eitaa logo
شهید فرشباف
212 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
50 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 🔴 پس زمینِ تیره را دانی که چند دیدن و تمییز باید در پسند؟ 🔻گویند حضرت آدم نشسته بود، ۶ نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. 🔻به یکی از سمت راستی‌ها گفت: «تو کیستی؟» 🔸گفت: «عقل.» 🔹پرسید: «جای تو کجاست؟» 🔸گفت: «مغز.» 🔻از دومی پرسید: «تو کیستی؟» 🔸گفت: «مهر.» 🔹پرسید: «جای تو کجاست؟» 🔸گفت: «دل.» 🔻از سومی پرسید: «تو کیستی؟» 🔸گفت: «حیا.» 🔹پرسید: «جایت کجاست؟» 🔸گفت: «چشم.» 🔻سپس، به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟» 🔹جواب داد: «تکبر.» 🔸پرسید: «محلت کجاست؟» 🔹گفت: «مغز.» 🔸گفت: «با عقل یک جایید؟» 🔹گفت: «من که آمدم عقل می‌رود.» 🔻از دومی پرسید: «تو کیستی؟» 🔹جواب داد: «حسد.» 🔸محلش را پرسید. 🔹گفت: «دل.» 🔸پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟» 🔹گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.» 🔻از سومی پرسید: «کیستی؟» 🔸گفت: «طمع.» 🔹پرسید: «مرکزت کجاست؟» 🔸گفت: «چشم.» 🔹گفت: «با حیا یک جا هستید؟» 🔸گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می‌شود.» ✅ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 🔴 اخلاق، سرآمد همه علوم 🔸 بو علی بن سینا هنوز به سن ۲۰ سالگی نرسیده بود كه علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی، طبیعی، ریاضی و دینی زمان خود سرآمد عصر شد. 🔸روزی به مجلس درس ابو علی بن مسكویه، دانشمند معروف آن زمان حاضر شد. 🔸با كمال غرور، گردویی را به جلوی ابن مسكویه افكند و گفت: مساحت سطح این را تعیین كن. 🔹ابن مسكویه جزوه‌هایی از یك كتاب كه در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (كتاب طهارت الاعراق)، به جلوی ابن سینا گذاشت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعیین كنم، تو به اصلاح اخلاق خود محتاج‌تری از من به تعیین مساحت سطح گردو. 🔸 بوعلی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمرش قرار گرفت. ✅ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 🔴 فایده مگس! 🔸گويند در مجلسی كه منصور دوانیقی خليفه متكبر و جبار عباسی در خدمت حضرت امام صادق عليه السلام بود‌،‌ مگسی باعث آزار منصور می‌شد و منصور پيوسته با حركت دست آن را از صورتش می‌راند ولی مگس از نقطه‌ای برمی‌خاست و در نقطه ديگر صورت منصور می‌نشست و لحظه‌ای او را آرام نمی‌گذاشت. 🔸سرانجام منصور با ناراحتی شديدی از امام پرسيد: اين مگس چيست كه خدا آن را آفريد؟ 🔹 امام پاسخ داد: يكی از فوائد خلقت مگس آن است كه متكبران را خوار و ذليل کند تا بدانند با همه قدرت ظاهری خود نمی‌توانند مگسی را از خود دفع كنند. ✅ @Masaf
🕊ظهـــورنـزديــڪ اســت🕊 ❤بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم❤ 👇 روزی 🔥 همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد! همه مردم جمع‌شدن‌و 🔥 وسایلی از قبیل : ، ، ، ، ، و دیگر را عرضه کرد... در میان همه یکی از آنها بسیار کهنه و مستعمل بود و داشت! کسی پرسید : این چیست !؟ 🔥 گفت:این است شخص گفت : چرا اینقدر است !؟ 🔥 با لحنی مرموز گفت : این موثرترین وسیله من است ! شخص گفت : چرا اینگونه است !؟ 🔥 گفت : هرگاه سایر اثر نکند فقط با این میتوانم در انسان رخنه کنم و وقتی کند با او هر کاری بخواهم میکنم... این وسیله را برای تمام بکار برده‌ام،برای‌همین‌اینقدر است! الهی بحرمة الحسین روحی فداه! 🤲اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليّٖكَ الْفَرَج🤲 💐"صلوات"💐 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ و اما نکته🛑 !
هدایت شده از موسسه مصاف
3.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 🔴 موفقیت از تو دور نیست 🔸 نه مربی داشت و نه امکانات؛ نیزه رو خودش ساخت، تمام تکنیک‌های پرتاب رو از اینترنت یاد گرفت؛ خودش، به خودش آموزش و تمرین داد و سرانجام قهرمان المپیک شد. 🔹 به جای اینکه غصه بخوری و مدام به بقیه انرژی منفی بدی، بلند شو و یه کاری بکن. ✅ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 چگونه دست فرزندمان را در دست خدا بگذاریم؟ 🔸آيت الله شاه آبادی رحمه‌ الله استاد عرفان حضرت امام خمينی رحمه‌ الله توصيه می‌كرد: 🔹 كه اگر به عنوان مثال، فرزند شما نياز به كفش دارد، گرچه شما دير يا زود آن را تهيه خواهيد كرد، به فرزند خود بگوييد: 🔸«عزيزم، بابا بايد پول داشته باشد. مگر نمی‌دانی خدا روزی‌رسان است؟ پس از خدا بخواه زودتر به پدر پول بدهد تا برايت كفش بخرد». 🔹اين كودک قطعاً دعا خواهد كرد و پدر نيز قطعاً پولی به دست خواهد آورد. پس كفش را از خدا می‌داند و عاشق خدا می‌شود؛ يعنی از همان كوچکی می‌آموزد كه پدر فقط واسطه رزق و روزی است. 🔸 در اين صورت، پدر دست فرزندش را در دست خدا گذاشته است. ✅ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 👤🗣 تو دعوا خیلی مراقب زبونت باش 🚨 بعضی حرف‌ها مثل پیام واتساپ می‌مونه، حتی بعد آشتی هم جاش می‌مونه. ✅ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 🔴 پنج گنج حکمت 🔸حكيمى در بیابان به چوپانی رسید و گفت: 🔸چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می‌کنی؟ 🔹چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته‌ام. 🔸حكيم گفت: خلاصه دانش‌ها چیست؟ 🔹چوپان گفت: پنج چیز است - تا راست تمام نشده، دروغ نگویم - تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم - تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم. - تا روزی خدا تمام نشده، به در خانه دیگری نروم. - تا قدم به بهشت نگذاشته‌ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم. 🔸حكيم گفت: حقا که تمام علوم را دریافته‌ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده. ✅ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 🔹گاهی ... 🔹نعمتی را که بی ارزش می‌شماری 🔹برای دیگری ارزشمند و کارگشاست ... ✅ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 سلطان محمود غزنوی و پاسخ طلخک سلطان محمود غزنوی از طلخک پرسید: فکر می‌کنی جنگ و نزاع چگونه بین مردم آغاز می‌شود؟ طلخک گفت: ای پدرسوخته! سلطان گفت: توهین می‌کنی سر از بدنت جدا خواهم کرد. طلخک خندید و گفت: جنگ اینگونه آغاز می‌شود، کسی غلطی می‌کند و کسی به غلط جواب می‌دهد. ✅ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 🔻حتما بخوانید بی تاثیر نخواهد بود🔻 🔹اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش می‌رفت و با اینکه مدام بوق می‌زدم، به من راه نمی‌داد. 🔸داشتم خونسردی‌ام را از دست می‌دادم که ناگهان چشمم به‌‌ نوشته کوچکی روی شیشه‌ عقبش افتاد: 👈راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!"👉 🔹مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود. 🔸ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود، من صبوری به خرج می‌دادم؟ 🔹راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟ 🔸اگر مردم، نوشته‌هایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشته‌هایی همچون: "کارم را از دست داده‌ام" "در حال مبارزه با سرطان هستم" "در مراحل طلاق، گیر افتاده‌ام" "عزیزی را از دست داده‌ام" "احساس بی ارزشی و حقارت می‌کنم" "در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم" “بعد از سال‌ها درس خواندن، هنوز بیکارم” “مریضی در خانه دارم” و صدها نوشته دیگر شبیه اینها. 🔸همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمی‌دانیم. 🔹بیائیم نوشته‌های نامرئی همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمی‌شود فریاد زد ... ✅ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 🔸گویند: دانایی، روزی در کوچه دید دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا می‌کنند. 🔸به خاطر یک گردو یکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد. 🔸یکی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند. 🔹فرد دانا رفت گردو را برداشت و شکست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه کرد. 🔸پرسیدند: تو چرا گریه می‌کنی؟ 🔹گفت: از نادانی و حس کودکانه، سر گردویی دعوا می‌کردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت. 🔹دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم یا پیر شدیم، آن را رها کرده و برای همیشه می‌رویم. ✅ @Masaf