#وقت_سلام 🕗✋
از بس که دل ما به هوایت زده پرپر
زیر قدمت پر شده از بال پرنده
یک روز اگر از حرمت دور بمانم
جان می دهم از غصه این درد کُشنده
رضا جانم💞
@seyyedebrahim
سلام خدمت اعضای محترم کانال بنده خادم تبادلات هستم
لطفا دوستانی که مدیر یا ادمین کانالا جهت تبادلات شبانه به بنده مراجعه فرمایند باتشکر
@hoseinshahid
تعداد ختم به نیت #شهید_ابراهیم_هادی
از30فروردین تا 5اردیبهشت.🌹🌱
تعداد #صلوات که داده شده🌹👇🏼
👉140825469👈
تعداد #زیارت_عاشورا که خوانده شده
👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼🌹🌹🌹🌹😭😭
👉 1410
@Ahmad_moshleb
#ذکر_روز_پنجشنبه ؛
📿لا اله الا الله المَلِکُ الحَقُّ المُبین📿
هدیه به شهید مصطفی صدرزاده🌹
#حدیث
امام حسنعسکری (ع): عمرهاى شما رو به كاهش است، دوران شما محدود است، مرگ ناگهان فرا مىرسد،
هر كه نيكى بكارد خوشى درو مىكند وهر كس زشتى بكارد، پشيمانى درو مىكند، هر كسى آنچه را كشت كند درو خواهد كرد،
نه كندرو از بهره و نصيب خود عقب مىماند و نه حريص بيش از آنچه مقدّر اوست به دست آورد، به هر كس خيرى برسد از خداست، و هر كس از شرّى حفظ شود خدا او را حفظ كرده است .
❣❣❣
@seyyedebrahim
#دلتنگی_شهدایی😞💔
از نگاهش ستاره ⭐️💦میبارید
اشتیاقی به پر ڪشیدن 🕊داشت
عاقبت رفت و آسمانی شد🌑
ناز چشمان او 👁👁خریدن داشت...
#شهید_مصطفی_صدرزاده♥️
@seyyedebrahim
♡
میانِمـــزارشـــان
سرگردانڪه شـــدے...
دلحیرانت رابردار
وڪنارے بـنـشــــین...
دلتاگــــرگرفته
ڪمے اشـــڪ بریز
نه براے حال دلــت
نه...!
براےجــامــانـدنـت
آرے...
سخت اســت جاماندن...
#پنج_شنبه_های_دلتنگی
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
@seyyedebrahim
#کتاب 📚
#قسمت_بیست_و_یکم 1⃣2⃣
#فصل_سوم |ابوعلی|
|خود گفته های| #شهید_مرتضی_عطایی
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
یک روز با سید ابراهیم داخل اتاق نشسته بودیم. آن روز حال خوبی نداشت و پکر بود. با او هم صحبت شدم.
بین صحبت، دیدم گوشه ی چشمش اشک جمع شد😱. پرسیدم: سید چی شد😔؟ به هم ریختی؟ چیزیشده؟ گفت: نهعزیزم. خیلی وقت ها تو که صحبت میکنی، من یاد حسن می افتم.
گفتم: کدوم حسن🤔؟
گفت: حسن قاسمی دانا.
با تعجب گفتم: عه... تو حسن رو می شناختی😮؟
گفت: با هم بودیم💕. حسن کنار خودم شهید شد💔.
من با حسن دورادور رفیق💛 بودم. توی رزمایش ها همدیگر را می دیدیم و با هم ارتباط داشتیم. سید ابراهیم ادامه داد: تو چون مشهدی صحبت میکنی، من همیشه یاد حسن می افتم☁️. به حسن علاقه ی♥️ خاصی داشت، خیلی به او وابسته بود، یکی به حسن قاسمی دانا یکی به مهدی صابری🌸. از آن به بعد هر روز که می گذشت، بیشتر شیفته ی سید ابراهیم می شدم. از همه لحاظ قبولش داشتم. به عنوان استاد👨🏫، به عنوان فرمانده👨✈️، به عنوان برادر🧔🏻؛ همه جوره قبولش داشتم، طوری که حاضر بودم جانم را فدایش کنم😍.
وقتی وارد گردان سید ابراهیم شدم، اوضاع جوری نبود که مثلاً اگر شما ۵۰۰ فشنگ کلاش برای میدان تیر می خواستید، به لجستیک نامه بزنی و کار ها روال منطقی داشته باشد، همه چیز با یک سوت و صدا حل می شد. 😊
سید ابراهیم سرش خیلی شلوغ بود و فرصت نمی کرد به این امور بپردازد☹️. من به دلیل فعالیت در بسیج، سلسله روال اداری را تا حدودی بلد بودم😏، لذا به این آشفتگی کمی سر و سامان دادم🙆♂ و مسائل را تا حدودی قانونمند کردم🙋♂. به نجفی مسئول لجستیک گفتم: آقای نجفی از این به بعد بدون نامه یه دونه سوزن هم از توی لجستیک نباید بدی بیرون🙎♂☝️.
علاوه بر این تمام گروهان ها را لیست بندی کردم📝، سطح سواد شان را در آوردم و یک نظم و قانون درست و حسابی به آنجا دادم. از همه هم کار می کشیدم😁. کارها راست و ریس شدند☺️.
سید ابراهیم خیلی از این قضیه خوشش آمده بود😊❤️.
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
⚫️ پایان فصل سوم
🔴 ادامہ دارد ...
🔺منبع: کتاب #مرتضی_و_مصطفی
🔺انتشارات: یا زهرا
🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی
#کتاب 📚
#قسمت_بیست_و_دوم 2⃣2⃣
#فصل_چهارم |عملیات تل قرین|
|خود گفته های| #شهید_مرتضی_عطایی
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
اولین عملیاتی که بعد از حضور من در سوریه انجام شد، عملیات «تلّ قرین» بود. تلّ قرین در پانزده 5⃣1⃣ کیلومتری مرز فلسطین است.
البته عملیات اصلی در شهر «الهباریه» قبل از تلّ قرین بود.
بعد از آتش تهیه سنگینی که روی الهباریه ریختیم ، به طرف این شهر حرکت کردیم . وارد که شدیم، شهر خالی بود .با اتش سنگینی که ریختیم ،شهر را تخلیه کرده بودند و ما بدون درگیری الهباریه را گرفتیم😍✌️. بعد از گرفتن شهر، اتش بسیار سنگینی روی تلّ قرین ریخته شد . حجم اتش چنان سنگین بود که همه جا را مثل روز روشن کرد. مثل نور افشانی هایی که در ایام خاص انجام می شود😝. وقتی اتش از دهانه گلوله خارج میشد ، یک خط از خودش به جا گذاشته و به تل که می رسید ، منفجر شده و همه جا را روشن می کرد☺️. سید ابراهیم می گفت چهارشنبه سوری شده🤣.
سید ابراهیم و چند نفر دیگر به «ابوحامد» ، فرمانده تیپ، پیشنهاد دادند، ما به طرف تلّ قرین برویم. تل جزو طرح عملیات نبود ، اما سید ابراهیم به نکته خوبی اشاره کرد💡. او به ابوحامد گفت :« تل روی الهباریه مشرفه و دشمن قشنگ به ما تسلّط داره. هوا که روشن بشه، دیگه نگه داشتن شهر کار اسونی نیست🤭. دشمن به راحتی میتونه مارو بگیره زیر اتیش و کارمون رو یکسره کنه. الان که شبه، با استفاده از تاریکی و اصل غافلگیری 😏، میریم روی تل و اوضاع رو بررسی می کنیم✌️ ؛ اگه همه چیز ردیف بود ، هماهنگ می کنیم بقیه هم بیان و تل رو میگیریم🤝 .
ابوحامد این طرح را به حاج قاسم💚 انتقال داد . به دلیل حساس بودن عملیات ، حاج قاسم💚 شخصاً پای کار حضور داشت😊 . بعد از هماهنگی های لازم ، قرار شد به طرف تل حرکت کنیم .
سید ابراهیم به من گفت :« ابوعلی ، برو چند تا نیروی داوطلب پیدا کن، بردار بیار.» وقتی در دسته اعلام کردم ، تنها کسی که اعلام امادگی کرد نجفی(شهید) بود؛ همین یک نفر. با بیست نفری که از گردان های مختلف جمع شدند ، به طرف تل حرکت کردیم🙃.
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
🔴 ادامہ دارد ...
🔺منبع: کتاب #مرتضی_و_مصطفی
🔺انتشارات: یا زهرا
🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی
972K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷سلام....صبح بخیر
🌸یک روز قشنــگ
🌷یک دل خـــوش
🌸یک لـب خنـدان
🌷یک تـن سالـــم
🌸و گشـوده شــدن
🌷هزار در خوشبختی
🌸به روی شما
🌷دعای امروز ماست
🌸برای شما
🌷روزتون زیبا و در پناه خدا
🌷💐🌷
@seyyedebrahim
#دلتنگی_شهدایی 😔💔
خنـده کن تا بِشَوی سوژهی نقاشی من،✋
من فقـط شیوهٔ لبخند کشیدن بلدم ...😊💔
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
@seyyedebrahim
4.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آقای روحانی در صحبتشان پرداختند به مسئله اقتصاد و مواردی ذكر كردند که «باید این کار بشود»
مخاطب این باید ها کیه؟!
خودِ ایشون
@seyyedebrahim