eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
156 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه زیباست روز خود را با یاد یڪ #شهید آغاز ڪنیم بہ یادشان باشیم و بہ یقین بہ یادمان خواهند بود. پرچمت بر بام دلم افراشتہ باد اے شهید #شهید_محمود_کاوه #صبحتون_شهدایی🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❇️نکته مهم 🔷مقام معظم رهبری امام خامنه ای: «قدر لحظات جوانی خود را بدانید و مواظب باشید هرگز جز برای رضای خدا کاری نکنید.» https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢یک سال از غوغای #شهیدحججی گذشت به یاد شهید مدافع حرم محسن حججی #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
اونجا برا هـمہ دعـا کن که هیشکی از تو جـانمونه حسرت مردن برا ارباب رو دل نمونه
اعمال روز #دحو_الارض 📌۲۵ ذی القعده روز دحوالارض از با فضيلت ترين روزهای سال است. 👈لطفا به دیگران هم اطلاع دهید التماس دعا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جناب روحانی پریشب از لزوم مبارزه با فساد می گفت اون کسی هم که قبلا گفته بود اگه دست به برادر من بزنید اعلام جنگ میکنم رئیس جمهور سوئیس بود. https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💐 روز خبرنگار را به همه خبرنگاران عزیز کشورمان تبریک میگوییم 🕊شادی روح اولین شهید خبرنگار مدافع حرم شهید حاج "محسن خزائی" #صلوات #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت 🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌹در #شفاعت شهدا، دست درازے دارند #عڪسشان رابنگر، چهره نازے دارند 🌷ما به یادآوری خاطره ها محتاجیم ورنه آنان به من و تو #چه_نیازی دارند #شهید_احسان_فتحی🕊 #شهید_محسن_حججی🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃💛 چیست در فلسفـہ ے عشـــق  ڪـہ دور از درڪ است؟  یڪ نظر دیدن و یک عمر بـہ فڪرش بودن ... شاعر:امیر اڪبرزادہ #شهیدسعیدبیاضےزاده🌷 🌴🌴🌴 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
✨🌹✨ ❤🌹شهید مدافع حرم محسن الهی و محسن ماندنی.. 🕊✨دو دوست، دو پرنده... #شهید_محسن_ماندنی محسن ماندنی روز اول عید سال ۱۳۹۵ بعد از تبریک عید به تمام همسنگر ها توی سنگر کنج، کنار کانال آب توسط قناس پرواز کرد و.... #شهید_محسن_الهی جانشین محسن ماندنی در گردان یاسر بود و خیلی طول نکشید که به یار و دوست قدیمی اش دست داد و شهید شد. 🕊 روحمان با یادشان شاد..! ✨🌹✨ @setaregan_velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بمناسبت سالروز #شهادت حسین قمی فرمانده شهید حججی، بخشی از حضور سردارسلیمانی در منزل شهید را برای اولین‌بار منتشر شد. https://eitaa.com/setaregan_velayat313
شہدا چـــــادرم را بنگرید ... من پاسدار خون شما هستم و خواهم بود... اے شـــــہید من هنوز امانتدار توام ادامه ے راه رایارے ام ڪن... #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
•| حمید آقا از غیبت بیزار بود و اگر در مجلسی غیبت می شد سعی میکرد محل را ترک کند همیشه میگفت: دلم می خواهد در منزل ما غیبت نباشد تا خدا و ائمه اطهار به خانه و زندگی ماجور دیگری نگاه کنند. •| https://eitaa.com/setaregan_velayat313
یادمان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد مهدی فاطمه تنهاست ازاو یاد کنیم 💔
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🌺 #مقتدا 🌺 #قسمت_بیستم تازه فهمیدم آن خانم مادر آقاسید بوده! تمام راه از مدرسه تا خانه را به آقاسید
🌺 🌺 🌺 ...نمازم که تمام شد، دیدم یک کاغذ تاشده روی جانمازم است. پشت سرم را نگاه کردم، آقاسید دم در ایستاده و سرش را پایین انداخته بود.فهمید نمازم تمام شده، گفت: هرچی باید میگفتم رو تو اون نامه گفتم. شاید از اولم باید همین کار رو میکردم. الان هم عازم مشهد هستم. حلال بفرمایید. یاعلی. صدای قدمهایش را شمردم. به بالای پله ها که رسید زدم زیر گریه. نمیدانم چرا؟ نامه را برداشتم و باز کردم: بسم رب المهدی خانم صبوری باور کنید من آنچه شما فکر میکنید نیستم. شما اولین و آخرین کسی بودید که به او علاقه داشتم. نه بخاطر ظاهر، که بخاطر اندیشه و ایمان و قلب پاکتان. بله شهید تورجی زاده شما را به من معرفی کرد چون مدتی بود مادرم بحث ازدواج را مطرح میکردند و دوست داشتم شهدا کمکم کنند. خودم هم باورم نمیشد شهدا یک دختر کم سن و سال را معرفی کنند. گرچه میدانم شما از شناسنامه تان بزرگترید... نامه را بستم. آقاسید باید به من حق میداد. نمیخواستم با احساسات نوجوانی تصمیم بگیرم. از آن گذشته حتما خانواده ام قبول نمیکردند. چیزی که اومیخواست ناممکن بود. اما.... سید خوب بود، با ایمان بود، عفیف بود... من هنوز آماده نبودم.... از آن روز به بعد دیگر حتی اسمش راهم نیاوردم. نامه را هم لای قرآن جیبی ام گذاشتم. اما نتوانستم فراموشش کنم. سعی میکردم به یادش نباشم اما نمیشد... ؟ 🌸 🌸
🌺 🌺 آخرین امتحان که تمام شد، از دانشگاه بیرون زدم. خیلی وقت بود منتظر چنین فرصتی بودم. سوار اتوبوس شدم؛ به طرف گلستان شهدا. یادش بخیر! 5سال پیش من و زهرا سوار همین اتوبوس ها به گلستان شهدا میرفتیم و آن روز بود که طیبه متولد شد. درفککر گذشته بودم که یاد آقاسید افتادم. اتوبوس جلوی در گلستان ایستاد. با پل هوایی از خیابان رد شدم. وقتی رسیدم به در گلستان شهدا هول عجیبی در دلم افتاد. یاد روز اولی افتادم که آمدم اینجا... همان بدو ورود شروع کردم به گریه کردن. همان احساس روز اول را داشتم؛ کسی مرا صدا میزد. زیارتنامه شهدا را خواندم و یکراست رفتم سراغ دوست شهیدم - شهید تورجی زاده-. چون وسط هفته بودیم گلستان خیلی شلوغ نبود اما مثل همیشه آقا محمدرضا مشتری داشت! برای اینکه بتوانی کنار شهید تورجی زاده یک خلوت حسابی بکنی باید صبح خیلی زود وسط هفته بیایی. ده دقیقه ای کنار مزار نشستم و بعد بلند شدم به بقیه شهدا سربزنم. رسیدم به قطعه مدافعان حرم. دلشوره رهایم نمیکرد. برای شهید خیزاب فاتحه ای خواندم و مثل همیشه ام نشستم کنار مزار یکی از شهدای فاطمیون. قلبم تند می زد. درحال و هوای خودم بودم که متوجه شدم مردی وارد قطعه شد. کمی خودم را جمع کردم. نشست روبروی شهید کنار من. پنج دقیقه ای که گذشت، خواستم بروم. درحالیکه در کیفم دنبال دستمال می گشتم تا اشک هایم را پاک کنم، او هم بلند شد. یک لحظه قلبم ایستاد؛ سید روبرویم ایستاده بود! سخت بود بدون لباس روحانیت بشناسمش. اما او مرا زودتر شناخت. چند ثانیه هردو مبهوت به هم نگاه میکردیم. سید با تعجب گفت: خ... خانم... صبوری...! 🌸 🌸
🌺 🌺 ...کمی بر خودش مسلط شد، سرش را پایین انداخت و گفت: سلام! مقنعه ام را کمی جلوتر کشیدم و گفتم: علیکم السلام! و راه افتادم که بروم. قدمهایم را تند کردم. سید دستپاچه شد و دنبالم دوید : خانم صبوری! یه لحظه...صبر کنید! اما من ناخواسته ادامه میدادم. اصلا نمیدانستم کجا میروم. سید پشت سرم میامد و التماس میکرد به حرفش گوش بدهم. برگشتم و ایستادم. اوهم ایستاد. گفتم : آقای محترم! من قبلا هم گفتم حرفامو. و به راهم ادامه دادم. بازهم پشت سرم آمد و صدایم زد : خانم صبوری یه لحظه وایسین! بذارین حرفمو بزنم بعد... دوباره برگشتم : خواهش میکنم بس کنین! اینجا این کارتون صورت خوشی نداره! به خودم که آمدم دیدم ایستادم جلوی مزار شهدای گمنام. بی اختیار لب سکو نشستم. سید ایستاد، نفس نفس میزد. اشکم درآمد. گفت : الان پنج ساله میام سر همین شهید تورجی زاده که گره کارم بازشه! پنج ساله بعد جواب منفی شما فکر ازدواج رو از سرم بیرون کردم. آخه خودتون بگید من چه دسترسی به خانوادتون داشتم؟ میخواستم ازتون اجازه بخوام که بیام رسما خدمت پدر ولی... نشست و ادامه داد: شایدم اصلا نباید حرفی میزدم! اینم قسمت ما بود! یعنی واقعا دوطرفه نیست؟ بلند شدم و گریه کنان گفتم : اگه نبود بدون لباس روحانیت نمی شناختمتون! و راه افتادم به سمت در، سید همانجا نشسته بود، دیگر دنبالم نیامد. داخل اتوبوس نشستم و نامه سید را از لای قرآن جیبی ام در آوردم. پنج سال بود که نخوانده بودمش. وقتی رسیدم خانه دیدم نامه خیس خیس است... ... 🌸 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠پَـــنـــد نــٰـامــہء شٌــــهَــــداء "۳۷ "💠 #ستارگان_آسمانی_ولایت 🌷شهید محمود کاوه🌷 ✅ #پند_نامه_شهدا ✅ #تلنگر @setaregan_velayat313 •┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••