eitaa logo
امامزاده سیدمحمد(ع) هفتادُر اردکان
238 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
913 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآنی که اسیرایرانی را از شکنجه بعثی‌ها نجات داد! 🌷یک روز صبح من و یکی دیگر از برادران که اهل نجف‌آباد بود، داشتیم باهم قدم می‌زدیم که یکی از سربازان عراقی ما را صدا زد و وقتی به طرفش رفتیم، ما را به طرف مقرّ فرماندهی راهنمایی کرد. به آنجا که رسیدیم، گفت: این محوّطه را باید تمیز کنید. در همین اثنا چشم‌مان به خودکار‌هایی افتاد که روی میزی قرار داشت. با خود فکر کردیم هرچقدر از ما کار بکشند، می‌ارزد؛ به شرط اینکه بتوانیم از این خودکار‌ها برای بچه‌ها به ارمغان ببریم (در آنجا از خودکار استفاده‌های زیادی می‌شد، نظیر نوشتن دعا، تکثیر آیات قرآن، انجام تکالیف درسی و...) پس، بی‌درنگ شروع کردیم به نظافت. 🌷از ساعت ۸ صبح تا ظهر مشغول کار بودیم و در این بین من یک خودکار برداشتم و در جوراب پای چپم گذاشتم، غافل از اینکه یکی از سربازان عراقی مرا زیر نظر داشته است. به هر حال، وقتی نظافت تمام شد، ما خوشحال بودیم از اینکه هرکدام توانسته‌ایم خدمتی هرچند ناچیز به بچه‌ها کنیم. اما ناگهان سه سرباز بعثی که در کنار محوطه ایستاده بودند، به من اشاره کردند به نزدشان بروم. در مقابل‌شان که قرار گرفتم، پرسیدند:.... 🌷....پرسیدند: خودکار کجاست؟ گفتم: کدام خودکار؟ سربازی که برداشتن خودکار را دیده بود، به پای من اشاره کرد. در آن لحظه دنیا پیش چشمم تیره و تار شد، زیرا که از صبح تا ظهر کار کرده و خسته شده بودیم برای هیچ. از طرف دیگر، اگر خودکار را پیدا می‌کردند، شکنجه و زندان از تبعات حتمی آن بود. پس با توکل به حضرت حقّ با حالتی که وصف نشدنی نیست، فقط توانستم آیه‌ی کریمه‌ی" وَ جَعَلْنا مِنْ بین اَیدیهِمْ سداً و منْ خَلْفِهِمْ سَداً فَاَغْشَیْناهُمْ فَهُم لایُبصِرون " را از مقابل دیدگانم بگذرانم، آن هم با حالتی که در عمرم فقط یک بار آن حالت به من دست داد. 🌷در همین بین یکی از سربازان عراقی خم شد و در جورابم شروع به جستجو کرد، ولی چیزی نیافت، در حالی که خودم از بالا خودکار را می‌دیدم. سرباز عراقی گفت: نیست. سرباز اولی گفت: لابد در آن یکی جوراب است. آن جوراب را هم تفتیش کرد، ولی خودکاری پیدا نکرد. خود را به در مقّرّ رساندم و از آنجا خارج شدم. سپس خم شدم و خودکار را برداشتم و دوان دوان خودم را به آسایشگاه رساندم و آن را پنهان کردم. منبع: باشگاه خبرنگاران جوان _با_ذكر_صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺🍃🌺🍃 🌺🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺🍃🌺
✨﷽✨ ✍ حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام خطاب به جابر بن یزید جُعفی می‌فرمایند : «ای جابر ! تو را به پنج چیز وصیت می‌کنم... ⇦ اگر مورد ستم قرار گرفتی ، ستم نکن . ⇦ اگر به تو خیانت کردند ، تو خیانت نکن . ⇦ اگر تو را تکذیب کردند ، خشم نگیر . ⇦ اگر تو را ستایش کردند ، دلخوش نشو . ⇦ و اگر تو را سرزنش کردند ، دلگیر مشو . بلکه درباره آنچه گفتند ، فکر کن ! اگر دیدی آنچه می‌گویند راست است ، خود را اصلاح کن . و اگر دیدی درست نیست ، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین ، از ثواب‌های او به تو می‌دهند و از گناهان تو کم کرده ، در نامه اعمال او قرار می‌دهند». 📚 بحار الأنوار ، ج ۷۵ ، ص ۱۶۲ .
✨﷽✨ ✍ حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام خطاب به جابر بن یزید جُعفی می‌فرمایند : «ای جابر ! تو را به پنج چیز وصیت می‌کنم... ⇦ اگر مورد ستم قرار گرفتی ، ستم نکن . ⇦ اگر به تو خیانت کردند ، تو خیانت نکن . ⇦ اگر تو را تکذیب کردند ، خشم نگیر . ⇦ اگر تو را ستایش کردند ، دلخوش نشو . ⇦ و اگر تو را سرزنش کردند ، دلگیر مشو . بلکه درباره آنچه گفتند ، فکر کن ! اگر دیدی آنچه می‌گویند راست است ، خود را اصلاح کن . و اگر دیدی درست نیست ، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین ، از ثواب‌های او به تو می‌دهند و از گناهان تو کم کرده ، در نامه اعمال او قرار می‌دهند». 📚 بحار الأنوار ، ج ۷۵ ، ص ۱۶۲ . ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌳🌹🏕️🌼🌳🌹🏕️🌼 *سلام علیکم صبح بخير* 🌳🌹🏕️🌼🌳🌹🏕️🌼 *(﷽)*‍‌‌‌‌‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ *فَمَا كُلُّ مَا نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْلٍ مِنِّي بِسُوءِ أَثَرِي ، وَ لَا نِسْيَانٍ لِمَا سَبَقَ مِنْ ذَمِيمِ فِعْلِي ، لَكِنْ لِتَسْمَعَ سَمَاؤُكَ وَ مَنْ فِيهَا وَ أَرْضُكَ وَ مَنْ عَلَيْهَا مَا أَظْهَرْتُ لَكَ مِنَ النَّدَمِ ، وَ لَجَأْتُ إِلَيْكَ فِيهِ مِنَ التَّوْبَةِ، برحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمین.* 🌳🌹🏕️🌼🌳🌹🏕️🌼 *حدیث روز* *ریا* * امام باقر عليه السلام :* *مَن كانَ ظاهِرُهُ أرجَحَ مِن باطِنِهِ خَفَّ ميزانُهُ.* *هر كس ظاهرش بهتر از باطنش باشد، ترازويش سبك آيد.* امالی(صدوق) ص 492 ، ح 8 - من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 404 ، ح 5870 - تحف‏ العقول ص 294 🌳🌹🏕️🌼🌳🌹🏕️🌼 *بسم الله الرحمن الرحیم* *بارخدایا....!* *خدایا! پس آنچه به زبان آوردم، از ناحیۀ نادانی نسبت به کردار زشتم و از روی فراموشی در مورد عمل بر گذشته‌ام نیست؛ بلکه برای آن است که آسمانت و هر که در آن است و زمینت و هر که روی آن است، صدای ندامتی که برای تو آشکار کردم و فریاد توبه‌ای که در سایۀ آن به تو پناه بردم، بشنود،ای مهربان ترین مهربانان.* 🌳🌹🏕️🌼🌳🌹🏕️🌼 *تقویم* 🗓 *‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نجومی*🗓 💠 *به پنج شنبه*💠   *خوش آمدید* *☀۲۴ تیر۱۴۰۰خورشيدی* *🌒۴ ذی الحجه ۱۴۴۲قمری* *🎄۱۵ جولای  ۲۰۲۱میلادی* 🌳🌹🏕️🌼🌳🌹🏕️🌼 *مناسبت روز* ** 🌳🌹🏕️🌼🌳🌹🏕️🌼 ⭕ *ذکرامروز* 📿 *لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین*📿         *صد مرتبه* 🌳🌹🏕️🌼🌳🌹🏕️🌼
حجت الاسلام شفتی در ایام تحصیلی خود در نجف و اصفهان به قدری فقیر بود که غالبا لباس او از زیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه میکرد گاهی ازشدت گرسنگی و ضعف غش می کرد ولی فقر خود را کتمان می‌نمود و به کسی نمی گفت. روزی در مدرسه علمیه اصفهان پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می‌کردند وجه مختصری از این ناحیه به او رسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید و به مدرسه بازگشت، درمسیر راه ناگاه درکنار کوچه چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینه او افتاده و شیر میخوردند ولی ازسگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف قدرت حرکت نداشت. او به خود خطاب کرده و گفت: اگر‌ از روی انصاف داوری کنی، این سگ برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است، زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت. خود مرحوم شفتی نقل میکند: وقتی که پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی اورا طوری یافتم که سر به آسمان بلند کرد و صدائی نمود، من دریافتم که او درحق من دعا می کند از این جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خودم شفت مبلغ دویست تومان برای من فرستاد و پیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت، از او بگیر و مصرف کن. من به همین سفارش عمل کردم، به قدری وضع مالی من خوب شد که ازسود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی بدستم آمد و با آن حدود هزار دکان و کاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان بنام گروند به طور دربست خریداری نمودم، که اجاره کشاورزی آن هر سال نهصد خروار برنج