eitaa logo
شبهای با شهدا
262 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
286 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد ✅ کاری از راویان نور
مشاهده در ایتا
دانلود
مراسم حنابندان نیروهای گردان حمزه قبل از عملیات بیت المقدس ۴ از راست به چپ: ردیف نشسته: _احمد به روایت: مهدی خراسانی «آخرین بار که قاسم اومد مرخصی، دخترش تازه به دنیا اومده بود. ما انتظار داشتیم که چند وقتی رو مرخصی بمونه و بعد بیاد جبهه. قرار بود ده روزی رو مرخصی بمونیم اما یکی دو بیشتر از مرخصی نگذشته بود که اومد دم خونه ما و گفت: مهدی! میخوام برگردم جبهه! گفتم: قاسم! تو که تازه بچه‌ات به دنیا اومده! گفت: مهدی! آخه دخترم خیلی شیرین و دوست داشتنیه. می‌ترسم اونقدر وابسته‌اش بشم که دیگه نتونم بیام جبهه، پس بهتره کمتر بمونم. … برگشتیم جبهه. در حقیقت اون بار اولین باری بود که دخترش رو دید و آخرین باری بود که اومد مرخصی. چند وقتی از برگشتنمون به جبهه نگذشته بود که عملیات بیت المقدس ۴ در منطقه سد دربندی خان شروع شد. چند روز بعد در پدافندی همان عملیات روی تپه المهدی بود که قاسم برای انتقال نیروهای گردان عمار به سمت پایین تپه المهدی رفت تا اونها رو به بالای تپه راهنمایی کنه و گردان حمزه بتونه محور پدافندی رو به گردان عمار تحویل بده. به علت تأخیر قاسم در رسیدن به پایین تپه بود که فهمیدیم حتما براش اتفاقی افتاده. وقتی بیسیم زدن و گفتن قاسم هنوز نرسیده پایین، من و اکبر طیبی معطل نکردیم. دویدیم به سمت همون مسیری که قاسم قرار بود ازش بره پایین تپه. حدسمون درست بود. ترکش خمپاره خورده بود به سرش و در حالت سجده به شهادت رسیده بود. عمودرویش پدر قاسم، ۸۵ ساله بود که همیشه به نیروهای کم سن و سال روحیه می داد. همرزم فرزند رشیدش، قاسم شادی روحش صلوات🌷 @fatholfotooh
کنارش ایستاده بودم شنیدم که می گفت: "صلی الله علیک یا صاحب الزمان" بهش گفتم چرا الان به امام زمان(عج) سلام دادی؟! گفت: شاید این وزش باد و نسیم، سلام منو به امام زمانم(عج) برساند .. https://eitaa.com/shabhayebashohada
محمد و رحمان هر دو رفیق بودند، بچه محل، عضو یک گردان و... با هم خونده بودند... محمد شده بود فرمانده؛ رحمان رو گذاشت بیسیم چیش.... اما رحمان تو کربلای ۵ پر کشید و رفت... محمد خیلی میکرد چند بار وقتی میخواست کنه اول دعا که اومد بسم الله رو بگه وقتی به بسم الله الرحمن میرسید دیگه نمیتونست ادامه بده... گریه امانش نمیداد... یه شب محمد تو مناجاتای سحرش با رحمان صحبت میکرد..."رفیق بنا نبود نامردی کنی و..." بالاخره نوبت محمد شد با پهلوی زخمی به دیدار خدا رفت و اینگونه بود که محمد رضا تورجی زاده فرمانده گردان یا زهرا از لشکر امام حسین اصفهان بعد از گذشت چند ماه از شهادت دوستش سید رحمان هاشمی به خدا پیوست... مزارشون کنار هم تو گلزار شهدای اصفهان جانم به این ... سمت راست 🌷 سمت چپ 🌷 شادی ارواح طیبه شهدا https://eitaa.com/shabhayebashohada
🇮🇷آغاز گرامی باد🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shabhayebashohada
🇮🇷آغاز گرامی باد🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shabhayebashohada
🇮🇷آغاز گرامی باد🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shabhayebashohada
🇮🇷ایران در دهه چهلم / همچنان پیش به جلو🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shabhayebashohada
🇮🇷دهه ی فجر، در حقیقت مقطع رهایی ملت ایران است🇮🇷 امام خامنه ای 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shabhayebashohada
🇮🇷ایران در دهه چهلم / بی وقفه در رسیدن به آرمان های امام و انقلاب🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shabhayebashohada
دعای تمام روزهای سالِ من: 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shabhayebashohada
🇮🇷ایران در چله ی افتخار🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shabhayebashohada
🇮🇷ایران در چله ی افتخار🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shabhayebashohada