فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادخانه پدری بخیر
سلام صبح بخیرهای روزهایی که چه زود گذشت
یاد پدر ومادری بخیر که اگه یکهفته نمیدیدنت
چشمشون به در بود و گوششان به زنگ تلفن
یاد باد ایامی که خیلی زود سپری شد فقط یک خاطره ماند 😊
روز جمعه است تا پدر و مادرت در قید حیات دسترسی داری برو یه سری بهشون بزن
وقت کردی از هیاهوی دنیا یه تلفن بزن که حسرت بدل نمونی
🌛🌒👇
@shabsobh
🤲💌خدایاشکرت
💚خدایا
از راه های حکیمانه ات در نهایت
ما را به آنچه خیر و صلاحمان است برسان
🌛🌒👇
@shabsobh
سلام زندگی... - سلام زندگی....mp3
5.24M
صبح 13 آبان
🎶🎶🎶
🌛🌒👇
@shabsobh
؛╌╌╌╌╌╌╌╌╌╌╌╭
✸نشانه های اختلال اضطراب اجتماعی!🫰🏻🧜🏽♀
؛╌╌╌╌╌╌╌╌╌╌╌╌╌╌╌
✸فرد میترسه طوری رفتار کنه که شرمنده بشه یا مورد قضاوت منفی قرار بگیره!
؛╌╌╌▾╌╌╌▾╌╌╌
✸فرد معمولا با قرار گرفتن توی شرایط اجتماعی دچار استرس شدید میشه!
؛╌╌╌▾╌╌╌▾╌╌╌
✸فرد از موقعیتی که ازش میترسه به شدت فرار میکنه و یا بزور اون شرایط رو تحمل میکنه
؛╌╌╌▾╌╌╌▾╌╌╌
✸ترس و اضطراب فرد دائمی و حدودا تا ۶ ماه ادامه پیدا میکنه
🌛🌒👇
@shabsobh
“عصرِ جمعه”
دیدنت را
بی قراری میکنم
“جمعه” را هم
من بهعشق تو
“هوایی” میکنم
🌛🌒👇
@shabsobh
💌⚘ کسانی راکه
درروحمان گل میکارند
کجایدلمانبگذاریم
که خوبنگهشان داریم...
🌛🌒👇
@shabsobh
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮔﻞ ﭘﻮﭺ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯿﻢ...
ﺩﻭﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻣﺸﺖ ﮐﺮﺩ،
ﺟﻠﻮﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ ﮔﻞ ﮐﺪﻭﻣﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ...!!!
ﭼﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ...
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺶ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﭼﭙﺶ!!!
ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ!!!
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ...ﮔﻞ ﺑﻮﺩ...
ﺍﺷﮑﺎﻡ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ...
ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﺒﻮﺩ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻫﻢ ﮔﻞ ﺑﻮﺩ!!!!🌺🌺🌺🌺
ﺁﻧﮑﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ،
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ...
🌛🌒👇
@shabsobh
🍎میگویند:
آدمهایخوببهبهشتمیروند
اما منمیگویم:
آدمهایخوبهرجاکهباشند
آنجابهشتاست...
🌛🌒👇
@shabsobh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چوپانى به مقام وزارت رسید.
هر روز بامداد بر مىخاست
و كلید بر مىداشت و درب خانه
پیشین خود باز مىكرد و ساعتى را
در خانه چوپانى خود مىگذراند.
سپس از آنجا بیرون مىآمد
و به نزد امیر مىرفت.
شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح
به خلوتى مىرود و هیچ كس را
از كار او آگاهى نیست.
امیر را میل بر آن شد تا بداند كه
در آن خانه چیست. روزى ناگاه
از پس وزیر بدان خانه در آمد.
وزیر را دید كه پوستین چوپانى
بر تن كرده و عصاى چوپانان
به دست گرفته و آواز چوپانى مىخواند.
امیر گفت:
«اى وزیر این چیست كه مىبینم؟»
وزیر گفت: هر روز بدین جا مىآیم
تا ابتداى خویش را فراموش نكنم
و به غلط نیفتم، كه هر كه
روزگار ضعف به یاد آرد،
در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.»
امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد
و گفت: بگیر و در انگشت كن
تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى
🌛🌒👇
@shabsobh