c11a566c99fbffb0e96b796d24a83294.jpg
195.5K
_ امام زمان"عجل الله" در هیچ حالی ما را فراموش نمی کند، ما هم سزاوار نیست حضرت را فراموش کنیم. در توسلات، توجهات و گرفتاریهایمان،آن حضرت را صدا بزنیم. خدا می داند اگر راه حل برای گرفتاری های مادی و معنوی می خواهید، باید "یابنالحسن" بگویید. انشاءالله مورد عنایت قرار می گیرید. چون ایشان ملاذ و ملجأ شیعه هستند؛ هیچ جای دیگر هیچ راهی جز این نیست.
[ #آیتاللهناصریدولتآبادی🍃]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ در مجلس اول ملاقات مرحوم علامه
طباطبایی با استاد اخلاقی خود مرحوم آقا
سید علی قاضی، مرحوم قاضی به ایشان
فرموده بود: فرزندم! اگر دنیا میخواهی
نماز شب بخوان، اگر آخرت هم میخواهی
نماز شب بخوان🌙°•.
قــــــــــرارمونیــــــــــادتنره
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
+ نماز امشبمون به نیابت از
#شهیدحججی🌹 در طبقی از اخلاص
هدیه به #حضرتمادرسلاماللهعلیها🍃
#درخواستی_اعضاء
قــــــــــرارمونیــــــــــادتنره
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
4_5796572284558772777.mp3
1.85M
+ بشنویم باهم♥️
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
VideoCutter_9fa197f43d2f8bef64d136a75357e7e233158556-144p_۲۸۰۴۲۰۲۳.m4a
9.45M
_ هر کس سوره "یس" و "صافات" را
در روز جمعه قرائت کند و آنگاه
دعا کند، خداوند خواسته اش را
اجابت می کند.🌿
[#پیامبرمهربانی✨]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
4kelid-rahaei-moshkelat.mp3
7.76M
+ حتما گوش بدید🌿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
VideoCutter_9fa197f43d2f8bef64d136a75357e7e233158556-144p_۲۸۰۴۲۰۲۳(2).m4a
9.45M
_ شما نماز شب نخونی, چپ نمیکنی بیفتی توی درّه ولی سحرها یه چیزایی میدن که هیچوقتِ دیگه نمیدن.
[#استاد_پناهیان🍃]
قــــــــــرارمونیــــــــــادتنره
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
4_5927121453358002009.mp3
2.61M
_ نماز شب بخونید 🌿
[#حجت_الاسلام_مومنی🍃]
#آموزش_نمازشب 🌙
قــــــــــرارمونیــــــــــادتنره
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
+ سلام رفقا...🌱
بازهم چالش داریم. یه جالش جذاب😍
خاطره اولین نمازشبی که خوندید رو به یاد دارید؟
همراه با نام خودتون و یا یک نام مستعار
از طریق راه ارتباطی زیر برای ما بفرستید⇩
• payamenashenas.ir/Shabahengam
که با #چالش_خاطره_نویسی🌿
تو کانال منتشر کنیم... منتظرتونیم🌿(:
رو #چالش_خاطره_نویسی بزنید و
خاطرات قبل رو بخونید😉
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ شيعيان ما كسانى اند كه در راه ولايت ما
بذل و بخشش مى كنند، در راه دوستى
ما به يكديگر محبت مى نمايند، در راه
زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به
ديدار هم مى روند. چون خشميگين
شوند، ظلم نمى كنند و چون راضى
شوند، زياده روى نمى کنند.
براى همسايگانشان مايه بركت اند و
نسبت به همنشينان خود در صلح
و آرامش اند.
#امامعلیعلیهالسلام✨
[كافى"ط-الاسلامیه"ج2|ص236و237]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ مولای من!
با آمدنت آبادِ آباد میشود
نه فقط بقیع،
که دلهای خراب ما هم...💔
🏴
هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمّه #بقیع را به حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه و تمام شیعیان تسلیت عرض میکنیم
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
خواندن ۵ سوره قرآن بعد از نمازهای یومیه
_ امام زمان علیه السلام در تشرف آیت الله
مرعشی نجفی "ره" خواندن این ۵ سوره
قرآن را بعد از نمازهای یومیه به ایشان
سفارش نمودند؛
● سوره یاسین بعد از نماز صبح
● سوره نباء بعد از نماز ظهر
● سوره نوح بعد از نماز عصر
● سوره واقعه بعد از نماز مغرب
● سوره ملک بعد از نماز عشاء
[تشرفات مرعشیه|ص۲۹]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
+ خواستهٔ امروزت از اللّٰـہجآن چیه؟
بنویس تو ناشناس👤⇩
http://payamenashenas.ir/Shabahengam
میذارم تو بیسیمچی📻🌱⇩
@bisim_chi_shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ کسی که سختی را بر خود تحمیل می کند
و برای وضو و نماز از خواب برمی خیزد،
خداوند مانع هایی که میان او و بنده اش
قرار دارد یکی پس از دیگری برمی دارد تا
جایی که مانعی بر سر راه او نباشد،
آنگاه خداوند "به فرشتگان" خطاب
میکند: این بنده مرا ببینید که چگونه خود
را به سختی انداخته و از من می خواهد؛
هرچه که از من بخواهد به او می دهم.
[کنزالعمال]
قــــــــــرارمونیــــــــــادتنره
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
⸤ 🌙 ⸣ ↷ + سلام رفقا...🌱 بازهم چالش داریم. یه جالش جذاب😍 خاطره اولین نمازشبی که خوندید رو به ی
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ سلام،اولین نمازشب من دوران راهنمایی بودم که با دوستانم قرار نمازشب گذاشتیم. سرساعت ۲شب. خب ساعت گذاشتم بیدارشدم جانماز پهن کردم حالا میترسم بخونم. 😂
رفتم همه لامپارو روشن کردم. مامانمم بیدارکردم. گفتم همینجا بشین تا من نماز بخونم.. شب های بعد هم هرجا بقیه میخوابیدن میرفتم که وقتی بیدارشدم وسط اتاق نمازبخونم بقیه کنارم باشم. الان تو این سن هرچی دارم از همون نماز های شب دوران نوجوانیم
[ناشناس]
#چالش_خاطره_نویسی🌿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ محبوبترین مردم نزد تو باید کسی باشد
که تو را به راههای درست و حق هدایت کند
و عیبهایت را به تو بنمایاند.🌿
#حضرتِابـوتــــراب♥️:)
[بحار|ج۷۴|ص۱۷۸]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ حریصان دنیا یادبدانند که ؛
● قبر جای نگهداشت پول نیست☝️
● وکفن هم جیب ندارد✋
➣یادآوری مرگ بس است برای موعظه🍃
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ اگر کسی حال قران خواندن ندارد زیاد
صلوات بفرستد هرچه گشتیم ذکری بالاتر
از صلوات پیدا نکردیم.
[#آیتاللهبهجت🍃]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
یک روایتعاشقانہ♥️🌿°•.
_ به سوریه که اعزام شده بود،
بعضۍشبها با هم در فضای مجازۍ
چت میکردیم.
بیشتر حرفهایمان احوالپرسۍ بود
او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم
واندک آبۍ میریختیم بر آتش دلتنگۍمان.
روزهای آخر ماموریتش بود
گوشۍ تلفن همراهم را که روشن کردم
دیدم عباس برایم کلۍ پیام فرستاده است!
وقتۍ دیده بود که من آنلاین نیستم،
نوشته بود؛
آمدم نبودۍ؛ وعدهۍ ما بهشت..
[همسرشهیدعباس دانشگر]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⸤ 🌙 ⸣ ↷
+ همونایی که حامی آزادی دروغین بودند،
همونایی که باعث قانون شکنی تو جامعه
شدند، همونایی که اشرار رو پرروتر
کردند... مقصرند!!!
حالا بیاند و جواب قطره قطره اشکهای
این مادر رو بدند..
#شهید_امر_به_معروف🌹
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ...✋
سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را
یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده.
سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت،
زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.
[صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله
ارواحنا فداه در سختیها|ص578]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
[برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam
⸤ 🌙 ⸣ ↷
_ درحقیکدیگراستغفارکنید،
اگرطلبمغفرتوآمرزشِبرخىازشما
براىیكديگرنبود،
تماماهلزمينهلاكمیگشتند.
#امامزمانجان✨
[دلائلالامامة|ص۲۹۷]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Shabahengam