eitaa logo
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
789 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.9هزار ویدیو
124 فایل
♦️شهیدمحمدحسین‌حــدادیان 🌹ولـــادت۲۳دی‌مـــــاه‌۱۳۷۴ 🌿شــهادت‌۱اسفـــندماه۱۳۹۶ 🌹ٺوســط‌دراویــش‌داعشی خادم: @sh_hadadian133 خادم تبادل: @falx111 کپی حلال برای ظهور آقا خیلی دعا کنید !❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
فرازی از وصیت نامه شهید محمد حسین حدادیان، پیش از رفتن به سوریه بسم رب الشهداء و الصدیقین خوشا آنان‌ که شهادت قسمتشان مى‌شود. خدا مى‌داند که بر خود واجب دانسته که به پیروى از على اکبر امام حسین در جبهه‌هاى حق علیه باطل حضور پیدا کنم و از حرم عمه سادات در حد توان خود دفاع کنم که در روز قیامت شرمنده مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها و ارباب بى‌کفنم نباشم. جان ناقابلى دارم که پیش‌کش حضرت صاحب‌الزمان و نائب بر حقش امام خامنه‌اى مى‌کنم . مادر و پدر عزیزم؛ دست شما را مى‌بوسم و از شما مى‌خواهم بابت تمام اذیت‌هایى که کردم مرا حلال کنید و از حرف آنهایى که مى‌گویند ما براى پول و مادیات دنیا رفتیم ناراحت نشوید. پیرو خط رهبرى باشید که قطعاً راه درست و راه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مى‌باشد. اگرشهید نشویم مى‌میریم. خدا مى‌داند که چقدر در سینه‌ام حرف‌هایى دارم که حاکى از مظلومیت این سید، امام خامنه‌ا ی غریب اولاد پیغمبر است که حتماً فکر کردن به آنها مرا و امثال من را آزار مى‌دهد. 🕊 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
آنچه مانع شناخت خداوند است جهل نیست بلکه غفلت است و این غفلت نیز در اثر مشغول شدن به امور بی ارزش و پست دنیا ایجاد می شود 🍃 🏴 ✨✨ ‌❀‌ ͜͡ 🕊|•@sh_hadadian74 🏴
💍 توصیه‌هایی برای چگونه همسر شادی باشیم؟ نکته اصلی ازدواج سالم و پایدار، حفظ شادی و خوشبختی در روابطه. مهم نیست چه چالش‌هایی در زندگی شما وجود داره، شما باید برای حفظ زندگی و حتی سلامتی‌تون شعله شادی و خنده رو در ازدواجتون متعادل نگه‌دارید اما چگونه؟! 1️⃣ نقش مرد در شادی زن شادی زن مساوی با شادی همه اهالی خونه، اما این شادی تا حد بسیار زیادی به دست مرد خونه حاصل می‌شه؛ چنانچه کارهای خیلی کوچکی که چندان به چشم مردها نمیاد، می‌تونه زنان رو چنان شاد کنه که این شادی به خود مردها منتقل بشه. محبت رو فراموش نکنید 💞فراموش نکنید که زن‌ها تا لحظه مرگشون هم منتظر نوازش و محبت از همسرشون هستند و از شما توقع محبت دارند؛ پس اگر زن شادی می‌خواید از محبت کلامی(گفتن کلمات محبت‌آمیز، تحسین او در جمع و خلوت و بالا بردن اعتمادبه‌نفس او) و محبت عملی(خرید هدیه، وقت گذاشتن با او، تفریح‌های دونفره و...) دریغ نکنید. در کارهای خونه به همسرتون کمک کنید 💞 کمک به زن در انجام کارهای خونه و تقسیم‌ کارها تا حد زیادی می‌تونه سطح استرس رو کاهش بده و اونا رو خوشحال کنه. 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
📿 اســــم كه می آيد ناخــودآگاه ياد مسافران بهشتی می‌افتيم... با هدیه ای به زیبایی وصلوات یادی کنیم از آنها روحـ♡ـشون شاد یادشــون گــــــرامی🌷 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕️ 🤔 یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است. 🍃🍂...وَ عَسىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اَللّٰهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (٢١٦) بقره 🍃🍂 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفرَج🌤 🕊 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
•| ღـــيدانہ|• •• : چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از می گذرد. باب جهاد اصغر بسته شد باب جهاد اکبر (مبارزه با نفس) که بسته نیست... 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفرَج🌤 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مےگویَند مارا چہ به شهید شدن...! اگر نظرِ من را بخواهے... آری ما را چہ بہ‌شهید شدن؟!😞 شدهـ اسٺ‌ لبےراخندان ڪنی؟! حداقل لبِ کسی رانہ..لب خودت را خندان ڪرده اے؟ شدهـ اسٺ در راهـِ خدا شوق ڪنی؟ شهدا در راهـِ خدا شوقِ خندیدن داشٺه اند و بَس.. بہ کدامـ یڪ از خندهـ هایِ زود گذر دلخوش ڪرده اے؛ اےعبد ؟!🌱 تڪانےبر دلٺ بده.. خدا متتظرِ خنده ےمن و ٺوسٺ!•✨🥀 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
#رمان #دمشق_شهرِ_عشق #پارت‌_چهل‌_و‌_هفتم 📚 از چشمان‌شان به پای حال خرابم خنده می‌بارید و تنها حضو
📚 تازه می‌فهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من می‌گشت. اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای می‌تپید که با نگاه نگرانش روی بدنم می‌گشت مبادا زخمی خورده باشم. 📚 گوشه پیشانی‌اش شکسته و کنار صورت و گونه‌اش پُر از شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر می‌زند و او تنها با قطرات اشک، گونه‌های روشن و خونی‌اش را می‌بوسید. دیگر خونی به رگ‌های برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال سنگین می‌شد و دوباره پلک‌هایش را می‌گشود تا صورتم را ببیند و با همان چشم‌ها مثل همیشه به رویم می‌خندید. 📚 اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری می‌کرد، صورتش به سپیدی ماه می‌زد و لب‌های خشکش برای حرفی می‌لرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد. انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه می‌زدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند. 📚 شانه‌های مصطفی از گریه می‌لرزید و داغ دل من با گریه خنک نمی‌شد که با هر دو دستم پیراهن ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را می‌بوسیدم و هر چه می‌بوسیدم عطشم بیشتر می‌شد که لب‌هایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت. مصطفی تقلّا می‌کرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانه‌ام را می‌کشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو می‌رفتم. 📚 جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارج‌مان کنند. مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا می‌کرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم و به‌خدا قلبم روی سینه‌اش جا ماند که دیگر در سینه‌ام تپشی حس نمی‌کردم. 📚 در حفاظ نیروهای مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بی‌جان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیده‌اند. نمی‌دانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل می‌کرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و به راه افتادیم. 📚 دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را می‌کشیدند. جسد چند در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابان‌های اطراف شنیده می‌شد. یک دست مصطفی به پتوی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدم‌هایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش می‌کشید. 📚 سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای در و دیوار کوچه‌ها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب پیدا شد و چلچراغ اشک‌مان را در هم شکست. تا رسیدن به آغوش (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفس‌مان تقریباً می‌دویدیم تا پیش از رسیدن تکفیری‌ها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عده‌ای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیری‌ها بود. 📚 گوشه صحن زیر یکی از کنگره‌ها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود. در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستاره‌های اشک می‌درخشید و حس می‌کردم هنوز روی پیراهن خونی‌ام دنبال زخمی می‌گردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!» 📚 نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچه‌ها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.» و همینجا در برابر ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.» 📚 من تکان‌های قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگی‌اش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا می‌کرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.» چشمانش از گریه رنگ شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمی‌شد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آن‌ها را هم نداشت که آشفته دور خودش می‌چرخید... ✍️نویسنده: 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
1_457057631.mp3
3.17M
🎙 ✨«یادمون میره امام زمان ما را می‌ بیند»👀 🔹گناه که میکنیم هواشم که نداریم به جای ما استغفار میکنه😭 🎙 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
*⚜ یاد شهید بابایی بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت: مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده!!* *⚜یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند.* *⚜یاد شهید بابایی بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که: دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره!!* *⚜یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه!!* *⚜یاد شهید مهدی باکری بخیر که انبار دار به مسئولش گفت: میشه این رزمنده رو به من تحویل بدهید، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکری هست که صورتشو پوشونده کسی او را نشناسد و گفت چیزی به انباردار نگه!!* *🔱آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم فقط واسه رضای خدا باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم!!* *برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!) داوطلب زیاد بود.* *قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبا رو!! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه...* *همه تو دلشون گفتند: عجب پیرمرد سنگدلی!! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون...* *جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار* *تو دل همه غوغائی شد...!!* *بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان... همه رفتند الا همون پیرمرد... گفتند چرا نمیای؟؟* *گفت: نه شما بروید من باید* *بدن پسرم رو ببرم برای مادرش* *آخه مادرش منتظره... درود بر شهامت و غیرت آنان!!* *نمیدونم الان برای رد شدن و رسیدن به عرش دنیا پاتون رو روی خون کدام شهید گذاشتید؟؟!!* _*آنقدر انتشار بدهید بزار بفهمند چه کسانی رفتند تا امروز در آسایش، زندگی کنیم!!!!!!!!!! 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
🥀✨🥀 »از 📣 به جا مانده هـ ا »هنوز همـ شهادٺ مےدهند👐🏻 »اما بہ"اهل درد" نه بےخیاݪها•° »فقط دمـ زدטּ از شهدا افٺخار نیسٺ⚡️ »باید زندگۍماטּ حرفماטּ نگاهماטּ* »لقمه هایماטּ رفاقٺماטּ➼‌ »همـ بوۍ شهدا بگیرد🌱•° 🕊 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
🎥 عروس و دامادی که رهبری عاشقشان شد!!! 🌹❤️ . 💓 #سبک_زندگی_شهدا #محرم🕊 #ما_ملت_امام_حسینیم🏴 #شهید
👈سخنان رهبر انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان درباره کتاب ۱۳۹۷/۰۶/۱۵ ✍ " یک کتابی تازه خوانده‌ام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان -زن و شوهر- متولّدین دهه‌ی ۷۰، می‌نشینند برای اینکه در جشن عروسی‌شان گناه انجام نگیرد، نذر میکنند سه روز روزه بگیرند! به ‌نظر من این را باید ثبت کرد در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی‌شان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به‌ خدای متعال متوسّل میشوند، سه روز روزه میگیرند. پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) میشود؛ گریه‌ی ناخواسته‌ی این دختر، دل او را میلرزاند؛ به این دختر -به خانمش- میگوید که گریه‌ی تو دل من را لرزاند، امّا ایمان من را نمیلرزانَد! و آن خانم میگوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمیخواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمه‌ی زهرا سرافکنده باشم! ببینید، اینها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست، مال سال ۹۴ و ۹۵ و مال همین سالها است، مال همین روزهای در پیش [روی] ما است؛ امروز این است. در نسل جوانِ ما یک چنین عناصری حضور دارند، یک چنین حقیقت‌های درخشانی در آنها حضور دارد و وجود دارد؛ اینها را باید یادداشت کرد، اینها را باید دید، اینها را باید فهمید. فقط هم این [یک نمونه] نیست که بگویید «آقا! به یک گل بهار نمیشود»؛ نه، بحث یک گل نیست؛ زیاد هستند از این قبیل. این دو -زن و شوهری که عرض کردم- هر دو دانشجو بودند که البتّه آن پسر هم بعد میرود شهید میشود؛ جزو شهدای گران‌قدر دفاع از حریم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) است. وضعیّت این‌جوری است..." 🕊 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
‌ ‌ زمیـن... همچو قفس ‌مۍ‌ماند... بعضۍ‌ها آفـریـده مۍ‌شوند برای ... 🕊 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part26_علی از زبان علی.mp3
13M
کتاب صوتی 📗 "زندگی و زمانه امام علی (ع) از زبان خودش" اثر حجت الاسلام محمد محمدیان قسمت 6⃣2⃣ ..........دوران جنگ نهروان............. *گفتگو و مباحثه با خوارج *صبر امام در برابر آزار خوارج *پاسخ به شعار لا حکم الا للله *دلیل حذف لقب امیرالمومنین در معاهده حکمیت *مناظره امام با خوارج 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃بِسْمِ رَبِّ الْشُّهَدا... 📜🌿معرفیِ مختصرِ شهید مدافع وطن محمدحسین حسین حدادیان صحبت‌های پدرِ محمدحسین حدادیان در مورد فرزندش: محمدحسین متولد سال ۱۳۷۴ و دانشجوی علوم سیاسی بود. او از ۷ سالگی عضو بسیج بود و در مسجد فعالیت می‌کرد. وی با بیانِ اینکه``محمدحسین دنیای نبود و به دنیا تعلق نداشت``، گفت که محمدحسین پیرو خط ولیّ فقیه بود و تمامِ مستحبات و واجباتِ شرعی و دینی را انجام می‌داد. در بسیج هم بسیار فعال بود و خالصانه به انقلاب و مردم خدمت می‌کرد. و در بسیج بسیار خوب رشد کرد. پسرم در خطّ رهبری بود و غیر از خط رهبری هیچ خطی را قبول نداشت و خدا را شاکریم که تا لحظهٔ مرگش با ولیّ فقیه بود. 🕊 🏴 ✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا