eitaa logo
یاوران‌حضرت‌اباصالح‌المھدے(عج)
874 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.9هزار ویدیو
252 فایل
🌱ݕسݦ‌الݪه‌إݪڔځݦݩ‌إڶڔځيݥ🌱 🌴ݥـد؏ےڲـؤيـدڪـه‌‌ݕـآيــڪـ ڴــڶ ݩـݦــےڳــڔددݕــهآڔ🌸! 🌱ݥـــݩ‌ڲــڶــے‌دآرݦ‌ڪـة‌؏آڶــݦ رآ ڲــݪـسٺـآݩ‌ݦـےڪـݩـد🌻🌿 🌻؏ڄّـڶ‌؏ڶــے‌ظهؤڔڪــ يــآصـآحـݕ أڶـݫݦـآݩ🌻 🍃ږوحــے‌ؤݩفســےڶڪـــ‌آڶــفـدآء🌱 :ارتباط با مدیریت @seyeddzaman
مشاهده در ایتا
دانلود
message-1703415244-21.mp3
3.56M
♨️ مسئولیت اعضای بدن! 🎙 آیت‌الله ═✧❁🏴❁✧═ ═✧❁🏴❁✧═
@کانال زندگی پس ازمرگ-وظیفه مادردر خانه بعنوان الگوی زنان ما حضرت ام البنین س.mp3
14.81M
❇️داستان حضرت ام البنین سلام الله علیها خیلی زیباست گوش کنید 💔💔💔😭 ═✧❁🏴❁✧═ ═✧❁🏴❁✧═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢فضیلت و آثار تلاوت آیة‌الکرسی 🎙حجت‌الاسلام والمسلمین 📎 📎 ═✧❁🏴❁✧═ ═✧❁🏴❁✧═
هدایت شده از سلام بر نصرالله
هدایت شده از سلام بر نصرالله
هدایت شده از سلام بر نصرالله
هدایت شده از سلام بر نصرالله
هدایت شده از سلام بر نصرالله
هدایت شده از سلام بر نصرالله
هدایت شده از سلام بر نصرالله
هدایت شده از سلام بر نصرالله
هدایت شده از سلام بر نصرالله
💢 نکات جذاب تاریخی درباره حضرت أُمُّ‌ الْبَنین (سلام‌الله‌علیها)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مجرب بودن توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین ناصری
☘ برطرف شدن مشکلات به رضایت والدین ✍ آقای سید صادق شمس الدینی نقل کردند : یک روز که خدمت آقای مجتهدی بودم به ایشان عرض کردم: یکی از دوستانم که مرد بسیار خوب و با تقوایی است، دائماً در زندگی خود مشکل پیدا می کند و کارهایش گره می‌خورد و هر چه به ذوات مقدس اهل بیت علیهم السلام متوسل می‌‌شود، نتیجه ای نمی‌گیرد، آقای مجتهدی بعد از چند دقیقه فرمودند : ☘ آقای سید صادق ، پدر دوست شما که هم اکنون در قید حیات نیست، از او رضایت ندارد و این مشکلاتی که در زندگی دوست شماست از نارضایتی پدرش سرچشمه می‌گیرد ، آقای شمس الدینی می‌گفتند : همانجا با خود نیت کردم که به نیابت پدر دوستم ، عمل خیری انجام دهم ، هنوز چند لحظه از انعقاد این نیت درونی نگذشته بود که آقای مجتهدی فرمودند : ☘ دیدم پدر دوستتان لبخندی زده و از پسرش راضی شد و بعد از آن، مشکلات دوستم یکی پس از دیگری برطرف گشت و زندگی او سامان یافت. 📖 لاله ای از ملکوت  ، ص۲۰۵
📌حضرت ام البنین سلام الله علیها امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) از برادر خود عقیل که به انساب عرب و شناخت خاندان‌های قبایل عربی آگاه بود، درخواست کرد که برای من همسری معرفی کن که بتواند فرزندانی شایسته، شجاع، دلیر و سوارکار تربیت کند. عقیل فاطمه کلابیه معروف به ام‌البنین دختر حزام بن خالد کلابی و ثمامه یا لیلا را معرفی کرد و به حضرت عرض کرد از پدر این بانو، هیچ کس را شجاع‌تر در عرب سراغ ندارم. اميرمؤمنان علی(علیه السلام) با فاطمه کلابیه که حدود ۲۰ سال داشت، در حدود سال ۲۵ قمری ازدواج کرد و حضرت عباس(علیه السلام) و برادرانش جعفر و عثمان و عبدالله، از فاطمه کلابیه به دنیا آمدند. آرامگاه ام البنین در قبرستان بقیع است. 📚برای مطالعه بیشتر، ر.ک: دوست تازه درگذشته مرحوم سید محمود سامانی، ام البنین همسر امام علی علیه السلام علیه السلام ═✧❁🏴❁✧═ ═✧❁🏴❁✧═
4_5974275658782608347.mp3
11.51M
🔹انسان شناسی (۲) 👤استاد 👤استاد چرا بشر، با وجود ۱۲۴ هزار پیامبر، و ۱۴ معصوم در تاریخ، هنوز نسبت به حقایق زیر در جهل بسر می‌برد؟ ✖️ نظام ابدی ✖️ قیامت ✖️ نَفس ✖️ هدف خلقت ✖️ انسانیت و ...... ریشه‌ی این جهل یا کج فهمی‌ها کجاست؟ ➖چرا انسانها قادر نیستند، بر اساس شرایطِ نَفْس در مختصاتِ خودشان، درست را از غلط تشخیص دهند؟ ═✧❁🏴❁✧═ ═✧❁🏴❁✧═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 شکر نعمات الهی " نعمتی که شکر نشود، مانند گناهی است که بخشیده نشود! " 🎤 حجت‌الاسلام والمسلمین 📎 ═✧❁🏴❁✧═ ═✧❁🏴❁✧═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 اگر گناه هم کردید، از ولایت جدا نشوید 🎙حجت‌الاسلام والمسلمین ═✧❁🏴❁✧═ ═✧❁🏴❁✧═
message-1703056867-21.mp3
6.48M
💢 هنر انسانیت در چیست؟ 🎙حجت‌اسلام و المسلمین 📎 ═✧❁🏴❁✧═ ═✧❁🏴❁✧═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 اميرالمومنين امام علی (عليه السلام) : ✍ خَيرُ العُلومِ ما أصلَحَكَ 🖌 بهترین دانش‌ها ، دانشى است که تو را اصلاح کند. 📘 غرر الحکم ، حدیث4962
❇️ شفقت و مهربانی آخوند خراسانی (رحمه‌الله علیه) 🔹️ از بیانات آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی: 📝 در شرح حال مرحوم آخوند، حکایت طلبه‌ای نقل شده که سابقاً شنیدم مرحوم آقای میرزا علی اکبر نوقانی بوده است. ایشان می‌گوید: با همسرم به نجف رفتیم. تازه وارد شده بودیم و دو روز از ورودمان به نجف گذشته بود. هیچ جا و هیچ کسی را نمی‌شناختیم. همسرم حامله بود. من خدا خدا می‌کردم که وضع حملش تأخیر بیفتد. دردش گرفت و من هیچ راهی بلد نبودم. نه منزل قابله را بلد بودم و نه کسی را می‌شناختم که بروم و از او بپرسم که کجا بروم. فقط منزل مرحوم آخوندخراسانی را بلد بودم. از باب ناچاری با خود گفتم که آنجا بروم تا یکی از گماشته‌های مرحوم آخوند راهنمای ما شود تا منزل قابله را پیدا کنیم. به حکم ضرورت، بعد از نصف شب با کمال خجالت – که الآن وقت رفتن به خانه مرجع تقلید نیست– رفتم و در زدم. صدا آمد که: کیستی؟ فهمیدم کسی بیدار است. گفتم: عرضی دارم. قدری زمان گذشت. یکی با چراغ از پلّه‌ها بالا آمد. دیدم خود مرحوم آخوند است. می‌گفت: من خشکم زد. حالا به مرحوم آخوند چه بگویم؟ مرحوم آخوند وقتی دید که من این‌طور مانده‌ام، دست مرا گرفت و گفت: فرزندم! بیا ببینم چه گرفتاری و مشکلی داری؟ خیلی با محبّت و عطوفت با ما مشی کرد و من زبانم باز شد. گفتم: من تازه وارد شده‌ام و جایی را بلد نیستم. می‌خواستم یکی از گماشتگان شما با من بیاید و منزل قابله را به من نشان بدهد. مرحوم آخوند اسم ما و خصوصیات جای ما را هم پرسید و گفت برویم. درست یادم نیست که رفت و لباس پوشید یا نه. خودش آمد و چراغ را خودش دست گرفت. خواستم چراغ را از ایشان بگیرم، گفت: نه چراغ را خودم می‌آورم. خودش جلو افتاد و من پشت سرش بودم. درِ منزل ماما رفتیم. ایشان در زد و مرد جوانی آمد. وقتی دید که مرحوم آخوند است، فوری گفت که آقا بفرمایید تو. آخوند فرمود: نه، برو به ننه بگو بیاید. عجله دارم. زود بگو بیاید. قدری گذشت، پیرزن چابکی آمد. ایشان فرمود که: ننه! الآن عیال این آقا می‌خواهد وضع حمل بکند. تو خدمت این آقا به منزل برو و تا وقتی که خوب نشده و به کارهای خودش نرسیده، پیشش باش. وقتی که توانست به کارهای خودش برسد، آن موقع بیا. گفت: با هم آمدیم. رسیدیم به جایی که مرحوم آخوند باید به منزل خودش برود و ما هم به منزل برویم. آخوند به ماما گفت که شما ایشان را تا فلان محل می‌بری و چراغ را هم به ما داد و گفت: من راه را بلدم، احتیاج به چراغ ندارم. آن وقت‌ها (بیش از صد سال پیش) چراغ نبود. همه جا تاریک بود، و فرمود: من تا صبح بیدارم. نتیجه‌ی وضع حمل هر چه شد، به من خبر بدهید. یک وقت خیال نکنید که من خوابم. پولی را هم به من داد. من گفتم که من احتیاج ندارم. ایشان فرمود: نه این را بگیر، داشته باش. به ماما گفته بود که این مریض ماست و تا آخر هم به حساب ما. گفت: سحر بچه به دنیا آمد و پسر بود. ایشان می‌گفت: من خجالت کشیدم به مرحوم آخوند خبر بدهم. فردا طرف غروب آسید ابوالقاسم که پیش ایشان بود، آمد و گفت که آقا نگران وضع شما بود که فلانی جریانش چطور شد؟ خدمت مرحوم آخوند رفتم. پرسید که از آن وقت نگران شما بودم. چرا خبر نیاوردی؟ او هم عذرخواهی کرده بود. آخوند گفت: نو قدم چی بود؟ گفتم: پسر. گفت: خُب. پس اسمش را «محمد کاظم» بگذارید، یادگاری از ما باشد. 📚 جرعه‌ای از دریا، ج۲، ص۵۲۱ 👤مرحوم آخوند (ر حمه الله علیه) 🔹️آیت‌الله‌العظمی ═✧❁🌸❁✧═ ═✧❁🌸❁✧═