🌴یاد شهید #غلامرضا_صادق_زاده بخیر؛
در ۱۶ فروردین ماه ۱۳۶۱ به سعادت حضور در محضر مراد و رهبر و امام خویش دست یافت و در همان جا توسط امام عزیز در فضایی ملکوتی و روحانی با همراه و همسرش پیوندی بست که عمر آن کوتاه بود، زیرا خالصانه از مرادشان #دعا برای «شهادت در دنیا و شفاعت در آخرت» را طلبیده بودند.غلامرضا اشک ریزان آرزوی شهادت خویش را با امامش در میان گذاشت و امام به او فرمود: «انشاءالله پیروز شوید»
غلامرضا و همسرش بلافاصله بعد از پایان مراسم عقد به گلزار شهدا، بهشت زهرا میروند و پیوند خویش را با شهیدان برای ادامه راهشان مستحکمتر میکنند. آنها در حلقههای ازدواج خویش نشان دادند. روی #حلقههایی که به هم هدیه کردند، به جای هر نگینی کلمات مقدس و پرمعنای « تنها ره سعادت، #ایمان ، #جهاد ، #شهادت » حک شده بود.
و بالاخره در تاریخ ۶/۴/۱۳۶۴ در شب سالگرد شهادت بهشتی مظلوم و ۷۲ تن از یاران انقلاب، همزمان با انفجار ۱۲۰٫۰۰۰ چاشنی مین، به آرزوی خویش که پرواز به سوی معبود بود رسید و به ملکوت اعلی پر کشید، به بدنی سوخته و خونین.
تنها چیزی که در پیکر پاک و متلاشی اش به چشم میخورد همان #حلقه_ازدواجش بود که عبارت حک شده بر آن راه آینده را برای بازماندگان نشان میداد: تنها ره سعادت. ایمان، جهاد، شهادت
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
یاد شهید #مصطفی_احمدی_روشن بخیر؛
از در مدرسه آمد تو رفتم طرفش دست دادم پوست دستش زبر بود.
مثل همیشه درس و بازی ما که تمام میشد میرفت پای مینی بوس کمک پدرش. همه کار میکرد از پنچر گیری تا جارو کردن کف مینی بوس. تک پسر بود. ولی لوس بارش نیاورده بودند. از همهمان پوستش کلفت تر بود.
🍃🍃
نه ماه رفت و آمد تا استخدامش کردند. توی همین رفت و آمدها به سایت نطنز گاهی می آمد پیش ما که در کنار خوابگاه خانه اجاره کرده بودیم یک شب با مصطفی کلی صحبت کردیم. برایم عجیب بود که چرا مصطفی میخواهد برود نطنز. آن وقتها از صد نفر یک نفر هم نمی رفت. نه پستی بود، نه حقوق بالایی عوضش دوری بود و غربت و سختی رفت و آمد. حتی حرفش بود که اسرائیل میخواهد مراکز هسته ای مان را بمباران کند.
مصطفی یک شب گفت: میدونم راهی که دارم میرم ممکنه ختم به #شهادت بشه.
🍃🍃
همه شوکه شدند. دستگاههای سانتریفیوژ یکی یکی از کار می افتادند. کنترل از دست مهندس ها خارج شده بود. سرعتشان از حد معمول بالاتر میرفت بعد یکدفعه خیلی کم میشد دوباره می رفت بالا.
کار ویروس استاکس نت بود .
توی دنیا پیچید که سایت نطنز تعطیل شده .
بچه های سایت خودشان یک تیم درست کردند و مصطفی هم شد مسئول تیم رفتند سراغ چند تا از بچه های نخبه کامپیوتر. کار را بهشان سپردند. خود مصطفی هم پای کار بود.
فهمیدند یک جاسوس حافظه های جانبی را آلوده کرده.
خبرگزاری رویترز اعلام کرد #مهندسان_ایرانی_موفق_شدند ویروس استاکس نت را از تجهیزات و ماشین آلات هسته ای خود پاکسازی کنند.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
یاد شهید #رضا_حاجی_زاده به خیر؛
مراسم عروسی ما به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم. جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری؟ میدانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود، من هم در جواب فیلمبردار گفتم: انشاءالله عاقبت ما ختم به #شهادت شود. من رضا را خیلی دوست داشتم، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود. بعد از رضا پرسید شما چه آرزویی دارید؟ گفت همین که خانم گفت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
آقا رضا همیشه میگفت من دوست دارم یک شغل دوم پیدا کنم که اگر روزی سپاه به من حقوق نداد #به_خاطر_پول_بیرون_نیایم
یعنی اینقدر عاشق کارش بود
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
🌴یادشهید #محمد_صادق_انبارلو بخیر
دوران سربازیش همزمان باحوادث انقلاب بود در این مدت او از کارهای انقلابی اش دست برنداشت. در تکثیر اعلامیه ها به برادرش کمک می کردو با خود به شیراز میبرد و رابط بین این دو شهر بود.
#ماه_محرم که میآمد حال و هوایش جور دیگری بود در بین مصیبتهای امام حسین (ع) بیشتر از همه برای سهساله اشک میریخت.
عشق و علاقه ی بسیاری به #آقا_امام_زمان(عج) داشت، اسم بچه هایش را مهدی و مهدیه گذاشت و می گفت:«میخواهم هر چه قدر خدا به من بچه بدهد اسم امام زمان(عج) را روی آن ها بگذارم» .
در طلاییه مجروح شد. پدر گفت: تو دیگر به جبهه نمیروی؛ لبخندی به پدر زد و گفت: «اگر شما به جبهه بیایید و معجزات و معنویتی که در جبهه هست را ببینید دیگر این حرف را نمیزنید، این بار پایم را در جبهه جا گذاشتم، و برای آوردن آن باید بروم.
قبل از عملیات با فرزند یکی از شهدا، تجهیزاتمان را بستیم و داشتیم می رفتیم، ما را صدا کرد، به خاطر #سادات بودنم، علاقه زیادی به من داشت گفت: عبدحسینی بیا اینجا، آن فرزند شهید را همصدا کرد.
گفت:«یک خواهش از شما دارم؛ بایستید روبه قبله و دست هاتونو بالا بگیرید، من یک دعایی میکنم، شما هم آمین بگوئید و هیچ سؤالی هم نکنید».
ما هم دوتایی روبهقبله ایستادیم و دستهایمان را بلند کردیم #محمد_صادق گفت: «یا فاطمة زهرا (س) به حرمت دست این فرزندت و این بچهی شهید، #شهادت رو قسمتم کن و ما هم آمین گفتیم.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
🌿شب جمعه به یاد شهدا؛با صدای شهید آوینی بخونید...🌿
سخن گفتن با شهدا مثل گرم کردن وجود است.
باید صبر کنید تا گرم شوید. شهید میگوید من خودم را آتش زدم تا مثل شمع روشنی بخش شوم.
شهید گمنامی که پیدا میشود، شمع وجودش از مقتلش تا مدفنش، جاده ای از نور کشیده میشود در این ظلمت کده دنیا.
... بیایید نور ببینیم و با نور حرکت کنیم.
مزار شهید گمنام، سوغات نور دارد برای هر مسافر که پای در راه رفتن دارد. بنشین تا تو هم در جمع نورانیان راه یابی که اینجا شروع یک سفر است از دارالشفای آزادگان به نزد طبیب دلها... حالت خوب میشود در نزد کسانی که بهترین حال را دریافتند... سلام #شهادت. #دلنوشته خانم عالمه محمدی.
https://eitaa.com/shabhayeshahid
#سیره شهید
#خاطره شهید#احمد_کشوری
از خودگذشتگی برای اسلام ...
شهيد #شيرودي:
#احمد استاد من بود.
زماني كه ارتش صدام به #ايران يورش آورد،
احمد در انتظار آخرين عمل جراحي براي بيرون آوردن تركشی بود
که با گلوله ی ضد انقلاب وارد سينه اش شده بود
اما روز بعد از شنيدن خبر #تجاوز صدام،
عازم سفر شد.
به او گفته بودند كه بماند و پس از اتمام جراحي برود، اما و جواب داده بود:
"وقتي كه #اسلام در خطر باشد، من اين سينه را نميخواهم."
.
.
#شهید #شهید_کشوری
#خلبان #نیروی_هوایی
#هوانیروز #ارتش #سپاه
#شهادت #ولایت_فقیه #امام
#دفاع_مقدس
https://eitaa.com/shabhayeshahid
🍃
«#شهادت، تن به #مرگ سپردن نیست،
بلکه در حفاظت از #آرمان، #شمشیر کشیدن است
وَ جنگیدن و ناخواسته در مهلکه افتادن
و پیوسته دست رد بر سینهٔ هلاکت زدن
و آنگاه، در لحظهای بیبدیل، به ناگزیریِ
مرگ رضا دادن و لبیک گفتن، یا حتی فرصت
لبیک نیافتن. #شهادت، انتخاب نوعی #زندگی است، نه انتخاب مرگ.»
[نادرابراهیمی]
https://eitaa.com/shabhayeshahid
{شهید سلیمانی: من #شهادت میدهم #پدرم در طول عمر یک گندم حرام وارد زندگی اش نکرد.}
حاج #قاسم سلیمانی با لقمه #حلال مرحوم پدرش سردار دلها شد. از این پدر، پسر چنین باید.
#لقمه_حلال
#مکتب_سلیمانی
https://eitaa.com/shabhayeshahid