16.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ "آقای مهربون عزیزم حسن" گروه سرود نجم الثاقب
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
15.jpg
80.2K
✨دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ طَاعَةَ الْخَاشِعِینَ وَ اشْرَحْ فِیهِ صَدْرِی بِاِنَابَةِ الْمُخْبِتِینَ بِاَمَانِکَ یَا اَمَانَ الْخَائِفِینَ».
خدایا در این ماه طاعت فروتنان را نصیبم کن، و سینهام را برای انابه همانند بازگشت خاضعان باز کن به امان دادنت ای امان ده هراسندگان.
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پت و مت 😂🤦♂😂
#بخندیم
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
16.jpg
109.8K
✨دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان
«اللَّهُمَّ وَفِّقْنِی فِیهِ لِمُوَافَقَةِ الْاَبْرَارِ وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مُرَافَقَةَ الْاَشْرَارِ وَ آوِنِی فِیهِ بِرَحْمَتِکَ اِلَی [فِی] دَارِ الْقَرَارِ بِاِلَهِیَّتِکَ یَا اِلَهَ الْعَالَمِینَ».
خدایا مرا در این ماه به همراهی و همسویی با نیکان توفیق ده، و از همنشینی با بدان دور بدار و به حق رحمتت به خانه آرامش جایم ده، و به پرستیدگیات ای پرستیده جهانیان.
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
20.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیزارن درس بخونم😭😡
تا یکم تمرکز میکنم...
یهو میگن پاشو این کارو بکن، پاشو اون کارو بکن😤😤
💢قسمت نهم کلاس نیترومام💢
این قسمت از کلاس خیـــلی کاربردیه و مطمئنم خیلی بدردت میخوره😉
❌اصلا از دست نده این قسمتو❌
#ستاره_شو
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↻✂️📏✏️••||
.
.
#حوصلتون_سر_نره🙃🙂
#کاردستی
با کاموا و لیوان 👍
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرق اذان سحر و افطار در ماه رمضان😂
#بخندیم
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
#زندگینامه #شهید_محمد_معماریان قسمت چهاردهم دو سال از شهادت محمد ميگذشت. مادر بر اثر سانحهاي
#زندگینامه
#شهید_محمد_معماریان
قسمت پانزدهم
دستهاي كه پر از نور بود، پر از شهيد. وقتي عزاداري تمام شد، محمد از دسته جدا شد و كنار پرده، آمد پيش مادر. دست انداخت گردن مادر و او را بوسيد و مادرش هم محمد را بوسيد و گفت: محمد، خيلي وقت است نديدمت. محمد گفت: مادر از وقتي شهيد شدهام بزرگتر شدهام. آنجا سرم خيلي شلوغ است. شهيد حسن آزاديان هم از دسته جدا شد و آمد پيش مادر و گفت: حاج خانوم، خدا بد ندهد. طوري شده؟ محمد گفت: مادرم طوريش نيست. مادر اينها چيست كه دور پايت بستهاي؟ مادر گفت: چند روزي است خوردهام زمين، پايم درد ميكند. انشاءالله خوب ميشوم. محمد گفت: مادر چند روز پيش رفته بوديم كربلا. من يك پارچة سبز براي شما آوردم. ميخواستم ديدن شما بيايم، آزاديان گفت: صبر كن باهم برويم، تا اينكه امروز اول رفتيم زيارت امام خميني و حالا هم آمديم ديدن شما. بعد محمد پارچهاي را كه از كربلا آورده بود از روي صورت تا مچ پاي مادر كشيد و بعد نشست و تمام باندهاي پاي مادر را باز كرد و شال را دور پايش بست و به مادر گفت: پايت خوب شد. حالا شما برويد توي زيرزمين ديگها را بشوييد. اين درد هم براي استخوانت نيست، عضله پايت است كه درد ميكند. . . .
ادامه دارد...
اللهمعجللولیکالفرج
#رفیق_خدایی
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂