eitaa logo
شبکه نشرخوبی های مردم
92 دنبال‌کننده
293 عکس
465 ویدیو
15 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
این موکب یکی از موکبهای شهر خاش تو سیستان و بلوچستانه که موکب دارها از اهل سنت و بلوچ هستن، ما بلوچا برای اهل بیت پیامبر (ص) جون میدیم...
کربلا نرفتم، اما برای کربلا جهاد میکنم ✍گویند کربلا لیاقت می خواهد برای اباعبدلله بوسیدن سعادت می خواهد.. آری نه لایقش بودم نه سعادتش را داشتم.... خاک کربلا برایم زیادی است. اربعین، بین الحرمین، شاید برایم حرام باشد... قدم زدن عمود تاعمود ذکرحسین گفتن شایدم رزق من نبود اما گله ای نیست تو بگو لیاقتش رانداشتی منم باتو هم عقیده می شوم کربلا برایم زیادی است.. اما قسم خوردم اربعین تااربعین جهادگرحسینی باشم بفرمان سیدعلی، جهادتبیین کنم قیام راکربلا راهم فلسفه نماز ظهر عاشورا راتبیین کنم من سرگردان خاک فوتبالم سرورویم لیاقت دیدن ندارد بوی عرق دارد تن رنجورم اما قسم خوردم بچه ها را رهانکنم به قرآن محمد پشت نکنم تلاوت قرآن علی اکبرها را تبلیغ کنم ودرفضای ملتهب جامعه پشت دوربین گم باشم اما بچه های نجیب پیدا باشند.. من برای اربعین سالار اگر بیرق نیستم قول می دهم چوب خشک پرچم نباشم.. یادمان باشد دستگاه کربلایی اباعبدلله درچرخه ی دوّار ارادت ناپیدا را ازپیدا بیشتر ابهت میدهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥زیبایی های کربلا را با چشم دل ببینیم 💥خدایا ما شرمنده ی پیرمردی هستیم که برای خدمت به زوار حسین علیه السلام اینچنین سر از پا نمیشناسد https://eitaa.com/sgjksjdnlisbkkd
چشمانم به چه درد می‌خورند، اگر تو را نبینند؟ 😭
ما را همین به دنیا بس که دچار عشق حسین شدیم❤️
مَن لٖی غَیرُك حُـسَـیـــــــن: شهدا _ _«س» _بلوچستان _حسینی «ع» _شهدای_گمنام _ ▪️ _ابا عبدالله الحسین_ «ع»_از_کشور پاکستان
نانداشتیم. گرما امانمان را بریده بود امادیدن تابلوی کربلا توی مسیر یکباره همه چیز را عوض کرد. باورش سخت بود. فکر رسیدن به کربلا نیروی تازه‌ای به همه کاروان داده‌ بود. حس و امید رسیدن، خستگی را از تنمان درآورده بود. اما انگار پاها شرم داشتند با کفش تا کربلا بروند. انگار از اهل بیت امام خجالت می‌کشیدند. شروع کردیم به درآوردن کفش هایمان. بعضی از بچه ها کفش‌هاشان را از بند، به کیفشان آویزان کرده بودند. یاد حر افتادم. حر ابن یزید ریاحی، وقتی می خواست با تمام خطاهایی که کرده بود، از امام حسین (علیه السلام) عذرخواهی کند. حری که چکمه هاش را پر از خاک و سنگ کرد و سر به زیر انداخت و رفت طرف ارباب. گمان می‌کنم توی آن شرایط، همه حس و حال مرا داشتند. به کفش هام که از گردن آویزان بودند زل زده‌بودم و گفتم:«خدا کند مارا هم قبول کنند...؟!»