#حسین_جانم
♦️بنویسیدمرا بی سروسامان حسین
جگری سوخته وپاره گریبان حسین
♦️شب بی گریه دراین عشق حرام است مرا
این چنین است شبِ ریزه خورخوان حسین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#ارسالے از کاربر لبیڪ یا مهدی عج الله
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
4_5933540526794998454.mp3
5.61M
عجب #محرمی شد امسال ..
بیاید بریم به استقبالش
#مدافع_حرم برگشته
#محرم امسال مازندران عطر شهدای مدافع حرم خواهد گرفت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🕊پرستوهای #حرم با #محرم🏴 بازمیگردند #عشق_داره_برمیگرده #عجب_محرمی_شده_امسال https://eitaa.com/seta
از مادر پرسیدم: اگه آقاسیدسجاد برگرده و باز بخواد بره اجازه میدین؟
بغضشو خورد؛
گفتم نميزارين بره سخته نه؟
گفت: خیلی سخته ولي مي دونم که دوباره ميفرستمش.
فقط اين بار برگرده
#شهید_سیدسجاد_خلیلی
#شهیدتازه_تفحص_شده
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
سلام میخواییم یکهیات داخل یک منطقه بسیار محروم و فقیرنشین راه بندازیم بدون هیچ پشتوانه مالی
واسه همین اگه در توانتون هست برجی ۵هزار تومن به هیات کمک کنید و علماهلبیت رو بالا نگه داریم به شخصیمپیام بدید.
برجی ۵۰۰۰تومن دیگه چیزی نیست منتهی قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود...😉❤
یا مهدی بی تفاوت نباش که کوفیان همنماز و روزه و...شون از امثال من به صورت ظاهری بیشتر بود 😄
*اجرتون با ارباب بی کفن*
۶۰۳۷۷۰۱۲۰۳۸۹۱۴۷۵ (خانم موسوی)
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
سلام میخواییم یکهیات داخل یک منطقه بسیار محروم و فقیرنشین راه بندازیم بدون هیچ پشتوانه مالی واسه ه
#سلام خوبین دوستان
دوستان اگه کسی در توانش بود لطفا کمک کنه،مطمئن باشید اگه ان شاءالله هیئتی برگزار بشه ،تو هر قطره اشکی که جاری بشه شما سهیم هستین.
*آیت الله بهجت فرمودن:گریه بر امام حسین(ع)از نمازشب بالاتر است*
اگه سوالی در این مورد بود میتونید پی وی مراجعه کنید.
@sh_bayazi_fathi313
#التماس_دعا
هدایت شده از ستارگان آسمانی ولایت⭐️
فصل اول زندگی نامه و خاطرات
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی به روایت خانم #فرزانه_سیاهکالی_مرادی همسر معزز شهید
با ما همراه باشید.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
#قسمت_سوم توقعش رانداشتم،مخصوصادر چنین موقعیتی که همه میدانستندتاچندماه دیگرکنکور دارم وچقدراین مو
#قسمت_چهارم
اولین باری که موضوع خواستگاری مطرح شدسال هشتادوهفت بود،آن موقع من دوم دبیرستان بودم،بعداز عروسی حسن آقا برادر بزرگ ترحمید،عمه به مادرم گفته بود
:زن داداش الوعده وفا،خودت وقتی اینهابچه بودن گفتی حمیدبایددامادمن بشه،منیره خانم مافرزانه رومیخوایم.
حالا از آن روزچهارسال گذشته بود،این بارعقد آقا سعیدبرادردوقلوی حمیدبهانه شده بودکه عمه بحث خواستگاری رادوباره پیش بکشد.
حمیدشش تابرادروخواهردارد، فاصله سنی ماجهارسال است، بیست وسه بهمن آن سال آقا سعیدبامحبوبه خانم عقدکرده وحالابعدازبیست وپنج روزعمه رسمابه خواستگاری من آمده بود.پدرحمیدمیگفت:سعید نامزدکرده،حمیدتنهامونده،ما فکرکردیم الان وقتشه که برای حمیدهم قدم پیش بذاریم، چه جایی بهترازاینجا.
البته قبل ترهم عمه به عموها وزن عموهای من سپرده بود که واسطه بشوند،ولی کسی جرئت نمیکردمستقیم مطرح کند،پدرم روی دخترهایش خیلی حساس بودوبه شدت به من وابسته بود.
همه فامیل می گفتند:فرزانه فعلادرگیردرس شده،اجازه بدید تکلیف کنکورودانشگاهش روشن بشه بعداقدام کنید.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷