eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
266 دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
10.4هزار ویدیو
162 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
چراغچی نقش بسیاری در و برای انتخاب رجایی🍃⚘🍃 به‌ عنوان جمهور داشتند و برای تبلیغ رجایی در مقدس نقش بسیار مهمی را ایفا کردند. 🍃⚘🍃 به همراه دیگر نیروهای واحد آموزش ، بعد نماز صبح و نماز مغرب و عشاء در صحن امام خمینی (ره) جمع می‌شدند و شاعرانی همچون ژولیده و سید رضا مؤید ، اشعاری هم در حمایت از رجایی می‌سرودند. 🍃⚘🍃 ی شهادت ایشان به روایت یکی از همرزمانش : همراه عازم خط شدیم و با دیدن نیروهایی که تعدادشان حدود بیست‌ نفری می‌شد روحیه ی تازه‌ای گرفتیم. وضعیت در آن روز کمی سخت شده بود. از یک‌ طرف بعضی تقاضای نیرو و مهمات داشتند و فشار بسیار زیادی بود و از طرفی هم دشمن پاتک بسیار شدیدی را آغاز کرده بود به‌ نحوی‌ که به چهل یا پنجاه متری ما رسیده بودند و صدای شنی‌های تانک را به‌ خوبی می‌شنیدیم. 😔 دشمن خاکریز را مورد هدف قرار داده بود و ما با آنچه در دست داشتیم مقاومت کردیم تا جایی که تانک‌های دشمن‌ روی خاکریز آمدند.
غروب آن روز خاکریزی رو پشت خاکریز اول زدند و با چراغچی جهت بررسی شرایط به آنجا رفتیم و چراغچی هم نیازها را از طریق بی‌سیم به عقب اعلام کرد. 🍃⚘🍃 نماز مغرب را خواندیم و من مختصر استراحتی کردم. وقتی بیدار شدم دیدم هنوز در حال نماز است و این کار تا صبح ادامه داشت. بعد از نماز صبح باز دشمن اقدام به پاتک کرد. 😔 🍃⚘🍃 زمانی که چراغچی برای بررسی وضعیت دشمن سر خود را از خاکریز بالا برد مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در آن شرایط او را با موتور به عقب انتقال دادیم. 🍃⚘🍃 قالیباف وضعیت چراغچی را که از نزدیک دیدند دستور دادند که او را با بالگرد به تهران منتقل کنند که باخبر شدم در بیمارستان تجریش بستری شدند و ..... 😭 🍃⚘🍃 سرانجام ولی الله چراغچی هم در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۱۸ بعد از ۲۵ روز بستری شدن در بیمارستان تجریش تهران به آرزویش که همانا بود رسید. 🍃⚘🍃
مزار شهید: مشهد مقدس ، گلزار شهدای بهشت حضرت رضا (ع)⚘، بلوک ۳۰ ، ردیف ۲۳ آقای قالیباف دوست و همرزم ولی الله چراغچی سر مزار شهید. شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهیدسرفراز 💠 شهید ولی الله چراغچی💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽نماهنگ بعضیا به ما طعنه میزنند با صدای حاج میثم مطیعی 🌺نثار روح گرانقدر تمام شهدا شهدای مظلوم مدافع حرم سردار دلها آن فرمانده ی بی همتا هدیه کنیم صلواتی بر محمد و آل محمد💐 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی سلام آقای من✋🌸
... . . هَمیشه تو خونه صِدام میزد: "همسرِ شهید نوروزے ... هَمسرِ شهید جان..."🍃 . وقتی زُل میزد بهم میگفتم باز چیشُده ؟! میگفت: سِنت کوچیکتر از اونیہ کہ بِهت بگن همسرِ شهید... هَنوز بچہ اے آخہ! 🙁 عَوضش میشے کوچیکتَرین همسرِ شهید ‌. . ‌‌💕| 🍃| . 🍁🍁🕊🍁🕊🍁🕊🍁🍁
🌱 مـومݩ‌باید‌هر‌روز‌برا‌خودش برݩامہ‌معنوے‌داشٺہ‌باشہ🙂👌 سعے‌ڪنیم‌برا‌خودموݩ‌ عادٺ‌هـایی آسمانے‌بسازیم:) هرروز‌تݪاوت‌ زیارت عـاشورا‌ قرآن یہ‌ساعاتی ذڪر‌و‌دردودل‌به‌با‌امـام‌زماݩ‌... ڪم‌‌سفارش‌نشدا...¡ ‌:)
شهید محمد رضا تورجی زاده
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 رمان #عارفانه #قسمت_ششم 💫شهید احمد علی نیری💫 راوی: دکتر محسن نوری رفتار
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 رمان ادامه قسمت قبل ❤️ یہ روز با رفقاے محل رفتہ بودیم دماوند. یکےاز بزرگترها گفت احمد آقا برو کترے رو آب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود ڪم ڪم صداے آب بہ 👂گوش رسید. از بین بوتہ ها بہ رودخانہ نزدیک شدم. تا چشمم بہ رودخانہ افتاد یہ دفعہ سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد بہ لرزیدن 😰نمیدانستم چہ کار کنم. همان جا پشت 🌴درخت مخفےشدم … مےتوانستم بہ راحتے گناه بزرگے انجام دهم. پشت آن درخت و کنار🌊 رودخانہ ، چندین دخترجوان مشغول شنا بودند ✨همان جا را صدا زدم و گفتم: " خدایا کمک کن. خدایا الان بہ شدت من را وسوسہ مےکند کہ من نگاه کنم هیچ کس هم متوجہ نمےشود اما خدایا من بہ خاطر تو ازین گناه میگذرم"❌ از جایے دیگر آب تہیہ کردم و رفتم پیش بچہ ها و مشغول درست کردن آتش شدم.... خیلے دود توےچشمم رفت و اشکم جارے بود ... یادم افتاد حاج آقا گفته بود هرکس براے خدا😭 گریه کند او را خیلے دوست خواهد داشت. گفتم ازین بہ بعد براے خدا گریه😭 میکنم .. حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار 🌊رودخانہ هنوز دگرگون بودم واشک میریختم و مناجات مے کردم خیلی باتوجہ گفتم؛ یا و …😭 بہ محض تکرار این عبارات صدایے شنیدم کہ از همہ طرف شنیده مےشد بہ اطرافم👀 نگاه کردم صدا از همہ سنگریزه هاے بیابان و درختها و کوه مے آمد ‼️‼️ همه مے گفتند؛ ... از آن موقع کم کم درهایے از عالم بالا بہ روے من باز شد…” احمد این را گفت و برگشت به سمتم: " محسن، این ها رو برای تعریف از خودم نگفتم، گفتم که بدانی انسانی که گناه رو ترک کنه چه مقامی پیش خدا داره" بعد گفت: تا زنده ام برای کسی از این ماجرا حرفی نزن! 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨
شهید محمد رضا تورجی زاده
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 رمان #عارفانه ❣ #قسمت_هفتم ادامه قسمت قبل #تحول❤️ یہ روز با رفقاے محل رفت
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🌹 رمان 💫شهید احمد علی نیری💫 🌷روش زندگی راوی: جمعی از دوستان شهید ☘احمد اقا در سنین نوجوانی الگوی کاملی از اخلاق و رفتار اسلامی شد. یکی از ویژگی های خاص ایشان احترام فوق العاده به پدر و مادرش بود. به طوری که هربار مادرش وارد اتاق می شد حتما به احترام مادر از جا بلند می شد. این احترام تا جایی ادامه داشت که یک بار دیدم احمد اقا به مسجد آمده و ناراحت است! با تعجب از علت ناراحتی او پرسیدم. گفت: هربار که مادرم وارد اتاق می شد جلوی پایش بلند می شدم. تا اینکه امروز مادرم به من اعتراض کرد که چرا این کار را می کنی؟ من از این همه احترام گذاشتن تو اذیت می شوم و... ** احمد به صله رحم بسیار اهمیت می داد. وقتی دفتر خاطرات او را ورق می زنیم با زندگی یک انسان عادی مواجه می شویم، مثلا در جایی آورده: « امروز به خانه عمه رفتم و مشغول صحبت شدم. بعد به خانه آمدم و رفتم نان خریدم و بعد کمی استراحت کردم. مسجد رفتم و آمدم مشغول مطالعه شدم» ✨احمد آقا ادب را از استاد خود آیت الله حق شناس، فرا گرفته بود. همیشه در سلام کردن پیشقدم بود حتی مقابل بچه های کوچک. هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد. می ترسید کسی که مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود. او هرچه پول تو جیبی از پدرش می گرفت یا کار کرده بود را خرج دیگران بخصوص کسانی که می دانست مشکل مالی دارند می کرد. 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ ┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━