eitaa logo
شادی های کوچک «بیدقی»
3.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
564 ویدیو
5 فایل
خوشبختی دیدن معجزه های کوچک است …🌱🐣🍭🪤 آدرس کانال ما👇 https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d تبلیغات 👇 @beydaghi_tahereh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🌼🌼 قندان را کنار بگذار شیرینی نگاهت برای من کافیست با تــــو کـــــامم شیرین است ❤️ 🎶:بهداد بابایی ، نوید افقه https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
جمع دوستان در روستای لمبران-آذربایجان شرقی بهار ۱۳۷۰ عکاسی آنالوگ روی نگاتیو سیاه و سفید #مردم_نگاری https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
. نامِ ما اگر دست‌کم در لیست چای‌خورهای روضه‌تان هم ثبت شود، بُرده‌ایم! . . . https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
پیشنهاد ما برای ناهار امروز کشک و بادمجون https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
میگن از امید گفتن تو این روزها مثلِ گول زدن می مونه ! اما تو امید بده، شاید کسی گول خورد خندید. به خاطرش بخشید. به خاطرش ادامه داد.. . . .https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
۱۷۰ جذب ♥️♥️ ممنون از اعتماد و همراهیتون _تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2672755130C91f30a6054
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-حُسینـٰاه!‌ سَلام‌ مِن‌ قُلوبِ‌ أَنتَ‌ فیهـٰا حسین‌ جان! سلام‌ به‌ شما‌ از قلب‌ هایی‌ که‌ ساکن‌ آنهایید♥️ -عزیزم‌حسین- https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
یک طرف خنده ی لشگر،طرفی اشک رباب مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم.. . . . التماس دعا تو این شبا ما رو هم دعا کنید 🙏🙏🙏🙏 https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
🖤✨️ . و من دلم خوش است به اشکِ چشم‌هایم پایِ روضه های تو یا اباعبداللّٰه💔 -حسین‌جان- . . . . . . . . . . #روضه #چای_روضه https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
پیشنهاد ما برای ناهار امروز زمینی https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الان دوست داشتم خونه مون بودم خونه قبلیمون یعنی قبلِ اینکه بکوبیم آپارتمانش کنیم ، صَلات ظهر ، ناهار خورده و نخورده ، نَخِ سمتِ راستی پرده کرکره آبیه رو می کشیدیم که اتاق تاریک بشه . بعد همگی می خوابیدیم ، نفری یه چادر نماز یا ملحفه می کشیدیم رومون ، پنکه رو هم طوری تنظیم می کردیم که همینجور که می چرخه به همه باد بزنه . حیاط پُر از خورشید پُر از مورچه پُر از مگس .. دمپایی پلاستیکیا زیر آفتاب شُل و وِل بشن لباسا رو بند رخت گرمِشون بشه سکوت مطلق باشه همسایه ها همه خواب باشن بچه ها فوتبالشون تموم شده و همه رفته باشن خونه هاشون ... . . . https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
🖤 آغاز ما تویی و سرانجام ما تویی بی تو مسیر عشق به آخر نمیرسد... . . . . . . . . . . پ‌ن: چه کوتاه است دست عاشقانت از مزار تو که پائیزیست حال زندگی دور از بهار تو ... .https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
داستان کوتاه 👇👇👇👇👇
اويس نيست كه اهل يمن باشد و مادري پير چشم انتظارش. بيايد امير علي بخوانيمش..... در عكس ميان سال است و شايد روزگاري عشقش رعنا خانومي بوده،دختر حاج عباس بزاز،با آن موهاي چتري مشكي و چادر سفيد با گل هاي سرخ ريز ريز... آن تابستان هم وقت رفتن به مشهد آمد ويك كاسه آش پشت پا داد دست امير علي،بعد گوشه ي چادر را به دندان گرفت و گفت :ايشالا قسمت شما بشه سفر با اهل وعيال از همه ي سهم رعنا،سهم امير علي،بوي كِرم و آن ساعت موچي رعنا بود و آن حلقه ي طلا با سنگ عقيق توي انگشت دست راست كه ميگفت هنوز امير علي ميتواند عاشقش باشد اما امير علي كه پدر نداشت؛پدرش حاج اكبر ناظم بود،سرايدار مسجد محل وگرنه آن ها را چه به زندگي در محله دروس چه به عاشقيت با رعنا سوگلي دخترهاي محل اما امير علي بود ديگر دلش ضعف ميرفت براي رعنا رعنا آن تابستان رفت مشهد و همان جا پاي پنجره فولاد مادر يك امير علي ديگر ديدش و حرف ها زده شد و رعنا شد زن امير علي،پسر حاج نصرالله بازاري و اين امير علي ماند و دلش جنگ شد،گفت ميرود شهيد ميشود وشايد عشق رعنا از سرش بيفتد.مادرش گفت ميرود آدم ميشود و مي آيد ميشود شوهر معصومه دختر روحاني مسجد اما معصومه هرچه معصوم بود رعنا نبود كه اميرعلي رفت و اسير شد وقتي برگشت همه پير شده بودند ،رفقايش كاره اي ،معصومه بچه داشت و رعنا رفته بود خارج با شوهرش ومادرش پيرتر اميرعلي در كل سال چند ماهش آواره مطب بود،ريه هايش شيميايي بود و ديگر حتي وسط هيئت نميتوانست با صداي بلند "يا حسين"بگويد.حسين هم از سينه ش دريغ شد مثل رعنا از دلش عاقبت يك شهريور مادر پيرش را به بغل زد آوردش كربلا؛سفر كربلا مهريه مادرش بود ،پدر نماند كه بدهد اما اميرعلي قصه ما خادم مادر ساداتش شد و گفت نوكري اهل بيت را ميكنم اين طور به همين تنهايي به همين دونفره گي هميشه كه نبايد دونفره زير باران رفت ميشود نشست بابِ ساعتِ حرم مادري پسري..... https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
. نزد فرزندش آمد و گونه خود را بر گونه او گذاشت «...پس از تو خاک بر سر دنیا» _دعا https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
. هر چیزی که رنگ‌وبوی شما را بگیرد قشنگ می‌شود. پُر جاذبه می‌شود. مثلاً همین چای. اصلاً شاید اولین بار را توی مجلس عزای شما خورده‌ایم که این‌طوری عاشقش شدیم. مثلاً یک پر چادر مادرمان را گرفته‌ایم و رفته‌ایم روضه. صاحب‌خانه به ما هم چای تعارف کرده باشد و مادرمان پرسیده باشد: می‌خوری؟ ما چشمانمان برق زده باشد از این‌که بزرگترها ما را هم دیده‌اند و به‌ حساب آورده‌اند و گفته باشیم: بله! بله! چای هم که داغ است؛ حتماً در عالم بچگی کلی صبر کرده‌ایم تا سرد شود. شاید وقتی چای آماده‌ی خوردن شده، همزمان آقای روضه‌خوان شروع کرده از شما بخواند. بعد ما همین‌طور که قند را توی دهانمان می‌گذاشته‌ایم صدای را هم شنیده باشیم و همان‌جا نمک‌گیر شده باشیم. ما هرجور حساب می‌کنیم زندگی بدون شما را نمی‌خواهیم. ممنون که ما شدید. ممنون که همیشه ما را به‌ حساب می‌آورید و می‌بینیدمان. ممنون. . . https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. زندگی پر از لذت های کوچیکه گاهی باید دل بست بهشون و غم ُغصه رو برای چند لحظه رها کرد🍃 https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d
این چنین خانه ای را با این چنین فرش قرمز دلبری را ، با در و پنجره و طاقچه هایش و‌ با تمام دکوراسیونش ، اصلا همه اش را دلم را آرزوست ... 😊😍👌 . . . 🌱❤️ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ تهران _ خ امیر کبیر، خانه دبیرالملک📍 🌱🌱🌱🌱 https://eitaa.com/joinchat/3202613567C4556fdbc7d