یاعلی (ع) نام تو بردم
نه غَمی ماند و نه هَمّی
بِاَبی اَنتَ وَاُمی.... 💚
شهريار
•═•••◈🌸◈•••═•
@sh_hadadian74
•═•••◈🌸◈•••═•
#حدیث
🌿 پیامبر اکرم (ص) :
هرکس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته
و هرکس مرا دوست بدارد خدا ازاو راضی است
(بحار الانوار، ج7)
•═•••◈🌸◈•••═•
@sh_hadadian74
•═•••◈🌸◈•••═•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بيعت شرف مرده،نامرده كه برگرده
#محسن_حججي اينو با خونش ثابت كرده😊
#مرد_باش پاي حرفت وايسا😊😏
•✾͜͡ @sh_hadadian74 ♥️
┄┅═●✾🌹🕊 ✾●═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید مولای ما چی بوده💚
•✾͜͡ @sh_hadadian74 ♥️
┄┅═●✾🌹🕊 ✾●═┅┄
#غدیر،یڪتاریخاست!
تاریخےڪه
ابتدایشمدینـهاست؛
میانشڪربلاو
انتھایشظھور ،
وامروزتنھـاوارثِغدیـر
#مھـدےموعوداست...
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🌹
📚| تیکه کتاب
از بس حرفش سر زبانها افتاد چشم خورد. اولش جدی نگرفتم. چند روز رفتم توی نخش. دیدم نه؛ الکی الکی نوک زبانی حرف می زند؛ ت ت ت. کم کم جملات را مثل لقمه غذا جویده جویده تحویلم می دهد.
مردم و زنده شدم. بست نشستم توی خانه. خوش نداشتم کسی از این ماجرا بویی ببرد. شب و روز کارم شد نذر و نیاز و ذکر و توسل. نه داروهای دکترها جواب داد، نه نسخه ای که قدیمی ها می پیچیدند.
✨ به امیرالمومنین علیه السلام متوسل شدم.
گفتم: «نمیتونم ببینم بچهم اینطور حرف بزنه. دقمیکنم. فردا بزرگ میشه میخواد بره مدرسه؛ بخواد جلوی این و اون اینطور حرف بزنه شخصیتش خرد میشه.»
پای سجاده با فراز به فراز مناجات امیرالمومنین علیه السلام در مسجد کوفه اشک ریختم و التماس کردم. آخر سر هم توی سجده دل گرفتم: اگه زبونش وا شد، تا زمانی که زنده است روز تولدتون با دستهای خودش شیرینی پخش کنه !
معجزه شد. صبح که از خواب بیدار شد، مثل بلبل حرف میزد. خودش هم سر ذوق آمده بود که چقدر راحت می تواند صحبت کند. دوباره شد همان بچه خوشمزه خانه. 😍
بخشی از کتاب #آرامجان 🔖
خاطرات شهید محمد حسین حدادیان به روایت مادر
به قلم محمد علی جعفری ✍🏻
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🌹
#عید_غدیر ✨
شکرِخداکهنامعلی (ع)
دراذانماست
ماشیعهایموعشقعلی(ع)
همازآنماست...
•═•••◈🌸◈•••═•
@sh_hadadian74
•═•••◈🌸◈•••═•
#حدیث
🔷 پیامبر اکرم(ص) :
سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثرغیبت در نابودی حسنات یک بنده نمی رسد!
بحار الانوار /ج72/ص229
•═•••◈🌸◈•••═•
@sh_hadadian74
•═•••◈🌸◈•••═•
#داستان_واقعی
#عاشقانه_ای_برای_تو_۱۸
نویسنده: شهید مدافع حرم
#شهید_سید_طاها_ایمانی
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹
قسمت هجدهم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو:
✨ #بی_پناه ✨
🍃اون شب خیلی گریه کردم ... توی همون حالت خوابم برد ... توی خواب یه خانم رو دیدم که با محبت دلداریم می داد ... دستم رو گرفت .. سرم رو چرخوندم دیدم برگشتم توی مکتب نرجس ...
🍃با محبت صورتم رو نوازش کرد و گفت: مگه ما مهمان نواز خوبی نبودیم که از پیش مون رفتی؟ ...
🍃صبح اول وقت، به روحانی مسجد گفتم می خوام برم ایران ... با تعجب گفت: مگه اونجا کسی رو می شناسی؟ ... گفتم: آره مکتب نرجس ... باورم نمی شد ... تا اسم بردم اونجا رو شناخت ... اصلا فکر نمی کردم اینقدر مشهور باشه ...
🍃ساکم که بسته بود ... با مکتب هم تماس گرفتن ... بچه های مسجد با پول روی هم گذاشتن ... پول بلیط و سفرم جور شد ...
🍃کمتر از هفته، سوار هواپیما داشتم میومدم ایران ... اوج خوشحالیم زمانی بود که دیدم از مکتب، چند تا خانم اومدن استقبال من ... نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... از اون جا به بعد ایران، خونه و کشور من شد ...
✍ادامــــــه دارد ....
@sh_hadadian74
#داستان_واقعی
#عاشقانه_ای_برای_تو_۱۹
نویسنده: شهید مدافع حرم
#شهید_سید_طاها_ایمانی
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین 🌹
قسمت نوزدهم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو:
✨ #زندگی_در_ایران ✨
🍃به عنوان طلبه توی مکتب پذیرش شدم ... از مسلمان بودن، فقط و فقط حجاب، نخوردن شراب و دست ندادن با مردها رو بلد بودم ...
🍃همه با ظرافت و آرامش باهام برخورد می کردن ... اینقدر خوب بودن که هیچ سختی ای به نظرم ناراحت کننده نبود ...
🍃سفید و سیاه و زرد و ... همه برام یکی شده بود ... مفاهیم اسلام، قدم به قدم برام جذاب می شد ...
🍃تنها بچه اشراف زاده و مارکدار اونجا بودم ... کهنه ترین وسایل من، از شیک ترین وسایل بقیه، شیک تر بود ... اما حالا داشتم با شهریه کم طلبگی زندگی می کردم ... اکثر بچه ها از طرف خانواده ساپورت مالی می شدن و این شهریه بیشتر کمک خرج کتاب و دفترشون بود ... ولی برای من، نه ...
🍃با همه سختی ها، از راهی که اومده بودم و انتخابی که کرده بودم خوشحال بودم ...
🍃دو سال بعد ... من دیگه اون آدم قبل نبودم ... اون آدم مغرور پولدار مارکدار ... آدمی که به هیچی غیر از خودش فکر نمی کرد و به همه دنیا و آدم هاش از بالا به پایین نگاه می کرد ... تغییر کرده بود ... اونقدر عوض شده بودم که بچه های قدیمی گاهی به روم میاوردن ...
🍃کم کم، خواستگاری ها هم شروع شد ... اوایل طلبه های غیرایرانی ... اما به همین جا ختم نمی شد ... توی مکتب دائم جلسه و کلاس و مراسم بود ... تا چشم خانم ها بهم می افتاد یاد پسر و برادر و بقیه اقوام می افتادن ...
🍃هر خواستگاری که می اومد، فقط در حد اسم بود ... تا مطرح می شد خاطرات امیرحسین جلوی چشمم زنده می شد ... چند سال گذشته بود اما احساس من تغییری نکرده بود ...
✍ادامــــــه دارد ....
@sh_hadadian74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_شبانه
سلام به امام حسین (علیهالسلام)
به نیابت از همه شهداو شهید محمدحسین حدادیان ✨
🌹| اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌹| وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌹| وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌹| وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
من دلتنگم ...💔
برا نیمه شبای حرم دم ایوون
باز بیتابم ..😢
هر شب آقا به امید زیارت تو
توی رویاهام میخوابم💫
شب به خیر ای حرمت
شرح پریشانی ما🌙
🌟 التماس دعای فرج 🌟
•┄═•✨🌙•═┄•
@sh_hadadian74
•┄═•✨🌙•═┄•
هدایت شده از ایتایار
بِسْــــــمِاللَّهِالرَّحْمَـنِالرَّحِيــمِ🌿
بزم ما را باز آمد عالم آرایی دگر 😍🎉🎈
#میلاد_امام_کاظم علیه السلام مبارک باد ✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🌹
❄️ آرزوی مادر دیدن محمد حسین در لباس خادمی بود و خداوند چه زود مادر را به آرزویش رساند. به فراز بأبی أنتَ وَ اُمی و نَفسی و... زیارت عاشورایش جامه عمل پوشاند و به فرزندش که اذن پرواز میخواست این اجازه را داد پرواز به سوی#دمشق ، جایی که عباس های زینب گرد هم آمده بودند پسر او هم یکی...
.
✨ و تقویم به اسفند نود و شش میرسد وسوریهٔ دوباره را در تهران به تصویر میکشد ، هوا گرگ و میش است و صدای اذان صبح شهادت فاطمهٔزهرا در خیابان پاسداران میپیچد. تنی چاک چاک کف خیابان افتاده ، مادر این صحنه را میبیند و قتلگاه پیش چشمانش جان میگیرد ، تنی تیر باران که خون سرخش فرش خیابان شده ، کفتار ها بوی خون مشامشان را پر کرده و هیچ جوره نمیشود از دور پیکر دورشان کرد که با پنجه های تیزشان تنش را میدرند و آخرین نفس های خیسش به گوش میرسد که همراه اذان زمزمه میکند: أشهَدُأنلاإلهَإللّٰه وَ أشهَدُأنَّمُحَمَّدًرَسولُاللّٰه...
و آرام چشمانش را میبندد ، در اُمُّالقُری جهان اسلام ، خیابان پاسداران کربلایی دوباره به پا شد 🥀🍃
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#معرفی_شهید
#شهید_محمدحسین_حدادیان
✨ʝơıŋ➘
|❥ @sh_hadadian74 🌹
وآنهـٰاکھغدیررافہمیدند
کربلـٰایـےشدند!
فہمغدیر؛
پیشنیازِفہمکربلـٰاست'
ازغدیرتـٰاکربلـٰا ...!
عیدغـدیر🌿
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🌹
.
دلٺڪہگرفٺبارفیقےدردودݪڪن،
ڪهآسمـانےباشد..↯
اینزمینےهادرڪارخودماندهاند!💔
🌱🌙
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🌹
#داستان_واقعی
#عاشقانه_ای_برای_تو_۲۰
نویسنده: شهید مدافع حرم
#شهید_سید_طاها_ایمانی
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹
قسمت بیستم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو:
✨ #نذر_چهل_روزه ✨
🍃همه رو ندید رد می کردم ... یکی از اساتید کلی باهام صحبت کرد تا بالاخره راضی شدم حداقل ببینم شون ... حق داشت ... زمان زیادی می گذشت ... شاید امیرحسینم ازدواج کرده بود و یه گوشه سرش به زندگی گرم بود ... اون که خبر نداشت، من این همه راه رو دنبالش اومده بودم ...
🍃رفتم حرم و توسل کردم ... چهل روز، روزه گرفتم ... هر چند دلم چیز دیگه ای می گفت اما از آقا خواستم این محبت رو از دلم بردارن ...
🍃خواستگارها یکی پس از دیگری میومدن ... اما مشکل من هنوز سر جاش بود ... یک سال دیگه هم همین طور گذشت ...
🍃اون سال برای اردوی نوروز از بچه ها نظرسنجی کردن ... بین شمال و جنوب ... نظر بچه ها بیشتر شمال بود اما من عقب نشینی نکردم ... جنوب بوی باروت می داد ...
🍃با همه بچه ها دونه دونه حرف زدم ... اونقدر تلاش کردم که آخر، به اتفاق آراء رفتیم جنوب ... از خوشحالی توی پوست خودم نمی گنجیدم ...
🍃هر چند امیرحسین از خاطرات طولانی اساراتش زیاد حرف نمی زد که ناراحت نشم ... اما خیلی از خاطرات کوتاهش توی جبهه برام تعریف کرده بود ... رزمنده ها، زندگی شون، شوخی ها، سختی ها، خلوص و ... تمام راه از ذوق خوابم نمی برد ... حرف های امیرحسین و کتاب هایی که خودم خونده بودم توی سرم مرور می شد ...
🍃وقتی رسیدیم ... خیلی بهتر از حرف راوی ها و نوشته ها بود ... برای من خارجی تازه مسلمان، ذره ذره اون خاک ها حس عجیبی داشت ... علی الخصوص طلائیه ... سه راه شهادت ...
از جمع جدا شدم رفتم یه گوشه ... اونقدر حس حضور شهدا برام زنده بود که حس می کردم فقط یه پرده نازک بین ماست ... همون جا کنار ما بودن ...
🍃اشک می ریختم و باهاشون صحبت می کردم ... از امیرحسینم براشون تعریف کردم و خواستم هر جا هست مراقبش باشن ...
✍ادامــــــه دارد ....
@sh_hadadian74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_شبانه
سلام به امام حسین (علیهالسلام)
به نیابت از همه شهداو شهید محمدحسین حدادیان ✨
🌹| اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌹| وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌹| وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌹| وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
من دلتنگم ...💔
برا نیمه شبای حرم دم ایوون
باز بیتابم ..😢
هر شب آقا به امید زیارت تو
توی رویاهام میخوابم💫
شب به خیر ای حرمت
شرح پریشانی ما🌙
🌟 التماس دعای فرج 🌟
•┄═•✨🌙•═┄•
@sh_hadadian74
•┄═•✨🌙•═┄•