🌺 🌺 نماز تمام شده بود. جلوی در بودم و میخواستم بروم که حاج آقا آمد و پرسید: ببخشید… شما مسئول بسیج مدرسه اید؟ -بله...شما از کجا میدونید؟ - از خانم پناهی پرسیدم. میخواستم درباره جو عقیدتی مدرسه بیشتر بدونم. - در خدمتم. - شما بیشتر بین بچه هایید. میخوام دغدغه هاشون و سوالاتشون رو بدونم که بتونیم برنامه نماز جماعت رو پربارتر کنیم. - حتما. بحث مان به درازا کشید. وقتی بلند شدم، تقریبا هیچکس در نمازخانه نبود بجز صالحه که گوشه ای نشسته بود و کرکر میکرد. طبق مسئولیت همیشگی ام جانماز حاج آقا را جمع کردم(خانم پناهی گفته بود اجازه ندهیم حاج آقا دست به سیاه و سفید بزند چون سید اولاد پیغمر گناه دارد!) حاج آقا خداحافظی کرد و رفت. و کنار صالحه نشستم که داشت از خنده غش میکرد. گفتم: چته؟ به چی میخندی؟ با شیطنت گفت: چکار داشتی با حاج آقا؟! - به تو چه؟ سوال داشتم حتما! - عههههه؟ که سوال داشتی؟ زدم توی سرش و گفتم: بی مزه! اما ماجرا ختم به اینها نمیشد. شوخی صالحه برایم زنگ هشدار بود. چرا این طلبه فقط برای من متفاوت است؟ ؟؟؟ 🌸ادامه_دارد🌸
🌺 🌺 خانم محمدی عجله داشت. دعوتنامه ام را داد و گفت: بیا! فردا با بسیج قراره بریم گلستان شهدا. باید کمک دست من باشی! یه صبح تا بعد از ظهر اونجاییم! بعد هم از بین کاغذهایی که دستش بود یک دعوتنامه بیرون کشید و گفت: بیا اینم بده حاج آقا؛ایشونم باید به عنوان روحانی باشن حتما. من عجله دارم تو بهش بده. باشه؟ - چشم! -پس خداحافظ! و سریع از پله ها بالا رفت. من ماندم و نمازخانه و صفهای نماز جماعت که داشت بسته میشد. سرجایم نشستم و دعوتنامه حاج آقا را خواندم: سید مهدی حقیقی! نماز که تمام شد، صدایم را صاف کردم و پشت سرش نشستم. سلام کردم و دعوتنامه را به طرفش گرفتم: خانم محمدی گفتن اینو بدم به شما. قراره از طرف بسیج دانش آموزی بریم گلستان شهدا. شمام باید حتما باشید! دعوتنامه را گرفت و نگاهی کرد و گفت: چشم. ممنون که اطلاع دادین! دو روز بعد؛ زودتر از همه خودم را به مدرسه رساندم. خانم محمدی و پناهی داشتند وسایل را آماده میکردند و جعبه های ناهار را داخل اتوبوس می چیدند. با من و آقافیروز، سرایدار مدرسه چهارنفر میشدیم. راننده های اتوبوس نمیدانم کجا بودند؟ در دلم به بقیه بچه های بسیج فحش میدادم که چرا انقدر دیر کرده اند و ما دست تنها مانده ایم. همان موقع صدای موتور آمد؛سرم را برگرداندم و دیدم حاج آقا ترک موتور یک جوان شبیه خودش رسید به ما. پیاده شد و درحالی که به طرف ما میامد به جوان گفت: علی آقا ساعت سه میتونی بیای دنبالم؟ -چشم آقاسید! و رفت… 🌸 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا