#دلتنگی_شهدایی 💔
من در این
خلوت خاموش سکوت...
اگر از یاد تو
یادی نکنم می شکنم
سهراب سپهری
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
به بهانه ی سالگرد شهادت حُر انقلاب
🔴 #سلطنت_طلبان_نخوانند‼️| جُرمش فقط دلدادگی به فرزند فاطمه (س) بود
🔻 #زمانـــه| ۱۱ آبان ماه سال ۱۳۴۲ ، طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی به جوخه اعدام رژیم مستبد و منحوس پهلوی سپرده شدند. طیب حاج رضایی که روزگاری از بزن بهادرهای تهران بود، شب هنگام در معرض تیر سربازان قرار می گیرد تا به خاطر حمایت از امام خمینی (ع) که آن سالها آرام آرام نهضت انقلابی خویش را گسترده می نمود، تیرباران شود!
🔻در خاطرات طیب به نقل از محمد باقری اینگونه آمده است که طیب ساعاتی قبل از شهادت به من گفت : «محمد آقا اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند ، ما ندیده شما رو خریدیم!»
🔻 امیر حاج رضایی که جوانان امروز او را بیشتر با نام کارشناس فوتبال میشناسند درباره نحوه ی اعدام و شهادت عمویش طیب حاج رضایی اینگونه روایت میکند:
🔹 صحنه خيلی بدی بود!. ما که در مراسم نبوديم اما آنها جسد را تحويل دادند. وقتی تحويل دادند و جسد را ديدم، بعد متوجه نشدم، چطور من را بلند کردند. چيزی حدود ۱۷، ۱۸ تا گلوله خورده بود و تمام رگ و پی اش زده بود بيرون. يعنی بدن تمامش شکافته شده بود و هنوز چشم هايش بسته بود. آن بنده خدا اسماعيل رضايی، افتاده بود و تير خلاص را توی دهانش زده بودند اما عموی من با صورت خورده بود زمين و صورتش هم خون آلود بود که آن تير را به شقيقه اش زدند و گفتند؛ تير خلاص...!
🔹 من خودم آن صحنه را ديدم تا جايی هم که يادم می آيد، غسال مدام پنبه توی اين سوراخ ها میکرد. يعنی همه جای بدن سوراخ سوراخ شده بود. يک شمايل شهيد گونه ای داشت. به هر حال من را بيرون آوردند و نفهميدم چه کسی من را بيرون برد. نشسته بودم و مي ديدم که دارند طبق وصيتش در شاه عبدالعظيم کنار مادرش، خاکش میکنند.
#روحش_شاد #صلوات
هدایت شده از گالری خاتم رضوی | انگشتر حرز جواهرات نقره
#چالش_سین با جایزه های ارزشمند مادی و معنوی به مناسبت #میلاد حضرت محمد(ص)😍✌️🏿
کلی #جایزه ارزشمند داریم فقط کافیه به کانال ما سر بزنید😍🤩 فرصت تا 3شنبه
#کد_شماره: 15
برای شرکت در چالش😍👇🏽👇🏽
🔐http://eitaa.com/joinchat/3067150339C605195d892
جا نمونید 🎁❤️
دوستانتون رو به چالش دعوت کنید💞
:
💚💫همیشہ از خدا مےخواست
#گمنــام بماند
خدا هم دعایش را مستجاب ڪرد
" ابراهیـم " سالهاست
کہ گمنام و غریب در #فڪہ مانده
تا خورشیدی باشد براے دلهای مشتاق نور...💫💚
#شهید_ابراهیم_هادی
#من_عاشق_محمد_ص_هستم
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ
@seyyedebrahim
#دلتنگی_شهدایی 💔
•ما را بہ جز خیالت
•فکرے دگر نباشد
•در هیچ سرخیالے
•زینـ خوبتر نباشد...
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
@seyyedebrahim
51.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #میلاد_پیامبر_اکرم (ص)
🌸 #میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)
💐قسمتِ ما میشه که میخونیم شبی
💐نمازمون رو توی مسجد النبی
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👏 #سرود
.
-[و إنّي أحبڪ أڪثر اتِّساعاً من السَماء
-[و وسیع تَر از آسمان،دوستت دارم...
#پیامبرمهربانے..؛
@seyyedebrahim
کجاے اے شهید پاییزی حرم🍁
که ببینی دلمان جای خودش ، ایمانمان با چه چیزهای بی ارزشی میلرزد...🥀😞
#روزشمار_شهادت
🍃🍂🍁
با سلام خدمت شما بزرگواران
#قصد داریم ان شالله از امروز #کتاب_دختر_شینا
را هر روز قسمتی از این کتاب را در کانال قرار دهیم.
#دختر_شینا
#خاطرات_قدم_خیر_محمدی_کنعانی روایتی از زندگی همسر #سردار_شهید_حاج_ستار_ابراهیمی_هژیر می باشد
#نویسنده این کتاب #بانو_بهناز_ضرابی می باشد.
نام: قدم خیر محمدی کنعانی
تولد: ۱۳۴۱/۰۲/۱۷ روستای قایش، رزن،همدان
ازدواج: ۱۳۵۶/۰۸/۱۳
وفات: ۱۳۸۸/۱۰/۱۷
نام: حاج ستار ابراهیمی هژیر
#تولد: ۱۳۳۵/۱۱/۱۰ روستای قایش، #رزن ،همدان
#شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۲ ، شلمچه
#الهی_به_امید_تو...🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ...🌹🍃
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊
#خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃
#همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
#نویسنده :بانو بهناز ضرابی..
فصل دوم ..( قسمت ۱)🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: « به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمیدانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسر عمویم بود. با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، قدم را به او می دادی؟ حالا فکر کن صمد پسر من است.
پسر پسر عموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تاثر او باعث ناراحتی اطرافیان می شد. حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود. در قایش رسم است قبل از مراسم نامزدی، مردها و ریش سفیدهای فامیل می نشینند و با هم به توافق می رسند. مهریه ر مشخص می کنند و خرج عروسی و خریدهای دیگر را برآورد می کنند و روی کاغذی می نویسند. این کاغذ را یک نفر به خانواده داماد می دهد. اگر خانواده داماد با هزینه ها موافق باشند، زیر کاغذ را امضا می کنند و همراه یک هدیه آن را برای خانواده عروس پس می فرستند.
آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرج های عروسی را دست بالا و سنگین گرفته باشد و خانواده داماد آن را قبول نکنند.
فردا صبح یک نفر از همان مهمان های پدرم کاغذ را به خانه پدر صمد برد. همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریه ام را پنج هزار تومان تعیین کرده است. پدر و مادر صمد با هزینه هایی که پدرم مشخص کرده بود موافق نبودند اما صمد همین که رقم مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: چرا این قدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید. اطرافیان مخالفت کرده بودند صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنج هزار تومان دیگر اضافه کرده و زیر کاغذ را خودش امضا کرده بود.
عصر آن روز یک نفر کاغذ امضا شده را به همراه یک قواره پارچه پراهنی زنانه برای ما فرستاد. دیگر امیدم ناامید شد. به همین سادگی پدرم به اولین خواستگارم جواب مثبت داد و ته تغاری اش را به خانه بخت فرستاد.
چند روز بعد مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانه ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشه حیاط قایم شده بودم و زار زار گریه می کردم. خدیجه همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حال زار دید، شروع به نصیحت کردن و گفت: دختر این کارها چه معنی دارد؟ مگر بچه شده ای؟ تو دیگر چهارده سالت است. همه دخترهای هم سن و سال تو آرزو دارند پسری مثل صمد به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند. مگر صمد چه عیبی دارد؟ خانواده خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانه بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر می کنی توی این روستا به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت می آید؟ نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن. پشیمان بشوند،بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتما دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...🌹
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین...🌹🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
_••🏴🌹 #یاحسین...🌹🏴••_
#اَلسلامُ_علی_قَلب_الزِینَبِ_الصَبور..🥀
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🥀
امشب سخن از جان جهان باید گفت
توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت
♡ #اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج♡
#شبتون_بخیرهمه_داروندارم
@seyyedebrahim
🌺 سالروز ولادت پیامبر اکرم(ص) وهمچنین فرا رسیدن هفته وحدت مبارک باد
@seyyedebrahim
یا رسول الله (ص)
کشف پیکر مطهر شهیدی که از دفترچه یادداشت همراه او تنها کلمه مبارک پیامبر اکرم (ص) باقی مانده است.
این شهید عزیز امروز در منطقه چنگوله مهران کشف گردید. ۹۹/۸/۱۲
#من_محمد_را_دوست_دارم
@seyyedebrahim
#پای_درس_شهید 📝
این دنیا با تمام زیباییها و انسانهای خوب و نیڪوی آن محل گذر است نه وقف و ماندن !
و تمامی ما باید برویم و راه این است .
دیر یا زود فرقی نمیڪند ؛
اما چه بهتر ڪه زیبا برویم .
#شهید_رسول_خلیلی
#یادشهداباذڪرصلوات
🌹 شبتون شهدایی
#حࢪف_قشنگ🔖♥️🌿-
هر وقت احساسِ تنهایی کردی بدون خدا هَمَرو بیرون کرده؛
تا خودت باشی و خودش :))))✌️🏼
•|🔗📿|•
اینو همیـــــشہ یادتون باشہ
قـــول هایی رو کـہ
هنگـامِ طوفــــان بہ
خــــــدا میدینـ
هنگــــامِ آرامـــش
فراموش نکــــنینـ . . .
❥•ツ•🦋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمّد صلوات الله علیه و آله❤️