🌸🍃
🍃
#تلنگرانه🔨
#دایرکتیها
#قسمتسوم
_نمیخوام یه نامحرم سر هر استوری بهم پیام بده📲
+ای بابا! ما که کاری نمی کنیم آخه😏
_مگه قراره کاری هم انجام بدیم؛اینکار درست نیست..!😤
+ببین من خودم متاهلم،3ساله ازدواج کردم؛همسرمم دوســ💚ـت دارم!
_چه خوب! امیدوارم خوشبخت باشید!😌
+بله هستیم! خیلی هم خوشبختیم!
_خب خیلی خوبه که..
+اما آدما گاهی نیاز دارن با کسی حرف بزنن..درد و دل کنن..
_وا! خب همون حرفا رو به همسرشونم میتونن بگن دیگه!😒
+د نه دیگه...وقتی با زنم دعوا میکنم🗣 نمیتونم برم با خودش حرف بزنم که..
یه وقتایی آدم یه حرفایی داره که نمیتونه به شریک زندگیش بگه😏
_حرفاتون خیلی برام عجیبه!!
+چیش عجیبه فرشته ی روی زمین☺️
_میشه اینطوری صدام نکنید😒
+چشمممم فرشته خانومم!
_بحث محرم و نامحری چی میشه؟!
همون حرفا رو به هم جنس خودتون بزنید،اینطوری بهتره..
+همجنسا اکثرا تو زرد از آب در میان،بعدشم چرا انقدر سخت میگیری حالا!
_من سخت میگیرم؟
+آره دیگه...ما که نمیخوایم ارتباط جنسی با هم داشته باشیم انقدر بزرگش کردی؛میخوایم گاهی دو کلمه با هم اختلاط کنیم همین!نمیخوام بخورمت که!😕
_ببخشید من نمیتونم با شما صحبت کنم
خیانت که فقط رابطه جنسی نیست!لطفا دیگه پیام ندید😑
+عهههه صبر کننن..کجا رفتی؟
میخوام باهات حرف بزنم. خیلی بد اخلاقی😕
حرفاش همش توی ذهنم رژه میرفت
هی با خودم سبک سنگین میکردم
چند روزی دور اینستا خط کشیدم📵
خودمو سرگرم کتاب خوندن📚 و دید و بازدید کردم کیوان جدیدا کارش طول می کشید و شبا دیر می اومد خونه،منم بشدت حوصله ام سر میرفت!☹️
این اواخر دیر اومدنای کیوان و خستگیاش اذیتم میکرد😭
زندگی خوبی داشتیم،چیزی کم و کسر نداشتیم به لطف خدا..
من و کیوان دختر خاله پسر خاله بودیم
6سال بود ازدواج کرده بودیم،تقریبا همه چی رو براه بود!
کیوان عاشق بچه👦 بود،دو سالی بود که مدام با زبون بی زبونی میگفت دلش میخواد بچه داشته باشیم!
اما من بهانه می آوردم که هنوز زوده..
خودمون بچه ایم،بچه میخوایم چیکار!
واقعیتش حس میکردم نمیتونم مسئولیت یکی دیگه رو به عهده بگیرم
کمی میترسیدم،حرفای دیگران هم روم تاثیر داشت. خیلیا بهم میگفتن حالا جوونید،خوشگذرونی کنید!وقت واسه بچه دار شدن زیاده..اینجوری شد که نخواستم حس مادری رو به اون زودی تجربه کنم♀
ادامه دارد...
#فاطمهقاف
#کپیبدونذکرنامنویسنده📝
#شرعاجایزنیست
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌸🍃
🍃
#تلنگرانه
#دایرکتیها
#قسمتچهارم
کم کم داشت افشین و حرفاش یادم میرفت اما باز طاقت نیاوردم و سمت گوشی دویدم..!🏃♀
همین که نت⇩⇧ رو روشن کردم
پیامش اومد بالا
کلی پیام داده بود..!!😧
[سلام بانوی زیبا
خوبی؟
چرا نیستی؛نگرانت شدم!☹️
سلاممم
کجایی
چرا نیستی
هنوز نیومدے
از پوستت چه خبر بهتره شده ؟!
الو خانومییییی🗣
کجایییی..
پاسخگو باش دیگه!😕
نگرانتم..
خانومی کجایی؟!
دقیقا کجایی...؟؟؟؟]
تو این مدت دورے از مجازے
افشین کاملا از ذهنــم پاک شده بود
اما اون بارها و بارها به من پیام داده بود!
برام عجیب بود
چرا الکی نگران من شده بود؟!
جوابش رو ندادم
به ساعت نکشیده سر وکله اش پیدا شد!
سلاممم فرشته بانووو😍
خوبی؟
کجا بودی تو!
نمیگی آدم نگرانت میشه😢
من مردم و زنده شده ام،اونوقت تو حتی جواب سلام منم نمیدی!؟
جواب سلام واجبه ها خانوم خانوما
سلام رو تایـ⌨ــپ کردم
اما دستم بشدت می لرزید..
سلام، سلان تایپ شده بود
خندید گفت:سلام یا سلان؟
_ببخشید سلام!
+خدا ببخشه😉
خب تعریف کن، کجا بودےکه نبودی؟!
داروها رو پوستت خوب عمل کرده؟
_بله پوستم بهتر شده؛ممنون از شما.
+خب خوشحالم که تونستم برات کاری انجام بدم
[هر چی من خشک و رسمی حرف میزدم
افشین خیلی راحت بود؛انگاری این طرز صحبت براش عادی بود..]
_عذر میخوام افشین خان،اما من باید شما رو بلاک کنم⛔️
+عه من تازه کلی ذوق کردم که بالاخره اسممو صدا زدے
گند زدے به حالم که...
_ببینید من متاهلم!شما هم متاهل هستید
ضرورتی برای صحبت کردن ما با هم وجود نداره!
تا الانم اشتباه کردم پاسخگوی شما بودم!
افشین زبون چرب و نرمی داشت
میدونست چه طوری حرف بزنه تا طرف مقابل رو متقاعد کنه👌انقدر گفت و گفت تا مجاب شدم که بلاکش نکنم!قول داد دیگه نیاد دایرکت مگر اینکه من سوالی داشته باشم.
مدتی که گذشت؛اومدنای افشین دوباره شروع شد..بارها و بارها با دلیل و بی دلیل میومد سراغم♀از زندگیش میگفت از همسرش،از اختلاف سلیقه های کوچیکی که با هم داشتن..از مادر زنش👵 که مدام تو زندگی زناشویی شون دخالت میکرد😒
یه جورایی من شده بودم صندوقــ📦ـچه اسرار افشین..!گاهی بهش راهکار میدادم..گاهی ام فقط و فقط گوش شنواے👂 درد و دلش بودم..
ادامه دارد...
#فاطمهقاف
#کپیبدونذکرنامنویسنده✍
#شرعاجایزنیست
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از هیات میثم تمار
🔸 #آیـــت_الله_بهجت🔸
چقــدر ما تکرار کنیم که
"دل هر شیعه ای، مسجدی برای
امام زمان(عجل الله فرجه) است."
حرمت مسـجد را حفظ کنید.
https://eitaa.com/maisamtammar
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🌸🍃 🍃 #تلنگرانه #دایرکتیها #قسمتچهارم کم کم داشت افشین و حرفاش یادم میرفت اما باز طاقت نیاوردم و
🌸🍃
🍃
#تلنگرانه🔨
#دایرکتیها
#قسمتپنجم
کم کم داشتم بهش عادت میکردم
مدام برام نحوه استفاده داروهای گیاهی رو میفرستاد..اوایل با اکراه قبول میکردم
اما بعدش با شوق و ذوق استقبال میکردم..😍دیر اومدن های کیوان هم تقریبا دائمی شده بود♀
چند باری باهاش بحث کردم..
گفتم خسته شدم از این وضعیت؛
تنهایی کلافه ام میکنه😰اونم مدام میگفت خب چیکار کنم تو این اوضاع بیکاری و اقتصاد خراب..توقع داری کارمو از دست بدم بیام بشینم تو خونه کنار تو؟!😕
صد بار بهت گفتم بچه دار بشیم قبول نکردی
گفتم چرا هر چی میشه پای بچه 👦رو میکشی وسط؟!مگه برا فرار از تنهایی باید مادر بشم!!!😶همین بحثای بیخود و بی جهت من با کیوان،جرقه راحت حرف زدن با افشین رو روشن و روشن تر کرد!انگار مجوز درد و دل با افشین برام امضا✍ شد!بحثایی که بین من و کیوان پیش میومد؛همه رو برا افشین تعریف میکردم
اونم با حوصله تمام گوش میکرد.و با حرفاش آرومم میکرد!😌
این اولین بار بود با جنس مخالف به غیر از همســ👱♂ـرم صحبت میکردم و انقدر راحت سبک میشدم!نه بحثی در کار بود..
نه تشرینه حرف بچه ای که من بهش آلرژی پیدا کرده بودم!
متاسفانه ارتباطمون بیشتر شد😔
ساعت ورود و خروج کیوان رو بهش گفته بودم،تا توی اون زمان پیام نده..!📲
اونم زمانی که سرکار بود و بیرون از خونه بهم پی ام میداد. همه چت ها رو هم قبل اومدن کیوان پاک میکردم. پیام خاصی بینمون نبود،اما خودم خوب میدونستم که کارم اشتباهه! برا همین چندین بار از ترســ😰ـم چک میکردم تا خیالم راحت باشه که پیاما پاک شده..!رفته رفته پیامهای افشین از درد و دل و کمک فراتر رفت🛫
ادامه دارد...
#فاطمهقاف
#کپیبدونذکرنامنویسنده ✍
#شرعاجایزنیست
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313