eitaa logo
کافه شعر
2.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
246 ویدیو
0 فایل
بسم رب عشق ✨ مرا عهدیست با جانان🫂🫀 شما لایق بهترین ها هستید با ما بهترین ها رو بخونید و لذت ببرید.♥️🫵 بفرمائید شعر🌱 شنوای حرف های شما👈 @Shaeran1403
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفته بودم شادمانم ؟ بشنو و باور مکن! گاه می لغزد زبانم ، بشنو و باور مکن! گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟ گفتم آری می توانم ... بشنو و باور مکن!
داغ شیرین در ظلمتی افتاده ام ،می جویم آن مهتاب را ! چون من نداند هیچکس، قدر هوای ناب را پابند مهرش بوده‌ام و از داغ عشقش سوده‌ام مشتاق اهدای تنم ، بِستان ز من این قاب را! دور جهان را گشته‌ام، آمال‌ها را هشته ام چشمان رنجیده دلان، کی می‌پذیرد خواب را؟ در این بیابان بلا ،حکمت چه باشد این جفا؟ ای دادرس از رحمتت، بگشای دیگر باب را! اندر میان موج‌ها از قعرها تا اوج‌ها نوحی بباید تا کِشد، این رفته در غرقاب را مشتاق دیدار توام ،هر سو ببارد درد و غم چون می‌توان ناکام کرد، یک عاشق بی‌تاب را از ماه رویان باختیم ،وز چهره‌شان بت ساختیم بر حال این تشنه لبان، دعوت کنید میراب را هر دم که گردم هوشیار ،از زخم‌های روزگار بینی به جای اشک‌ها، بارانی از خوناب را هرجا به دنبالم کشید، بر قامتم پیله تنید آخر نکرد مهمان خود ،یک میوه ی خوشاب را دیگر گذشت وقت صیام،از ماه نو آمد پیام ای ساقی بگرفته جام ،برکش شراب ناب را از بس که طنّازی کند ، با روح من بازی کند ترسم رباید از کفم هم دین و هم محراب را حشمت الله محمدی ( بی همراز) 😉🌱 در کافه شعر☕️
در کوچه و میدان و خیابان مے زد موسیقے درخواستے جان مے زد با شور به صرف شعردعوت می کرد برپنجره ی بسته که باران مے زد محمدعلے ساکے 😉🌱 در کافه شعر☕️
مستم، بقا از خالقِ میخانه دارم شمعم، نشان از غربتِ پروانه دارم... سرگشته از غم‌های بی‌نام و نشانم دل‌بستگی با ساقی و پیمانه دارم... من وارثِ فرمانروایانِ خزانم شاهم اگر چه خانه در ویرانه دارم... دردی نشسته لابه‌لای لحظه‌ هایم کوهم که‌با خود غصه‌ای مردانه دارم... من‌ با غمِ تو بسته‌ام عهدی از آغاز باری ز غم‌هایت به روی شانه دارم... درمن‌شکستن‌هایِ بسیاری‌نهفته‌ست من عاشقم در قلبِ آتش خانه دارم... با منتظر خو کرده‌ام بعد از تو ای‌یار در خویشتن من عاشقی دیوانه‌ دارم... ✍حسن‌_کریم‌زاده 📓خالقِ_میخانه 😉🌱 در کافه شعر☕️
❬غرقِ زخمیم ولی قامتمان خم نشده...❭
حقیقت تا چکمه‌هایش را می‌پوشد دروغ نیمی از جهان را دور زده است...
اندوهِ تو شد واردِ کاشانه‌ام امشب مهمانِ عزیز آمده در خانه‌ام امشب... صدشکر خدارا که نشسته‌ست‌به‌شادی گنجِ غمت اندر دلِ ویرانه‌ام امشب... من از نگهِ شمعِ رخت دیده ندوزم تا پاک نسوزد پرِ پروانه‌ام امشب... بگشا لبِ افسونگرت ای‌شوخِ پری‌چهر تا شیخ بداند ز چه افسانه‌ام امشب... ترسم که سرِ کوی تو را سیل بگیرد ای بی‌خبر از گریهٔ مستانه‌ام امشب... یک‌جرعهٔ آن‌مست کند هر دو جهان را چیزی که‌لبت ریخت به‌پیمانه‌ام امشب... شاید که شکارم شود آن مرغِ بهشتی گاهی شکنِ دام‌و گهی دانه‌ام امشب... تا بر سرِ من بگذرد آن یارِ قدیمی خاکِ قدمِ محرم و بیگانه‌ام امشب... امید که بر خیلِ غمش دست بیاید آه سحر و طاقتِ هر دانه‌ام امشب... از من بگریزید که می‌خورده‌ام امشب با من منشینید که دیوانه‌ام امشب... بی حاصلم از عمرِ گران‌مایه فروغی گر جان نرود در پیِ جانانه‌ام امشب...
کافه شعر
اندوهِ تو شد واردِ کاشانه‌ام امشب مهمانِ عزیز آمده در خانه‌ام امشب... صدشکر خدارا که نشسته‌ست‌به‌شا
روشن شده‌از حسنِ تو کاشانه‌ام امشب خوش‌باش که بر گردِ تو پروانه‌ام امشب... نخلِ قدِ دل‌جوی تو ای زینتِ فردوس سیراب شد از گریهٔ مستانه‌ام امشب... دستِ طلب از دامنِ وصلِ تو ندارم هرچند که در بزمِ تو بیگانه‌ام امشب... سروی‌شد و چون‌شعله قد افروخت به‌افلاک هر دود که‌برخاست ز ویرانه‌ام امشب... از بهرِ یکی جرعهٔ می‌ باز چو قصاب جاروبکشی ! گوشهٔ میخانه‌ام امشب...
این زخم که زدی مرا تو را خواهد کشت..💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا