eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
750 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
66 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
دَستش توی عملیات قطع شـده بود. یه روز که اومدم خونه دیدم لباس کثیف رو شسته، بهش گفتم: مادر برات بمیره! چطور با یک دست اینها رو شستی؟ گفت: مادر! اگه دو تا دستم رو هم نداشتم باز وجدانم راضی نمی‌شد کـه من خونه باشم و شما زحمت شستن لباس‌ها رو بکشی... علی‌ ‌ماهانی🌷
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارادت به شهدا با کشف حجاب😏 💢عکس شهدا را می بینیم و عکسِ شهدا عمل می کنیم 💥حتما تا آخر ببینید........صحبت های کمتر منتشر شده مقام معظم رهبری در خصوص کشف حجاب ها 💫برسد به دست آن انقلابی نماهایی که با پوشش دین به دنبال حجاب اختیاری در جامعه اسلامی هستند که وظیفه آن پیاده کردن کلام خدا در جامعه است...حجاب حکم و کلام خداست......و وصیت شهدایی که امنیت امروزمان را مدیون شان هستیم.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖇 همه میخوان‌مانع‌بشن‌ڪه‌تو بلند‌نشۍ،اینڪارونڪنی وقتۍبلندمیشۍ دیگه اون‌وقتہ ڪه دنیارو پشت سرگذاشتی...!👌
رفع تمام مشکلات 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 اگر یک روز فکرِ شهادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش کردے... حتما فردای آن روز را روزه بگیر!✨🖇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سعۍڪن‌بہ‌وسیلہ‌اےڪه‌ما‌ل خودت‌نیست نزدیك‌نشےخیلےمراقب‌باش‌ "خدا"توے قیامت‌ازهرچۍبگذرھ‌از.. شھید ابراهیم‌ هادی🌷
تواززمــان‌تولـددرون‌من‌بودے... وگرنہ‌این علاقه ڪہ‌‌انقدراتفاقے‌نیست!♥️ 💔😔
🌸براى گردان نياز به يك مسئول نيروى انسانى داشتيم. يكى از بچه هاى افغانستانى به نام جعفرجان محمدى سه كلاس بيشتر سواد نداشت؛ بسيار هم آدم شوخى بود. آخر هم شهيد شد. سيد به خاطر خط خوبش او را مسئول نيروى انسانى كرد. مدتى كه گذشت يك اتاق به او داديم. كارهاى مربوط به مرخصى و عيدى بچه ها را انجام مى داد. چند روزى از واگذارى مسئوليت گذشته بود كه با سيد داشتيم از كنار اتاق جعفرجان مى گذشتيم؛ ديديم روى در اتاق با لهجه افغانستانى نوشته "ورود افراد متفرقه اكيداً ممنوع مى باشد. بدون هماهنگى وارد نشويد!" به سيد گفتم "برگه رو دربيارم يا تذكر بدم؟" سرش را به علامت منفى تكان داد و دستم را گرفت و گفت "عزيزم نكن؛ بيا بريم توى اتاقمون." وقتى رفتيم، سيد يك برگه روى ميز گذاشت و گفت "بنويس ورود به اتاق فرماندهى نياز به اجازه ندارد. عزيزم هر ساعتى از روز بود نياز به در زدن نيست بيا تو." عصر نشده جعفرجان برگه را از روى در اتاقش كند. ⬅️ به روايت شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلی) ✍️ برگرفته از كتاب: "قرار بى قرار"
سلام روز بخیر مزار سیدالشهدای مقاومت به یاد همه س اعضا