🍃 در روز هشتم محرم امام حسین علیه السلام پیغامی برای عمربن سعد فرستادند و از او خواستند تا با هم گفتگویی کنند. امام در آن مجلس به عمربن سعد گفتند:
🍃ای پسر سعد! آیا با من مقاتله میکنی و از خدایی که بازگشت همه به سوی اوست، هراسی نداری؟
🍃 من فرزند کسی هستم که تو بهتر میدانی!
آیا تو این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی؟
🍃 عمر سعد جواب داد: میترسم خانهام را خراب کنند و املاکم را از من بگیرند.
🍃 امام به او گفتند: من خانه تو را خواهم ساخت و بهتر ازآنچه داشته ای به تو خواهم داد.
🍃 عمر بهانههای دیگری آورد. امام حسین علیه السلام که مشاهده کردند عمر از تصمیم خود بر نخواهد گشت، از جای برخواسته و فرمودند:
🍃ای پسر سعد! خداوند جان تو را بزودی در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد.
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
🍃به خدا سوگند میدانم که از گندم عراق جز به مقدار اندکی نخوری! ای عمر میپنداری عبید الله ولایت ری و گرگان را به تو خواهد سپرد؟
🍃پس بدان که هرگز به آرزوی خود نخواهی رسید. ای پسر سعد! هر چه میتوانی انجام ده ولی بدان که پس از من روی شادی در دنیا و آخرت نخواهی دید.
🍃صحبتهای امام حسین علیه السلام
در عمر سعد اثر نکرد و او در لشگر عبید الله باقی ماند. پس از گذشت چند سال از واقعه عاشورا، مختار به خونخواهی از امام حسین علیه السلام و فرزندان و یاران ایشان قیام کرد.
🍃سربازان مختار به خانه عمر سعد ریخته و عمر و فرزندش را در خانه خودشان سربریدند. بدین ترتیب دعای امام حسین علیه السلام مستجاب شد، عمر از فرماندهی ری بهره ای نبرد، آتش دوزخ را به عنوان جایگاه ابدی خود پذیرفت و لعنت خدا، رسول، امامان و مؤمنین را نیز بر خود خرید.
[زیارت عاشورا و اثار شگفت - ۱۵- معاویه - صفحه ۲۴۱]
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀