دهه هشادیها! جوونیتونو نوجوونیتونو مفت نفروشید. اگه یه روزی حججی ، شد حججی و سری توی سرها شد، اگه حاج قاسم دلبر شد، بخاطر این بود که توی یک محیطی قرار گرفتن که اون محیط تربیتشون کرد. من ازتون میخوام که بگردید دوست خوب پیدا کنید، بگردید محیط خوب پیدا کنید، بگردید حرف های خوب، مطالب خوب پیدا کنید...
+حاج حسین یکتا🌱
خاطراتی کوتاه از شهید متوسلیان✨
کنار جاده، یک بسیجی ایستاده بود و دست تکان میداد. حاجی اشاره کرد راننده بایستد. در را باز کرد، طرف را نشاند جای خودش، خودش رفت عقب.
🌿✨
شما برادرا باید حسابی حواستون به اطراف باشه. دائماَ چپ و راستو چک کنید. الکی خودتونو به کشتن ندید. وقت عملیات که میشد، خودش جلوتر از همه بود. وقتی با او میرفتی، میدانستی که اگر یک پشه هم توی هوا بپرد، حواسش هست. وقتی هم که عملیات تمام میشد، هرچه میگفتی «حاجی، دیگه بریم.» نمیآمد. همهی گوشهکنار را سر میزد که مبادا کسی جامانده باشد. وقتی مطمئن میشد، میرفت آخر ستون با بچه ها برمیگشت.
✨🌿
توی مریوان، ارتفاع کانی میران، یک سنگر داشتیم، توش ده ـ دوازده نفر خوابیده بودیم. جا نبود. شب که شد، پتو برداشت، رفت بیرون خوابید.
✨🌿
زخمی شده بود. پایش را گچ گرفته بودند و توی بیمارستان مریوان بستری بود. بچه ها لباسهایش را شسته بودند. خبردار که شد، بلند شد برود لباس های آن ها را بشوید. گفتم «برادر احمد، پاتون رو تازه گچ گرفتن. اگه گچ خیس بشه، پاتون عفونت میکنه.»
گفت«هیچی نمیشه.»
رفت توی حمام و لباس همه بچه ها را شست. نصف روز طول کشید. گفتیم الآن تمام گچ نم برداشته و باید عوضش کرد.
اما یک قطره آب هم روی گچ نریخته بود.
میگفت«مال بیت المال بود، مواظب بودم خیس نشه.»
✨🌿
عملیات آزادسازی جادهی پاوه بود. قبلاَ تعریفش را از بچه ها شنیده بودم. یکی گفت «اگه تونستی بگی کدوم حاجیه.« یکی را دیدم وسط جمعیت کلاه خود گذاشته بود؛ منظم و مرتب و گترکرده. گفتم«احتمالاَ اینه.« گفت«آره.»
✨🌿
هر روز توی مریوان، همه را راه میانداخت؛ هرکس با سلاح سازمانی خودش. از کوه میرفتیم بالا. بعد باید از آن بالا روی برف ها سر میخوردیم پایین. این آموزشمان بود. پایین که میرسیدیم، خرما گرفته بود دستش، به تک تک بچه ها تعارف میکرد. خسته نباشید میگفت. خرما تعارفم کرد. گفتم«مرسی.« گفت«چی گفتی؟« گفتم مرسی. ظرف خرما را داد دست یکی دیگر. گفت«بخیز.« هفت ـ هشت متر سینه خیز برد. گفت«آخرین دفعهت باشه که این کلمه رو میگی آخه مرسی فرانسوی بود.»
✨🌿
همراه ما کشیده بود عقب. باید یک کم استراحت میکردیم و دوباره میرفتیم جلو. قوطی کنسرو را باز کردم و گرفتم طرف حاجی. نگاهم کرد. گفت«شما بخورین. من خوراکی دارم.« دستمالش را باز کرد. نان و پنیری بود که چند روز قبل داده بودند.
✨🌿
حاج احمد آمد طرف بچهها. از دور پرسید «چی شده؟» یک نفر آمد جلو و گفت «هرچی بهش گفتیم مرگ بر صدام بگه، نگفت. به امام توهین کرد، من هم زدم توی صورتش.« حاجی یک سیلی خواباند زیر گوشش.
ـ کجای اسلام داریم که میتونید اسیر رو بزنید؟! اگه به امام توهین کرد، یه بحث دیگهس.تو حق نداشتی بزنیش.
✨🌿
آخرین نفری که از عملیات برمیگشت خودش بود. یک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره. حالا آن طرف دموکراتها بودند و آتششان هم سنگین. تا نرفت کلاه خود را برنداشت، برنگشت.
گفتیم«اگه شهید میشدی…؟»
گفت«این بیت المال بود.»
#قفلی🚶♂💔
سرما پسرک را کلافه کرده بود. سرجایش درجا میزد. ته تفنگ میخورد زمین و قرچ قرچ صدا میداد.
ماشین تویوتا جلوتر ایستاد. احمد پیدا شد.
ـ تو مثلاَ نگهبانی این جا؟این چه وضعشه؟یکی باید مراقب خودت باشه. میدونی این جاده چقدر خطرناکه؟
دست هایش را توی هوا تکان میداد. مثل طلب کارها حرف میزد و میآمد جلو.
ـ ببینم تفنگتو.
تفنگ را از دست پسر بیرون کشید.
ـ چرا تمیزش نکردهای؟این تفنگه یا لوله بخاری!
پسر تفنگ را پس گرفت و مثل بچه ها زد زیر گریه.
ـ تو چطور جرئت میکنی به من امرونهی کنی! میدونی من کیام؟ من نیروی برادر احمدم. اگه بفهمه حسابتو میرسه.
بعد هم رویش را برگرداند و گفت «اصلاَ اگه خودت بودی میتونستی توی این سرما نگهبانی بدی؟«
احمد شانه هایش را گرفت و محکم بغلش کرد. بی صدا اشک میریخت و میگفت«تو رو خدا منو ببخش«
پسر تقلا میکرد شانه هایش را از دست های او بیرون بکشد. دستش خورد به کلاه پشمی احمد. کلاه افتاد. شناختش. سرش را گذاشت روی شانهاش و سیر گریه کرد.
+ شهید حاج احمد متوسلیان
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
بسم الله
خدایا به امید تو
پویش #عزیزم_حسین ۲ شروع شد🍃
رفقای عزیزم
اسفندماهتون قراره متفاوت رقم بخوره!
کلللللی اتفاق خفن داریم، باشین کنارمون
و قول بدین محتواهارو پخش گسترده کنین
🔻 @seyyedoona
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
Azizam Hosein2.mp3
16.54M
رفقاااا😍👇🏻
قطعه موسیقی عزیزم حسین۲
بالاخره منتشر شدددد
گوش کنین و برا فرشته ها و بعضا گودزیلاهای
دهه هشتاد، نودی که تو خونه هاتون دارین
پخشش کنین♥️😂
🎤 باصدای رضا هلالی و محمداسداللهی
الهی عاقبت هممون ختم به امام حسین
بشه انشالله…🍃🌹
🔻 @seyyedoona
#محاسبه
امشب مثل یک معلم که به شاگردش دیکته میگه بعد صحیحش می کنه که کجا غلط نوشته، حساب کنیم
از صبح چه اعمالی انجام داده ایم
چه حرفهایی زده ایم
چقدر عملکردمان مورد رضایت امام زمانمان بوده
چقدر خطا کردیم
و چقدر ...."گناه"
سعی کنیم فردایمان را بهتر از امروز بسازیم.
ارزش عمرِ دنیا.mp3
7.25M
#تلنگری
#رهبری
#استاد_شجاعی
※ چه تفاوتی بین ماه رجب و شعبان و رمضان با ماههای دیگر هست که ثانیههای این ماه، اینقدر باارزش و رشد دهنده هستند؟
※ چه عاملی سبب این ارزش شده، و چگونه میتوان از این عامل استفاده کرد و قدرت گرفت؟
※ ویژه ماه #شعبان