اگر چهفاصلهها تا حریم وحائر توست
دل شکسته ما تا ابد مجاور توست
بهشت قیمت این عشق آسمانی نیست
بهشت باغچه ای زیر پای زائر توست
تو آبروی خدایی که در دم رفتن
خدا"رضا به رضائک"کلام آخر توست
سلام رضا جانم😍
♥️ @seyyedebrahim
🌹✨🌹✨🌹✨🌹
🌹✨🌹✨🌹
🌹✨🌹
🌹
خیلی وقت شده بود ندیده بودمش #مجروح شده بود و رفته بود #ایران
وقتی برگشت، با عصا آمده بود، وقتی دیدمش خیلی خوشحال شدم
گفتم:
#سید آماده شو بریم تا جایی
گفت: کجا؟
خندیدم گفتم: بهشت!!! چشماش برق زد گفت:
#یاعلی... سوار ماشین کردمش و بردمش #زینبیه، سر#مزار_شهدا... دفعه اول بود میرفت مقبره#شهدای_زینبیه، حال عجیبی پیدا کرده بود
بعد از #زیارت مزار #شهدا گفت:
فلانی چندتا عکس یادگاری بگیریم؟
گفتم:
چرا که نه... عکسهای زیادی گرفتیم، ولی نمی دونم چرا تمام عکس های #سید یه حالت خاصی داشت!!! یه جورایی بوی خداحافظی می داد
باهاش شوخی کردم و گفتم:
#سید_ابراهیم این عکسها جون میده برای #حجله و شب هفت... شب که برگشتیم #سراج به عکسها خیره شده بود
گفت:
آره فلانی ، برا عکسهای مراسم خوبه
شادی ارواح مطهر #شهداصلوات...
راوی:
#رزمنده_فاطمی
🌹
🌹✨🌹
🌹✨🌹✨🌹
🌹✨🌹✨🌹✨🌹
✅کانال
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت سوم راه اندازی دفتر پاسخگویی به سوالات شرعی در استخر! تسنیم: گف
را تشویق میکرد چون در واقع چنین چیزی نبود و تاثیرگذاری مصطفی روی بچههای مسجد خیلی بیشتر از کارهای من بود. شاید با این حرفها میخواست به من انرژی و نیرو بدهد که بتوانم ادامه بدهم.
آنقدر زندگیمان شیرین بود که تا بزرگسالی محمدعلی و فاطمه هم میتوانم این شیرینی را به آنها بچشانم
تسنیم: از نوع رفتار مصطفی با خودتان و احترام و تکریمی که نسبت به شما داشته بیشتر بگویید.
زندگی با مصطفی خیلی زندگی شیرینی بود. شیرینی این 8 سالی که با ایشان زندگی کردم یک شیرینی اشباع شدهای است که اگر فاطمه و محمدعلی هردوتا بزرگ شوند میتوانند از این شیرینی بچشند؛ میتوانم به آنها این شیرینی را بچشانم و یاد بدهم که در برخورد با همسرشان از پدرشان الگو بگیرند.
یک وقتهایی من در مدرسه به بچهها میگفتم، درست است که زندگی ما یک زندگی شاید از لحاظ مالی زندگی پر فراز و نشیبی باشد، ولی اینقدر طعم خوشبختیمان شیرین و دلچسب بود که برای همه دانش آموزانی که کنارم بودند آرزو میکردم تا به اندازه ذرهای از این شیرینی را بچشند.
#وقتی_مصطفی_وارد_خانه_میشد...
#ادامه_دارد
﷽➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده
🌷🕊🌷🕊🌷
تصویر #شهید_مصطفی_صدرزاده
در یادمان شهدای شلمچه
۱۳۹۶/۱/۲۴
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
✅کانال
#شهید_مصطفی_صدرزاده
(
@seyyedebrahim
🍃🌸
الگو برداری از شهدا🌷
🔰 آقا مصطفی همیشه سر به زیر بود که مبادا چشمش به نامحرم بیافتد.
🔻همسر شهید:
🔸 یک روز مادرم اومد پیش من گفت این آقا مصطفی تو خیابون از بغلش که رد میشم حتی سلام هم نمیکنه😕 ولی تو خونه دست و پای منو می بوسه!
🔹 وقتی آقا مصطفی اومد خونه ازش پرسیدم چرا این کارو میکنی؟؟
گفت: تو که می دونی من تو خیابون به کسی نگاه نمیکنم.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌸
@seyyedebrahim
شهادت فقط در خون
غلطیدن نیست!
شهادت هنگامی رخ می دهد
که #دلت از زخمِ
#کنایه و تکه پراکنی دیگران بگیرد و در این راه تنها باشی.
و #خون همان
#اشکی ســــت
که از #آه دلت جاری می شود...
.
بماند آن زمان که تنها تو می مانی و درد دل کردن با یک مشت عکس ویک دنیا دلتنگی برای برادر شهیدت
اللهم عجل لولیک الفرج.
°°.•|مــن آنشمعـمکــہ خاکستــر نـدارم
شهیــدم مـن ولی پیکــر ندارم|•.°°
.
.
.
ولادت ۱۳۶۳/۶/۲۷🌿
شهادت ۱۳۹۵/۳/۲۶🍃🍀
[کانـال رسـمے شهیـــد جاویدالاثر مدافـع حـرم آقا مهدےذاکرحسینے]🍀
ارتبـاط با خادم تبـادلات: °•°↓
@hoseinshahid
@shahidmehdizakerhoseiniژ
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سیدابراهیم #همت
فیلم وصیت شب تاسوعا
#شهید_مصطفی_صدرزاده و قول و قرارش با #شهید_مرتضی_عطایی
#رفاقت_به_سبک_شهدا
#ابوعلی
@seyyedebrahim
#شهیدانزندهاندونزدپروردگارشانروزیمیگیرند...
#سلامبرشهدا
عطر توپیچیده است میان خـاطراتم...
هرلحظه عمیق تر نفس مےڪشم
به امید #وصالت...🌹
@seyyedebrahim
🌹 عکسش شده سینِ دگری امسال...
#سین_مثل_سردار🖐
@seyyedebrahim
💌 تنبلی، از بین برنده فرصتها
#پیام_معنوی
@seyyedebrahim
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطره_همسر_شهید
✅رفته بودیم آزمایشگاه، اما اینبار بهموقع...
✨قرار شد تا من و تو برگهها را امضا میکنیم و در کلاس توجیهی شرکت میکنیم، #مادرها بروند زیارت امامزاده اسماعیل (ع).
🔹آنها رفتند و بعد از آنکه کارمان تمام شد آمدیم حیاط آزمایشگاه.
🍃گنجشکها جمع شده بودند داخل باغچهی کوچک و جیکجیکی راه انداخته بودند شنیدنی...🐥
🌹گلهای سرخ، سرختر از هر گل سرخی بودند، مثل گونههایم که آتش گرفته بودند.
🌸بنفشهها دورتادور باغچه در خواب مخملین بودند.
🔸حالا من و تو تنها نشسته بودیم...
✨تازه دقت کردم به لباست. یک شلوار شش جیبِ طوسی با بلوز آبی روشن. هم شلوارت یک سایز بزرگتر بود و هم بلوزت به تنت لق میزد.
💠سکوت سنگین بین ما را صدای گنجشکها پر کرده بود.
--یه چیزی بگین...!
🔺کمی فکر کردم و گفتم: «خب من دوست دارم با کسی زندگی کنم که از نظر #ایمان و #اعتقاد درجهی بالایی داشته باشه، یعنی بتونه خودش رو بکشه بالا. الان هم توی خونهمون دوست دارم اعتقاد و ایمان حرف اول رو بزنه.»
💠با دست اشاره کردی تا روی نیمکت فلزی سبز کنار باغچه بنشینم. گنجشکها پریدند. زیر نور آفتاب چرخی زدند و باز کنار پایمان نشستند.
گفتی: «خب بله دیگه! با هم میزنیم درِ #معرفت رو با لگد باز میکنیم و قدمبهقدم میریم جلو.»😉😁
✨در دلم گفتم: عجب پرروئه!!! هنوز مَحرَم نشده چه حرفایی میزنه! چقدر روش بازه!😠
🍃وقت برگشت به خانه با فاصله از تو راه میرفتم. حرف نمیزدم و فقط گوش میکردم.
🔺آخرین حرفت این بود:«عصر میریم خرید حلقه.»
📚 کتاب #اسم_تو_مصطفاست
@seyyedebrahim
▪️حواسمون هست بچه هیئتیا و بسیجیا و جهادیا سه ساله عید ندارن ⁉️💔
سلامتی بسیجیهامون صلوات
@seyyedebrahim