╭─━─━─• · · · ➣
#منبرمجازی🎙
.
.
.
میگن یکے از حسرتهایِ
روز قیامت اینه ڪه نشونت
میدن میتونستے تو زندگے به
کجاها برسےُ...نرسیدی ..
حواسمونھسـت ؟
👨🧕
🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
ستاره شو7💫
#رمان #قسمت_بیست_و_چهارم محمد جواد نگاهی به اطراف انداخت. کسی به جز او و برهان آن اطراف نبود. کیسه
#رمان
#قسمت_بیست_و_پنجم
چشمهایش را با نگرانی باز کرد و به درخت نگاه کرد 🙄
برهان گفت: نترس! اینها همه دوستان ما هستن.
گفته بودم هر میوه ای رو که دلمون بخواد این درختان مهربون به ما هدیه میکنن🍏🍐🍊🍋🍌🍉🍇
محمد جواد که صدای قلبش را میشنید❤️ چند قدمی به درخت 🌳 نزدیک شد و تنهی تنومند آن را لمس کرد. دست و پایش کمی میلرزید.
به درخت تکیه داد و آرام زیر سایهی درخت نشست. چشمهایش را بست و سرش را به درخت تکیه داد. درخت شاخه ی انگورش 🍇را به محمدجواد نزدیک کرد. محمد جواد چشمهایش را به آرامی باز کرد و با نگاهی پر از پشیمانی به شاخه نگاه کرد. چند حبهی انگور را با دستش جدا کرد و گفت: «معذرت میخوام».
درخت با شاخهی پر از انگور سر محمد جواد را نوازش کرد.
با این نوازش کمی از انگورها روی سر محمد جواد ریخت و باعث شد موهایش به هم بچسبند.
محمد جواد لبخندی زد 😊و حبههای انگوری را که در دست داشت نزدیک دهانش برد.
ناگهان به یاد حرف برهان افتا. رو به برهان کرد و گفت «بفرمایید»
برهان حبه ای را از دست محمدجواد برداشت و هر دو با نام خدا انگورهای شیرین را خوردند. 😋
لحظاتی بعد در حالی که محمدجواد سعی میکرد با دستانش موهای به هم چسبیده را از هم جدا کند از درخت تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند.
در همه جای آن دشت زیبا صدای آب میآمد. انگار آبشاری 💦در نزدیکی شان بود . به دنبال صدا حرکت کردند...
ادامه دارد.....
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#محمدجوادوشمشیرایلیا
#داستان
👨🧕
🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
ستاره شو7💫
╭┅──────┅╮
࿐༅📚༅࿐#احکام
.
گردنبند
بعضی ها پلاک یا گردنبندی میخرند که روی آن آیه های قرآنی مثل «و ان يکاد یا الله... حک شده است. این جور وقت ها باید قسمتی که روی آن آیه قرار گرفته است را با چسب یا پوشش دیگری مثل لاک بپوشانند تا وقتی گردنبند به بدن یا دست مالیده میشود مشکلی نداشته باشد.
توضيح المسائل مراجع، ج ۱.
╰┅──────┅🦋
👨🧕
💚⃢ 🍂🌟@setaresho7
ستاره شو7💫
⏰╲\╭┓
╭🌺🍂🍃#روانشناسی_تایم💭🧠👨⚕️
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚
•شايد نتوني تو يه روز سرنوشتتو عوض كني اما ميتوني امروز نگرشتو عوض كني و مسير زندگيتو تغيير بدي :
وقتی قراره یک عادتِ بد یا کاری رو ترک کنی هر یک بار که انجامش میدی زور اون از تو بیشتر میشه 😈💪پس همین الان انجامش نده.
✌️با خودت بگو همین یک بار انجامش نمیدم✌️
مثلا همین یک نگاه را نمیکنم یا همین یک وعده غذای نامناسب رو نمیخورم....
و برعکسش هم هست...
وقتی قراره یک عادتِ خوب یا کار رو شروع کنی از همین الان انجامش بده👌 از همین الان
هر یک بار که انجامش نمیدی اون کار از تو قویتر میشه🤞 و هر یک بار که انجامش میدی تو از اون قویتر میشی✌️
مثلا همین یک بار رو زود از خواب بیدار میشم یا همین یک بار رو بیشتر پیادهروی میکنم یا همین یک بار رو غذای ساده و سالم میخورم.
پس همین الان قدمِ اول رو بردار
و انجامش بده✌️
اونی که بهت اجازه نمیده مقاومت ذهنته🧠
همین الان به خودت بگو همین يك بار و ذهنیتت رو برای یه عمر زندگی تغییر بده!🤚
┗━━━━━━━━🌺━
👨🧕
💚⃢ 🍂🌟@setaresho7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مریم سلگی ستاره کانالمون
کاردستی که فرستاده بودیم ساختن فیلم گرفتن برامون فرستادن 👏👏👏
ستاره شو7💫
#بازی
داستان بازی ایرانی «قهرمان ما» در مورد اتفاقات عجیبی است که در شهر افتاده و در جریان این اتفاقات موجودات زنده این شهر تبدیل به موجودات پلیدی شدهاند. جکی، قهرمان بازی که یک لولهبازکن ساده با خصوصیات اخلاقی خاصی است، سعی میکند منشا این اتفاقات عجیب را پیدا و آن را نابود کند. جکی برای رسیدن به این هدف باید معماهای مختلف را حل کرده و گاهی دست به مبارزات اکشن بزند. در کنار جکی چند شخصیت اصلی دیگر نیز برای بازی ایرانی قهرمان ما طراحی شده که به پیشرفت روند داستان کمک میکنند.
👨🧕
🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
ستاره شو7💫
#فاطمیه
💔¦⇠
خدایاایناندوهراازاینامت،
بهحضورآنحضرتبرطرفکنودرظهورش
برایماشتابفرما...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تولید_ستاره_شو
👨🧕
🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭─━─━─• · · ·
#استوری | #story📱
.
.
خدا سختگیر نیست به بندگانش...
خیلی کارهای ساده ای هست
می تونستیم انجام بدیم
اما ندادیم...
👨🧕
🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
ستاره شو7💫
#رمان #قسمت_بیست_و_پنجم چشمهایش را با نگرانی باز کرد و به درخت نگاه کرد 🙄 برهان گفت: نترس! اینها ه
#رمان
#قسمت_بیست_و_ششم
نگاه محمد جواد به آبشار کوچک و زیبایی افتاد که تمام صداها از آن بود.
در اطراف آبشار خانههای کوچکی دیده میشد. 🏘خانه های آنجا برایش مثل خانههای اسباب بازی بود. او پیش خودش گفت: کاش میتونستم برم توی این خونهها رو ببینم.
🕊برهان رو به محمدجواد کرد و گفت: اینها خونههای حروفه. از این جلوتر نرو. تو با این قد و قواره حروف رو میترسونی. همین جا بمون تا من برگردم.
محمدجواد در کنار درختی 🌳 نشست و به خانههای کوچک نگاه کرد.
لحظاتی بعد برهان🕊 با آبی که در یک برگ بزرگ ریخته بود بازگشت و گفت: از این آب بنوش💧
محمد جواد بدون اینکه حرفی بزند آب را نوشید ناگهان حس کرد چیزی در شکمش تکان می خورد😑 آن چیز وارد دستها و پاهایش شد و بعد هم وارد سرش و با عطسه ی بلندی از دهانش خارج شد 😮دور دهان و بینیاش را پاک، سرش را بلند و به اطرافش نگاه کرد. همه چیز بلندتر شده بود.
🕊برهان کنارش نشست. پسرک با دیدن بزرگی برهان از جا پرید و پا به فرار گذاشت و فریاد زد: «تفنگم تفنگم کجاست؟!» 🔫😂
هرچه میدوید انگار حتی یک قدم هم جلو نمیرفت. خسته شد و روی زمین افتاد.
🕊برهان که با نوکش پیراهن محمدجواد را از پشت گرفته بود پیراهن را رها کرد و با لبخند😊 گفت: تا حالا من رو اینقدر زیبا و با ابهت ندیده بودی نه؟
بعد بالهایش را باز کرد تا محمدجواد زیبایی اش را ببیند🕊
محمد جواد دوباره نگاهی به برهان انداخت. پرندهای بزرگ با بالهای شنی رنگ که پهنای بال هایشچند برابر قد او بود.
محمد جواد کمی خودش را جمع وجور کرد و بر روی زمین نشست به دستها و پاهایش نگاه کرد و در حالی که داشت بدنش را بررسی میکرد پرسید: چه بلایی سرم اومده؟🧐
ادامه دارد.....
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#محمدجوادوشمشیرایلیا
#داستان
👨🧕
🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
ستاره شو7💫
نزدیکتر از رگم
«مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»
«آنچه خدا بخواهد صورت میپذیرد
و هیچ نیرویی جز قدرت خدا نیست»
خودش داره میگه من اگه برات بخوام
میشه و هیچکسی هم نمیتونه جلومو بگیره!
داریم قشنگ تر از این؟
#خداےمن
#دلانه
👨🧕
🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7