eitaa logo
⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
4.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
319 ویدیو
29 فایل
﷽ +از مغرب‌تاسحرقدم‌میزنیم🌙 ⚠️⇦نشرِ+ بدون حذفID☘(: [صاحب سبک جدیدی از هیئت مجازی] به گـوشیم⇩ payamenashenas.ir/Shabahengam بیسیمچی⇩📞📻 @bisim_chi_shabahengam شهداییمون⇩ @shahrokhmahdi هیئت⇩ @Omme_abeaha فعالیت⇦ تحت نظر امام‌زمان💚
مشاهده در ایتا
دانلود
برخے اعمـال روز شنبـــــہ🍃 • دعای مخصوص روز شنبه  • زیارت رسول الله در روز شنبه • نماز روز شنبه • تسبیح روز شنبه
shanbeh.mp3
1.37M
دعای روز شنبـــــہ🍃
244_148_27.mp3
1.83M
زیارت رسول‌الله در روز شنبه✨ [+ حتی اگر وقت هم ندارید، همینطور که کاراتون‌ رو انجام میدید، این فایلای صوتی رو هم گوش کنید🌷] ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌التماس‌دعا
- مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى :) + ڪه پروردگارت تو را رها نڪرده و مورد خشم و ڪینه قرار نداده‌ است. [الضُّحۍٰ³‌]
هدایت شده از ⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
اذان می‌گویند. ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌نمازاول‌وقت‌فراموش‌نشه
+ عبادت و راز و نياز با اللّٰـہ جان♥️، اون هم تو دل شب تاریڪ! وَھ چہ احساس خوش آیندے🍃 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌شباهنگام
_ من‌غربت‌وتنهاییِ‌پدرش‌علےرا،ديده‌ام! وقتیکوفيان‌باشمشيرهای‌آخته‌به‌خيمه‌اش ريختندوقصدجانش‌راکردند. تو،به‌قدرمن‌عراقِ‌عرب‌رانمی‌شناسی‌کيان! معاويه‌وعمروعاص‌بر،اشترجهل‌کوفيان‌سوارند. آن‌ها‌بازی‌را،درصفين‌بردند. عراق،روزی‌فتح‌شد‌که‌ قرآن‌های‌مکرِعمروعاص‌برنيزه‌رفتند... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌_________ [‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌مختارنامه]
سحر هنگام میهمانی خاص خداست. نمازشب یادتون نره :) ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌شباهنگام
1:20 ساعت به وقت حسرت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترم! خیلی خسته‌ام. سی سال است نخوابیده‌ام اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمڪ می‌ریزم ڪہ پلڪ‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشد. حاج‌قآسِم | شباهنگام
﷽ تمـــــام سـلام هـا تقدیم به شما ای یـوســـــفِ زهـــــرا
_ وأصبِرْ لِحُڪمَ رَبُڪَ فإنِڪْ بأعیٖینٰا توفقط‌ڪمےصبرڪن وبدان‌جلوےچشمهای منے،هواتودارم...🍃 اللّٰـہ جان♥️
_ ڪولـہ بـارت را ببنـد... شـاید ایـن چند سحـر فرصت آخـر باشـد ڪہ بـہ مقصـد برسیـم! بشنـاسـیم خدا را و بفهمیـــــم ڪہ یڪ عمـر چـہ غافـل بودیـم. ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌شباهنگام
رفقا گردان شباهنگام به داشتن شما یاوران خوب و با اخلاص افتخار می‌کنه. برای دعوت بیشتر افراد جامعه به نمازشب، نیازمند تبلیغ شما دوستانیم! لطفاً بنر تبلیغاتی شباهنگام رو بین دوستان و آشنایانتون منتشر کنید🌷⇩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ سلام رفیق🌱•• وسط این نرم، ما یہ عده همبازے یهو به خودمون اومدیم و دیدیم چقدر الڪی وقتمونو صرف فانۍ ڪردیم! وقتشه ڪه بزرگ بشیم!✌️ اومدیم و یه ڪانال زدیم ڪہ از دشمن عقب نمونیم! شباهنگـــــام؛ جایـے براے عاشق شدن! دلبـرونہ هاے بندگے! قرار های دستہ جمعے شبونه! گفـت‌وگـو با اللّٰـہ‌جآن مراسمات مذهبی خاص! عـاشقـانہ هاے ناب! عشـق یعنے بندگے معبود! 🌱:) حالا از شما صمیمانه دعوت میڪنیم که با ما همراه بشید :)🍃 با یه ڪلیڪ نمازشبخون شو :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_ اینجا گمانم عشـق را با گریہ درمان می‌ڪنند!♥️🌹🥀 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌شباهنگام
⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
_ اینجا گمانم عشـق را با گریہ درمان می‌ڪنند!♥️🌹🥀 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌شباهنگام
⃟ ⃟❁ بچـہ‌هاے‌تَــــہِ‌اتـوبـوس + آه... با دیدن این عکس، کتاب خاطرات ذهنم ورق خورد و ورق خورد و رفت به اون روز ها... یادش بخیر چند سال پیش که برای اولین بار قسمت شد تو اُردوی راهیان نور، با رفقا بریم جنوب، خیلی اتفاقات عجیب افتاد. یه سری از همسفرا که ته اتوبوس نشسته بودند و جمعشونم حسابی جمع بود و تیپشون هم با ما بسیجیا فرق می‌کرد و بیشتر به خاطر همراهی با رفقاشون و خوش گذروندن اومده بودند، مدام هندزفری تو گوششون بود و اون زمان آهنگای رپ گوش می‌دادند. من و سه چهارتا از رفقام هم تو حال و هوای خودمون بودیم و مداحی "شهید گمنام سلامِ کربلایی مجتبی رمضانی" رو گوش می‌دادیم. زیاد با بچه های ته اتوبوس آشنا نبودم و از اونجایی که همیشه دوست دارم تعداد رفقامو بیشتر کنم، دنبال یه فرصت می‌گشتم که سر صحبت رو باهاشون باز کنم. یادمه یکیشون که از همه شیطنتش بیشتر بود و مدل موها و لباساشم عجیب غریبتر بود، یه نگاه به پلاک من انداخت و با طعنه گفت: _ اینو انداختی گردنت که بعد مردنت پیدات کنند؟ پلاک رو تو دستم گرفتم و یه بار دیگه متن حکاکی شده‌ ی روش رو خوندم. +یا علی گفتیم و عشق آغاز شد! نه رفیق اینو انداختم گردنم که گم نشم! یه نگاه به چفیه ام انداخت و رفت طرف آبسرد کن اتوبوس. دروغ چرا؟ اون لحظه حس خوبی بهش نداشتم. چند دقیقه بعد راوی اومد تو اتوبوس ما و یه پلاستیک که توش چفیه و دفتر طرح شهدا و... بود، به هممون داد. گویی اون لحظه یه جرقه‌ی کوچکی تو دل بچه های ته اتوبوس زده شد. چفیه هاشون رو از پلاستیک بیرون کشیدند و با همون مدلای عجیب و غریب دستمال گردن و... بستند به گردنشون. راوی حرف می‌زد و ما اشک می‌ریختیم. راوی حرف میزد و بچه های ته اتوبوس یواشکی هندزفری تو گوششون چپونده بودند و... راننده اتوبوس که نگه داشت واسه نماز، همه پیاده شدیم. ما رفتیم نمازخونه اما ندیدم بچه های ته اتوبوس پشت سرمون بیاند!
⃟ ⃟❁ بچـہ‌هاےتَـــــہِ‌اتـوبـوس از نمازخونه که برگشتم دیدم اونا گوشه ی جاده ایستادند و با سر و صدا و شیطنت دارند از از همدیگه عکس می‌گیرند. تلخندی کنج لبم نشست. انگار اومده بودند لب دریا. خلاصه تا رسیدن به اندیمشک اونا ته اتوبوس یواشکی زدند و خوندند و دور از چشم ناظم مدرسه که همراهمون بود و جلوی اتوبوس نشسته بود، گوشیاشون رو درآورده بودند و آهنگ برای هم بلوتوث می‌کردند. وقتی به اردوگاه شهید زین الدین رسیدیم، اونا با همون سر و صدای مخصوص به خودشون رفتند و تختای ته سالن رو گرفتند. دیگه نگم اونشب تا صبح چقدر گفتند و خندیدند و صدای ناظممون و خادمای اونجا رو درآوردند. نیمه های شب، یه سری از رفقا یواش یواش از جاشون بلند شدند و به بهانه ی سرویس بهداشتی راه فضایی باز اردوگاه رو پیش گرفتند تا نمازشب بخونند و این در حالی بود که هنوزم کم و بیش صدای پچ پچ و خنده های ریز بچه های ته اتوبوس به گوش می‌رسید. 🖋•
_________________ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌گروه‌فرهنگی‌شباهنگام
༐༐⵿꯭ྂ _ السَّلامُ عَلی الْمُدَّخَرِ لِکَرامَةِ اَوْلِیآءِ اللَّهِ وَ بَوارِ اَعْدآئِهِ... سلام بر مولایے ڪه با آمدنش دوستان خدا سربلند مےشوند ، و دشمنان خدا سر به نیست... سلام بر او و بر روزی ڪه خدا در انتظار آن است.. [📚بحارالأنوار،ج‏۹۹ ،ص‌۱۱۷] اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّڪَ الفَرَج _________________ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌گروه‌فرهنگی‌شباهنگام