2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
کاروان ازلی و ابدی قیام کنندگان حضرتش در حرکتند تا از میان طوفان حصر و ابتلائات به آخرین عمود عاشقی برسند، موکب به موکب روح و جانشان را با آیاتی نورانی لبریز می کنند و جانی دوباره می گیرند تا بیدارباشی برای قدم های خفته ی جهانیان باشند. 🕊
#روایت_خوبی_ها
#لبیک_یا_حسین
#اربعین
https://eitaa.com/shabhayebashohada
24.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🕊
لشگر مخلص خدا ، وجدان همیشه بیدار تاریخ هستند ، گاهی در قامت رزم میان میدان نبرد و گاهی پای پیاده برای رسیدن به حبیب🦋
#روایت_خوبی_ها
#تا_کربلا_رسیدن_یک_یا_حسین_دیگر
#لبیک_یا_حسین
https://eitaa.com/shabhayebashohada
1.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رمز نورانیت و ثمر داشتن مسیر شهدا ، حرکت جمعی و خالصانه ، بدون بروزات نمایشی در مسیر رضایت " الله" بود و بس ✌️
امان از منیت ها ...
امان از عدم خلوص ها...
#روایت_خوبی_ها #لبـیڪیاحسینعلیهالسلامـ #شهدا_را_یاد_کنید_حتی_با_یک_صلواتhttps://eitaa.com/shabhayebashohada
🌙 شب جمعه #به_وقت_حاج_قاسم
یک تخت گوشه اتاق بود. چهارده نفر باید با همین یک تخت تا صبح سر می کردیم. تازه رسیده بودیم ژاندارمری روستا برای مأموریت.
قرار شد تا صبح آنجا باشیم و آفتاب نزده برویم برای شناسایی. گفتم حاجی که حتما اتاق جداگانه دارد و اینجا بین نیروها نمی خوابد. بچه ها توی اتاق نیامده ، رفتم روی تخت دراز کشیدم.
یکهو دیدم حاجی آمد. تندی از روی تخت آمدم پایین .
حاجی گفت راحت باش
_ نه حاجی شما بفرما بالا استراحت کن
_من فرمانده تو هستم امر می کنم همون جا بخوابی.
امر فرمانده برای راحتی من بود و سختی خودش. تا صبح یک کنج روی زمین استراحت کرد. می دانم که اذیت شد ولی لام تا کام حرف نزد.
راوی؛ سردار حسین فتاحی
🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی صلوات
📚 برگرفته از کتاب #سلیمانی_عزیز
✏️ #مکتب_حاج_قاسم
https://eitaa.com/shabhayebashohada
هدایت شده از 📚 دوستی با کتاب 📚
... می گفت بچه ها سعی کنید با مرگ عادی نمیرید
برای بچه بسیجی حیف است عادی بمیرد ...
📚بخشی از کتاب #درمکتب_مصطفی
🍃 کانال دوستی با کتاب 👇👇
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
به تمام خوبی هایتان مدیونیم نه برای یک روز بلکه برای یک عمر
و تا همیشه مجاور کوی شما نفس
می کشیم 🦋
#روایت_خوبی_ها
#لبـیڪیاحسینعلیهالسلامـ
#شهدا_را_یاد_کنید_حتی_با_یک_صلوات
https://eitaa.com/shabhayebashohada
سلام و صلوات بر مقام رفیع و آسمانی ات یا رسول الله ...
امشب از پس تمام موج های نا آرام ، دخیل می بندیم به دستان پدرانه ات تا نفسی تازه کنیم در ساحل رحمت للعالمین🕊🕊
#روایت_خوبی_ها
#لبیک_یا_رسول_الله
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/shabhayebashohada
السلام علیک یا رسول الله
بسیاری از دوستان مشکلات ریز و درشتی در زندگی دارند که میخواهند امروز به خانه پیامبر بروند و از ایشان طلب دعا و صلوات و استغفار کنند. به این نیت ختم ۱۴۰۰۰ صلوات را در جمعی از مومنین و محبین اهلبیت به نیت همه دوستان و اموات و شهدا و علما و .. برمیداریم و تماما به امام زمانمان تقدیم میکنیم. بهمراه توسل به حضرات معصوم و همه بزرگان عالم. صلوات الله علیهم اجمعین. 🦋
برای هر عزیزی مقدور یک تسبیح صلوات به این نیت مرحمت کند🕊️
#روایت_خوبی_ها
#یا_رسول_الله
#یا_حسن_مجتبی
https://eitaa.com/shabhayebashohada
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🕊🕊
#روایت_خوبی_ها
#یا_رسول_الله
#یا_حسن_مجتبی
https://eitaa.com/shabhayebashohada
شهدا و امام رضا (علیهالسلام)
کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه.
بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون
رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد!
مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی!
گفت: آره بابا، بلیط گرفتم...
دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم.
باور کردنی نبود. دو ساعت بعد
داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد.
مادر خیلی خوشحال بود.
خیلی شاهرخ را دعا کرد.
چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.
فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم.
شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد
و خودش را چسباند به ضریح!
بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که
نمیتوانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح
عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم
شاهرخ زودتر از من رفته بود.
می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم.
یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته
رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم
شانه هایش مرتب تکان می خورد
حال خوشی پیدا کرده بود.
خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.
مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم،
اما می خوام توبه کنم.خدایا منو ببخش!
یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم
اشک از چشمان من هم جاری شد.
شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود.
توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.
دو روز بعد برگشتیم تهران،
شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد.
همه خلافکاری های گذشته را رها کرد....
🕊🕊🕊
راوی: رضا کیانپور
منبع: شاهرخ حر انقلاب اسلامی،
زندگینامه و مجموعه خاطرات شهید شاهرخ ضرغام
#روایت_خوبی_ها
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#یا_امام_رضا
https://eitaa.com/shabhayebashohada