پارسال اینموقع دیگه همهچیز تموم شده بود و من غافل همچنان خواب بودم...
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
واکنشزائرانامامرضا(؏)بهخبرِشهادت • این کلیپو هرچقدرم ببینی تکراری نمیشه! #مرد_میدان #حاج_قاسم #
هربار این کیلیپو میبینم به پهنای صورت اشک میریزم.
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد... علمدار نیامد...
ارتباط مستقیم با مزار عزیز دل هممون....
هماکنون شبکه ۳ سیما
امشب
حالهیچکسخوبنیستحقیقتا...
اولین ساعات بی حاجقاسمه...
وجدانانمیتونمباکلمههابازیکنمو
قلمبهسلمبهحرفبزنم!
حالدلهیچکدوممونخوبنیست!
فقطبگم
التماسدعا...💔
😭
#حاج_قاسم #مرد_میدان
#سردار_دلها
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🌖 نحوه خوندن #نمازشب😍 🌿[نماز شب یازده ركعت می باشد] 🌿_چهار دو ركعت مانند نماز صبح. 🌿_دو ركعت نم
رفقا•••
امشب آخرین شبیه که عباداتمون رو تقدیم میکنیم به #حضرتزهراسلاماللهعلیها✨
به نیابت از #حاجقاسم🌹
•••
⇦جا نمونید!؟
بیست دقیقه گذشت از انفجار ...
از مرگ خونین حاجقآسِم...
از مرگ خونین ابومھدی...
یک سال و بیست دقیقه گذشت . . .
همیشه احساس میکنم سردار برای استقبال از زائراش با همین حالت و لبخند مخصوص خودش ایستاده...
ولی ما نمیببنیم!
•
⇦هرکےالآنبیدارهنمازشبیادشنره⇨
هدایت شده از ↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🌱• سلام یاوران شباهنگامے•••
#چالش داریم!
این سری چالشمون رنگ و بوی عجیبی داره.
⇦۱۳/دے/۱۳۹۸، چطور و از کی خبر شهادت سردار دلهارو شنیدید!؟⇨
خاطراتتون رو در حد چند خط خلاصه و پر احساس به قلم بکشید.✒️
به احساسیترین نوشته هدیهای ناقابل تعلق میگیره.➣
ارسال⇩
@Asheghe_ahlebeit
زمان تا سیزدهمین شبِ آخرین دیِ قرن!
هدایت شده از |⚡ #پروژکتورسیاست|
#ألموتلإسرائیل 👊🏼 :
✍🏼... روزنوشت یکی از نیروهای فاطمیون،
روایتی از پنجشنبه 12 دیماه 1398 یعنی آخرین روز زندگی 🌹حاج قاسم سلیمانی دارد.
روزنامه «فرهیختگان» این روزنوشت را منتشر کرده است:
آخرین روز ... پنجشنبه (۹۸.۱۰.۱۲)
[🕖] ساعت 7 صبح / دمشق
با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم. هوا ابری است و نسیم سردی میوزد. ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولان گروههای مقاومت در سوریه حاضرند ...
[🕗] ساعت 8 صبح
همه با هم صحبت میکنند ... در باز میشود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد میشود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی میکند. دقایقی به گفتوگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه حاجقاسم جلسه را رسما آغاز میکند ... هنوز در مقدمات بحث است که میگوید: «همه بنویسن، هر چی میگم رو بنویسید!» همیشه نکات را مینوشتیم، ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت ... گفت و گفت ... از منشور پنجسال آینده ... از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد ... از شیوه تعامل با یکدیگر ... از ... کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی ... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک جلسه. آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد، اما پنجشنبه اینگونه نبود ... بارها صحبتش قطع شد، ولی با آرامش گفت: «عجله نکنید، بذارید حرف من تموم بشه ...»
[🕧] ساعت 11:40 ظهر
زمان اذان ظهر رسید. با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!
[🕒] ساعت 3 عصر
حدود هفت ساعت! حاجی هر آنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه ... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا در خروج همراهیاش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود. حاجقاسم عازم بیروت شد تا سیدحسننصرالله را ببیند ...
[🕘] ساعت حدود 9 شب
حاجی از بیروت به دمشق برگشت. شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند. سکوت شد ... یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرید.» حاجقاسم با لبخند گفت: «میترسین شهید بشم؟» باب صحبت باز شد و هر کسی حرفی زد: «شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه است!»، «حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم» ... حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد. خیلی آرام و شمردهشمرده گفت: «میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش. میوه رسیده اگه روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد: «اینم رسیدهست، اینم رسیدهست ...»
[🕛] ساعت 12 شب
هواپیما پرواز کرد.
[🕖] ساعت 7 صبح جمعه
خبر شهادت حاجی رسید. به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم. کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود ...در آن نوشته بود :
«مرا پاکیزه بپذیر.»
#سردار_دلها
@DownwithIsraeLLL