eitaa logo
🇮🇷شبیہ‌شه‍ــ🌷ــداباشیم🇮🇷
331 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
826 ویدیو
3 فایل
﷽ وقتے‌عقݪ‌عاشق‌شود! عشق؛عاقݪ‌میشود آن‌گاھ،شہیدمیشوے ...💔 کانال وقف امام زمان و رهبر و شهدا...🍃 لفت میدی ۱۳ صلوات فراموش نشه مومن😉✨ خادم کانال: @Majnoon_Hosein02 پشت جبهه: @Shabih_shohad_bashim2 پلی لیست مداحیامون: @playlist_madahiam
مشاهده در ایتا
دانلود
از تیپ و قیافه اش معلوم بود بچه تهران است. با ماشین فرمانده تیپ آمده بود توی مقر و برای اولین بار او را دیدم از تیپ و قیافه اش معلوم بود که بچه تهران است و به بچه های تیپ فاطمیون نمی‏‌خورد از همان لحظه عاشق سید شدم و رویش را بوسیدم. تکه کلام های خاصی داشت، یک تسبیح هم در دستش بود که همیشه همراهش بود، آن تسبیح را هدیه گرفتم و گفتم حاجی من مطمئنم که شما شهید می‏‌شوید این را می‏‌خواهم به یادگار داشته باشم، در جواب گفت: من رو سیاه کجا و شهادت کجا و حرف را عوض کرد. شبیہ‌شہداباشیم:)
یا ابا عبدالله آن گاهی که جدت را ملاقات می کنی شهادت بده که من کلمه شهادت گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم پس گفت: أشهد أن لااله إلا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا رسوا الله و اشهد ان علیا ولی الله. سپس راهب سر مقدس را رد کرد به آنان و از آن به بعد از صومعه بیرون آمد و در کوهستان زندگی می‌کرد و به عبادت به سر برد تا از دنیا رفت. لشکریان وقتی به نزدیک دمشق رسیدن از ترس آنچه مبادا یزید لعین پول‌ها را از آنان بگیرد جمع شدند تا آن مبلغ را قسمت کنند. هلی گفت تا آن دو همیان را آوردند همه سفال شده بود و بر یک طرف آن نوشته شده بود. لا حسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون و بر طرف دیگر: وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. خولی لعین گفت: این راز را پوشیده بدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون خسر الدنیا وبالاخره پس زیانکار دنیا و آخرت شدم و آن سفال ها را در نهری ریختند. * فی کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ * ادامه دارد ... .💯 @shabih_shohad_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام رفقا ظهرتون بخیر وخوشی 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم برای کسانی ک دلتنگ شهید احمد مشلب هستند توصیه نمیشود🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀°• لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم. تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری می‌کردیم؛ اما محسن واقعاً بود و عاشقانه به‌سوی رفت. نقل: (خواهر شهید) ْ
خیلی ترس و واهمه داشتم
در هنگامی که ،، پاهایم را در ..