وقتی خندید..
مثلِ سعدی درِ گوشِش بگو :
«رَوا بُوَد که چنین بیحساب دِل ببری؟!🥲»
بعدِ تو روز و شبم، تلفیقی از تکرار بود
جایدستت نازنیندر دستِمن سیگار بود...
زحمتِ تنهاییام را حضرتِ غم میکشید
وسعتِ رسواییام سرخطِّ هر اخبار بود...
هالهای از دود، زانو در بغل، مردی غریب
سایهی تلخِ سکوت افتاده بر دیوار بود...
ابرِ غمگینِ غزل هم شوقِ باریدن نداشت
تودهی بغضِ غریبم خسته از انکار بود...
بعدِ تو از زندگی هرگز ندیدم روی خوش
بعدِ تو این زندگی وللّهَ فقط اجبار بود...
میفشردم بر جگر دندانِ صبرِ کوچه را
هر گذر یک کربلا، صد مثنوی آزار بود...
همچو سروی بیخبر از کینهی دستِ تبر
دسترنجِ عمرِ من بازیچهی اغیار بود...
سادگی کردم نباید میسپردم از نخست
دل که در آیینِ رندان مخزنِ اسرار بود...
میرسید از باغِ دل هردم شهیدی لالهگون
روزگاری اشتیاقم اینچنین بر دار بود...
رسمِ دنیا، امتحان یا جبر حالا هرچه بود
دستِ تقدیر از قضا همواره با کفتار بود...
اینچنین زد بر لبم مهرِ سکوت این روزگار
ورنه پشتِ بغضِ لالم صحبتی بسیار بود...
✍حسن_کریمزاده
📓بغضِ_لال
#منتظر ✓
💚این دل اگر کم است بگو 'سر' بیاورم
💚یا امر کن که یک ' دل ' دیگر بیاورم
💚خیلی خلاصه عرضکنم دوست دارمت
💚دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم...