36.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از اسماعیل شبانی
🌹 کارهای مهم را به خودی بسپار!
✅ از وقایع مهم ماه ذیحجّه ـ در روز عید قربان سال نهم هجرت ـ معرفی امیر المؤمنین، علی(ع) به عنوان عِدل ـ مثل / مانند / وصی... ـ رسول خدا(ص) از سوی حق تعالی و تأکید بر شایسته نبودن دیگران ـ ابوبکر بن ابی قحافه ـ در امر ولایت و رهبری امت بود.
✅ ماجرا این¬گونه بود که با نزول آیات ابتدایی سورة مبارکه توبه، رسول خدا(ص) ابوبکر بن ابی قحافه را مأمور کرد تا آیات مورد نظر را در روز عید قربان برای مشرکان مکه بخواند. ابوبکر به همراه یک گروه چهل نفره عازم مکه شد و در مسیر مکه بود که جبرئیل امین(س) بر پیامبر(ص) نازل شد و ضمن ابلاغ سلام حق تعالی گفت:
✅ ـ خدایت می¬خواهد که این پیام مهم به وسیلة خود شما یا کسی که مانند شماست به مشرکان مکه ابلاغ شود.
✅ پیامبر خاتم(ص) به مسجد آمده و بی¬درنگ علی(ع) را خواستند. خطاب به صحابه و ایشان دستور حق تعالی را ابلاغ فرمودند:
✅ ـ پیام بیزاری از مشرکان را باید شخص من یا یک نفر که از خود من است باید قرائت کند.
💐 عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ أَنَّ النَّبِيَّ ص بَعَثَ سُورَةَ بَرَاءَةَ مَعَ أَبِي بَكْرٍ ثُمَّ أَرْسَلَ [إِلَيْهِ] فَأَخَذَهَا وَ دَفَعَهَا إِلَى عَلِيٍّ وَ قَالَ: لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي. (شواهد التنزیل، ج 1، ص 308)
✅ علی(ع) بر مرکب سواری ویژة رسول خدا(ص) ـ به نام قصوا ـ سوار شده و همراه تعدادی مثل جابر بن عبدالله انصاری به سمت مکه راهی شدند. در منطقة جحفه به ابوبکر رسیدند. ضمن ابلاغ پیام پیامبر(ص) آیات برائت را از او گرفته و روز عید قربان برای مشرکان مکه خواندند.
✅ این پیام یک قطعنامة چهار بندی بود که بعدها در تاریخ با عنوان «قطعنامه منی» ثبت و ضبط شد.
👈 1ـ هیچ بت پرستی اجازة ورود به خانه کعبه ندارد.
👈 2ـ هیچ کس مجاز نیست عریان طواف کند.
(تا آن زمان بسیاری از مردان و زنان مشرک برهنه و بدون هیچ پوششی، طواف می-کردند. برای آگاهی بیشتر در این مورد می¬توانید به کتاب «حج آگاهان» مراجعه کنید.)
👈 3ـ مشرکان حق شرکت در مراسم حج را ندارند.
👈 4ـ پیمان مشرکان با مسلمانان تا پایان مدت قرارداد معتبر بوده و سایر مشرکان باید تا چهار ماه تکلیف¬شان را با مسلمانان مشخص کنند.
✅ ـ بسیاری از بزرگان اهل سنت و شیعه ـ مفسرین، محدثین، مورخین و...ـ سلب مسئولیت ابلاغ پیام الهی از ابوبکر و واگذاری آن به علی(ع) را برتری همه جانبه علی(ع) برای رهبری امت مسلمان از سوی حق تعالی دانسته¬اند.
✅ ـ گروهی از محققین و پژوهشگران حذف ابوبکر و جایگزین کردن علی(ع) به عنوان جان و عِدل رسول خدا(ص) در مأموریت¬های مهم را بیانگر فضلیت ویژة امام(ع) دانسته و وی را شایسته¬ترین فرد برای هدایت و امامت امت بعد از رسول خدا(ص) می¬دانند.
👈 (علاقه¬مندان به مطالعه بیشتر می¬توانند به جلد اول شواهد التنزیل حاکم حسکانی ذیل آیه سوم سوره توبه؛ مناقب خوارزمی، ص 151؛ سیره نبویه، ج 2، ص 3 مراجعه کنند.)
🌷عید قربان؛ بروز جلوه¬ای دیگر از شایستگی، امامت و ولایت امیر المؤمنین، علی(ع)، رسوایی بی¬کفایتان نفوذی و قربانی کردن اسماعیل¬های درون و دل بریدن از هرچه غیرخداست بر مسلمانان، به ویژه محبان ولایت امیر مؤمنان(ع) مبارک باد!
✏️@Dindani✏️
🌹ناشر معارف اهل بیت(ع) باشیم. اگر مایل هستید؛ به جمع ما در [سروش یا ایتا] بپيونديد.
🌹🍀🌺🌴💐
هدایت شده از این نیز بگذرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 عیدسعید قربان عید بندگی وجشن تقرب عاشقان حق؛ محضر شما بزرگوار و خانواده محترم مبارک باد.
هدایت شده از رفع حوائج شیعیان (ازدواج)
نقل قولی از دختری مجرد
چند روزی است که ۵۰ ساله شده ام، اما هنوز مجردم. چیزی که هرگز فکرش را هم نمی کردم نه اینکه زشت بودم و یا موقعیت اجتماعی نداشتم نه .من در جوانی در انتخاب همسر دچار وسواس شدم.
در فامیل از من به عنوان دختری یاد می کنند که منتظر مردی با اسب سفید بود. چند خواستگار من از فامیل بودند که دست رد به سینه شان زدم و هنوز هم که هنوزه مورد سرزنش بزرگان فامیل هستم.
اولین خواستگارم در سن 19 سالگی پسر عمویم بود او کارمند یک داروخانه، با درآمد متوسطی بود. خانواده و خود وی به من بسیار ابراز علاقه می کردند. اما بزرگترین مشکلی که در ازدواج با او می دیدم فاصله سنی مان بود. من و او تنها 5 ماه فاصله سنی داشتیم و احساس می کردم او نمی تواند مرا درک کند. از نظر من او خیلی بچه بود . بنابراین نتوانستم به او به عنوان یک همسر که تکیه گاهم باشد نگاه کنم. اینطوری اولین خواستگار خود را رد کردم و تا مدت ها به همین دلیل از خانواده عمویم فاصله گرفتم.
در 19 سالگی تقریبا 6 تا 7 خواستگار دیگر هم داشتم که هر کدام را به دلیلی رد کردم. در آن سال ها فکر می کردم نباید زندگی اطرافیانم را تجربه کنم. مثلا خواهرم که 17 سالگی ازدواج کرد و در کمتر از 6 سال صاحب 4 فرزند شد و لذتی از زندگی نبرد. بنابراین تصمیم گرفتم درس بخوانم و پیشرفت کنم. در این میانه اگر یک خواستگار خوب هم داشتم از دست ندهم. اینگونه بود که درس می خواندم و کمتر به مسائل دیگر توجه داشتم.
بعد از مدتی معلم شدم و کارم برایم از هر چیز مهم تر بود. دیگر به سن 25 سالگی رسیده بودم و خود را در اوج جوانی می دیدم. در آن سال ها هم تعداد زیادی خواستگار داشتم اما موقعیت اجتماعی به من اجازه نمی داد که بخواهم همسری پایین تر از سطح خود داشته باشم .
بنابراین هر خواستگاری که سطح سواد و موقعیت اجتماعی اش کمتر از من بود را رد می کردم.
تا قبل از سن 30 سالگی حداقل دو ماهی یکبار حضور خواستگار در خانه را تجربه می کردم. اما بعد از آن از این کار هم خجالت کشیدم و به مادرم گفتم : از این به بعد تا کسی به دلم نشیند و اطلاعات کافی درباره اش نداشته باشم به خانه راه نمی دهم. و با این توجیه که مگر اینجا نمایشگاه است که هر کسی بیاید و من را نگاه کند و برود تا تصمیم بگیرد.
از این به بعد حضور خواستگاران در خانه مان بسیار کمرنگ شد. سن من هم بالا رفته بود و هرگز حاضر نبودم ریسک کنم. چرا که معتقد بودم تا قبل از 30 سالگی ممکن است که زندگی سخت را تحمل کرد اما بعد از این سال دیگر باید زندگی خوبی را داشت و حتما باید دارایی مرد در شان تو باشد.
چرا که بزرگتر ها می گفتند "هر چه نشینی بر تخت نشینی " یعنی هر چه قدر صبر کنی و دیرتر ازدواج کنی خواستگاران بهتری برای تو خواهد آمد.
پس از آن دیگر کسانی که خانه و ماشین نداشتند نمی توانستند گزینه خوبی برای ازدواج باشند. چرا که تجربه مستاجری و با خط اتوبوس سیر کردن را در خود نمی دیدم. از سن 30 به بعد علاوه بر شغل و موقعیت اجتماعی، داشتن خانه و ماشین هم برایم مهم بود.
اما خواستگارانم دیگر کمتر مجرد بودند و اکثرا یا همسرانشان را به دلیل بیماری و تصادف از دست داده بودند و یا اینکه از هم جدا شده بودند. هرگز حاضر نبودم زندگی با مردی که تجربه زندگی قبلی داشته را تجربه کنم. از نظرم آن ها هم مردود بودند. من در رویاهای خود به دنبال شهزاده زرین کمری با اسب سفید می گشتم و همه خواستگاران مجرد خود را رد کرده بودم . حالا باید به چنین مردی جواب مثبت می دادم. آیا با این کار مورد تمسخر دوست و فامیل قرار نمی گرفتم؟
کم کم به سن 40 سالگی رسیدم. خواستگارانم خیلی کم شده بودند تقریبا هر 6 ماهی یک بار خواستگار از راه دور را تجربه می کردم.با این تفاوت که دیگر زندگی متاهلی را تجربه کرده بودند و بچه هم داشتند. تفاوت آن ها با هم در تعداد بچه ها بود و این موضوع برایم بسیار آزار دهنده بود.
فشار خانواده هر روز بیشتر می شد و تعداد خواستگاران بسیار کم. آخرین مورد خواستگارم راهرگز فراموش نمی کنم که دو شبانه روز گریه می کردم. پیر مرد 65 ساله ای که صاحب داماد و عروس و نوه بود از من خواستگاری کرد.
فهمیدم چقدر فرصت های خوبی را از دست داده ام .
چرا همکارم که تمام صفات خوب یک مرد در او جمع شده بود فقط به خاطر چند سال فاصله سنی رد کردم.؟
سنم به 45 رسیده بود تصمیم گرفتم کمی عاقلانه تر فکر کنم. دیگر به مردانی که تجربه زندگی متاهلی داشتند و همسر خود را از دست داده بودند هم راضی شده بودم. اما کمتر کسی بود که همسرش را از دست داده باشد و بچه نداشته باشد اگر هم بود چهره دلنشینی نداشت.
امروز در ۵۰ سالگی حس همسر شدن و از همه مهمتر حس مادر شدن را از دست داده ام.امروز خواهرم با نوه هایش بازی می کند و من هنوز اندر خم یک کوچه منتظر خواستگارم. امروز حسرت فرصتهای گذشته را می خورم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله ،رب علی
سلام برهمه بزرگواران 🌹
بیاید برای غدیر کاری کنید هر آنچه که از دستتون بر میاد ، تا اسم هر کدوم از ماها در روز غدیر ثبت بشه و مولایمان امیر المومنین دست مونو بگیره ، عجله کنید جا نمونید رفقا 🌺🌺🌺🌺
36.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جریان "اخراج" فاضلی و نمایشی که اصلاح طلبان با دروغ، خودشان را قهرمان و حامی اساتید معرفی کردند.
13.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فوری فوری 😳😳😳
#سانسور رو بشکنید.
این کلیپ رو برای هر کسی که میشناسید بفرستید و دعوتش کنید ...
🔴وقت کمه!!!!
این دیگه همه جوابهارو داده که #چرا_جلیلی
#یک_ایران_دعوت
#رأی_ایران_جلیلی
#سعید_جلیلی
هدایت شده از جلیلی
*واکنش زینب سلیمانی به صوت جنجالی ظریف*
*ظریف بخوانید اما درشت تکرار کنید* ...
راست میگوید که میدان با میز فرق دارد، او اساساً حاصل یک تَکرار بی جاست، نه یکاقدام بجا
آقای دیپلمات
شما یادتان نمی آید،
*مرد میدان ما* آن روز که در زیر آفتاب سوزان جنوب پوست می انداخت تو در حال درست کردن اتوی کت و شلوارت در نیویورک بودی و در حال نوشتن پیش نویس ۵۹۸ و جام زهر
تو سنگین تر از خودکار را بلند نکرده ای تا داغی قنداقه آفتاب خورده کلاش را زیر آفتاب داغ خوزستان در دستت حس کنی و مجبور نبوده ای آب آفتاب خورده بخوری و روی خاک دراز بکشی و خون رفقایت را که روی صورتت پاشیده پاک کنی و تکه های بدنشان را درون گونی جمع کنی و برای والدینشان ببری.۷
آن روز که مرد میدان ما اشرار تنیده در کالبد خسته سیستان را ازاله میکرد هم تو در سعد آباد با همین مستر ریش قشنگ در حال مالیدن پاچه اروپایی ها برای امضای ننگین سعد آباد بودید
*شما قفل های زیادی زده اید*
از تاسیسات هسته ای تا دهان منتقدان...
حق داری *قتیل نیمه شب جمعه دی ماه بغداد* را مقصر ناکامی هایت بدانی.
او مرد میدان بود و امنیت مذاکرات شما را هم تامین میکرد.
*تو با کَری ور میرفتی و قدم میزدی، که او در ادلب، حلب، نبل و الزهرا و موصل خاکریز به خاکریز دنبال شهادت و فتوحات شیربچه های انقلاب خمینی بود.*
مکتب ولنجک نمیفهمد عمق استراتژیک اندیشه روستای قنات ملک رابُر کرمان را.
آقای دیپلمات
این حنایی که امروز بر کاکل ملت میبندید
*دیگر رنگی ندارد*
کار اندیشه غرب لیس شما تمام است
*مذاکرات و ورق پاره برجام شما به جهنم خواهد رفت*
و خودتان به جایی آنطرف تر از برجام
اما راکت های غزه به تلاویو رسیده است
موشکهای انصار الله به ریاض
صاروخ های حزب الله به دیمونا
صدای پوتین ما را پشت دیوارهای حیفا بشنوند.
آقای دیپلمات دوست دارید نقش شمارا در " *گاندو۳* " چه کسی بازی کند؟
یادت هست کدخدای شمارا خدای ما با شنهای طبس خوار کرد؟
*یادت باشد خون فرمانده دامن گیر است جناب!*
سرخاب و سفیدآب دیپلو_ماتیک سازشگرانه را با کدام آب و صابون میشود پاک کرد.
گرد خاک شلوارتان را بعد از زانو زدن در مقابل امیر کویت چه کسی پاک کند؟
اینجا محاسن مردان خدا با خون خضاب میشود و لباسشان در آتش اشتیاق وصل خاکستری میشود
سهم شما از سازش۷۰۰ سکه بود و یک مدال حلبی از دست پرزیدنت، سهم او یک موشک بود و یک نشان ذوالفقار از نائب امام عصرش.
هدایت شده از محمدمسلم وافی/جهادتبیین
20.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا