eitaa logo
شاعـرانـہ تا خــ💞ــدا..‌..💌
183 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2هزار ویدیو
66 فایل
ما زنده بھ آنیم کھ آرام نگیریمـ... موجیم کھ آسودگے ما عدم ماسٺ✌🏻🍃 ادمین ها: @Jaber_2 @SarbazeVelayat_313 بُشرےٰ💖 @Jaber2 ساداٺ💖 @kharabati_136 حُــرّھ💖 لطفا نظراتتونو بگین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
إڹ‌ۺـــاء‌الله رۅزی بر قبــرم با سہ‌رنگـ پرچم کۺــۅرمـ🇮🇷 بنۅٻـسنـد، ♥️ محڶِ‌ۺہادٺ : مدٻنہ🕌 عملٻاٺِ آزادسازۍِ‌بقٻع💚 ٺصۅرشـم قشنگہ😍 اݪلہم‌ارزقݩا‌شہادة‌فےسبیݪڪ🤲 @shaerane_ta_khoda
مقام‌نیست‌کہ‌انسآن‌میسازد؛ انسآن‌است‌کهـ‌مقآم‌ر‌ا‌مےسازد !'
‌بعضۍها وقتۍ مۍروند ، آن‌قَدر سبک‌بارند که آدم‌ بهشان‌ غبطه میخورد . . دَروصیت‌نامه‌اش‌ نوشته‌بود : " فقط‌هَفت‌ تا‌ نماز غفیله ام‌ قضا شده لطفاً برایم بخوانید :) " @shaerane_ta_khodaa
| الحَسدُ يُذيبُ الجَسدَ | ، بدن را آب‌وگداختھ مےكند! -مولانا‌علی‌«؏» 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-چندماهت‌هست‌وتوصیف‌شھامت‌میکنے باپرقنداقھ‌ات‌فرداقیـٰامت‌میکنے...( 'مسعودیوسف‌پور'
@tanine_eshgh-16.mp3
1.43M
"مینویسم؛ آی عاشقا شش ماه تا محرمه...؛ ...♡
•| |• چقدر زیبا گفته : ‏قاشق برای‌ خوردن غذا خوب است و فنجان برای چای نوشیدن و انسان هم تنها برای #‎آدم‌شدن خوب است...! :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعا می کنم برای تو... برای خودم...
🌹طنز جبهه!!😜 🌿...همه ترسم این بود که فریبرز با بچه ها صمیمی بشود و سپس با آن قیافه مظلوم😊 و حق به جانب خود, شیطنت هایش😈 شروع بشود...👌بله حدسم درست بود... 😏 فریبرز شده بود👈 داش فری بچه ها😄 و موقعیت برای کارهایش فراهم شده بود😵 🌿... معمولا بچه ها برای نماز شب، یک جای خلوت را انتخاب می کردند و آهسته می رفتند مشغول به نماز شوند تاخدا نکرده ریا نشود😍 به پای بچه‌های نماز شب خوان زلم زیمبو (قوطی کمپوتها را با سیم به هم وصل کرده بود) می‌بست😇 تا نصفه شب که می‌خواهند بی‌ سر وصدا از چادر بروند بیرون وضو بگیرند، سر و صدا راه بیفتد؛😵 وبچه ها بیدار شوند😍 پتو را به پیراهن و شلوار بچه‌ها می‌دوخت؛😄 توی نمکدان تاید می‌ریخت و هزار شیطنت دیگر که به عقل جن😈 هم به آن نمی‌رسید.😀 از آن بدتر، این بود که مثل کنه به من چسبیده بود.😣 خیر سرمان بنده هم روحانی و پیش‌نماز گردان بودم و دیگران روی ما خیلی حساب می‌کردند. اما مگر فریبرز می‌گذاشت؟😭😥😰 🌿...  یه روز نزدیک های ظهر رفته بودم تدارکات گردان. 😆 دوستم مسئول تدارکات بود؛ منتهی از آن تدارکاتی هایی که همه ی گردان می گفتند ما بچه هایمان هم با او خوب نمی شوند.😄 خیلی اهل حساب و کتاب و درست و دقیق ؛ از اون زرنگ هایی که پشه را روی هوا نعل می کنند.😠 از همه جا بی خبر که دیدم از آن پایین، پشت سنگر تدارکات صدای ناله و ندبه می آید.😇 حالا نگو بچه ها مرا دیده اند و با تحریک فریبرز عمدا صدای شان را بلند کرده اند که توجه مرا جلب کنند. 😵 خوب گوش کردم.😠چند نفربا تضرع تمام داشتند ظاهرا با خدای خودشان رازو نیاز می کردند: 👈 ظلمت … ن …. فسی ، ظلمت … ن …فسی. اما چرا این موقع روز !؟ 😎🎩 پاورچین پاورچین رفتم نزدیک. آقا چشمت روز بد نبیند؛ چه دعایی ، چه شوری ، چه حالی😍 مسئول تدارکات و فریبرز و چند نفر دیگر👇 🍟تنقلات را ریخته بودند وسط؛ می خوردند و می خندیدند و با سوز و آه " ظلمت نفسی " می گفتند. " 😆 برگشتم به مسئول تدارکات گفتم, تو دیگه چرا!؟😠 فقط با اشاره گفت: تقصیر فریبرزه 😳 اصلا نفهمیدم چه جوری خام شدم😵 وگول خوردم...😢 فریبرز باز یکی از آن خنده های معروفش را کرد و با خنده گفت😄حاجی بزن روشن شی😵😏😢 @shaerane_ta_khodaa