هر شب از مسجد که برمیگشتم، صحبتهای پیامبر را برای فاطمه میگفتم. برایم جالب بود که همه را میدانست.
ــ ابالحسن، قربانت شوم! حسن زودتر از شما میآید. متکاها را روی هم میگذارد، روی آن مینشیند و واوبهواو حرفهای پیامبر را برایم میگوید.
ــ کهاین طور...! چقدر دوست دارم سخنرانیکردنش را ببینم.
ــ فکر کنم اگر شما باشی خجالت بکشد حرف بزند.
فردا زودتر از حسن به خانه برگشتم. حسین را دست فاطمه دادم و پشت در اتاق قایم شدم. حسن آمد. منبرش را درست کرد و نشست. خواست مثل پیامبر حرف بزند که به لکنت افتاد.
ــ حسنجان، روشنی چشمم. چرا حرف نمیزنی مادر؟
ــ مادر زبانم قاصر است، چون بزرگواری دارد به حرفهایم گوش میکند. از پشت در بیرون آمدم. بغلش کردم و یک دل سیر بوسیدمش.
📚 حیدر؛ آزاده اسکندری
🌱 سهتاپ | @setup_ir
🔴 هماکنون/ مقامات آمریکایی:
- حملات امروز رخدادی موقت نخواهد بود بلکه آغاز حملاتی است که برای روزها و هفته ها ادامه خواهد داشت
🟢 رئیس شورای اطلاع رسانی انصارالله یمن:
- ما در بین دو تهدید قرار داریم
یکی از سوی پروردگار آسمانها و زمین،
پادشاه قدرتمند و مالک روز قیامت که آتش جهنم و عذاب در دنیا و آخرت در ید قدرت اوست و ما را تهدید کرده که اگر برادرانمان در غزه را یاری نکنیم، گرفتار عذاب او خواهیم شد.
و دیگری از سوی طاغوت زمان و فرعون عصر، آمریکا که دارای سلاحها، ارتشها و حکومتهای وابسته است.
پس به نظر شما از چه کسی باید بیشتر ترسید؟!
کدام راه را باید انتخاب کرد؟
🌱 سهتاپ | @setup_ir