🌻🌻🌻🌻🌻
✍به این سه حقیقت فکر کنیم!
1⃣اینکه خداوند بدون شک تمام
اعمالمون را می بیند
«إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»
2⃣اینکه همیشه، فرشتگانی مجاورمون
هستند که ثبت و ضبط می کنند
ریز و درشت خوب و بدمون رو؛
«رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون»
3⃣اینکه اصلاً از کجا معلوم؛
شاید بیخ گوشمون نشسته باشد
جناب عزرائیل و صادر شده باشد
دستور رفتنمون رو !
«عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم»
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
هدایت شده از 🌹یا علی...
مرغ دل من پر به هوای چمن تو
جانم به فدای تن چون یاسمن تو
از لعل لبت میچکداقا همه دم عشق
خوشتر نشنیدم به جهان از سخن تو
مومن شده ام من به مقامات بلندت
حق را بشنیدم همه دم از دهن تو
💠#مهاجران
#وحید
داستان اول
(۱)
💠فواد بد بلا بود.از همان بچگی بدبلا بود.همیشه نگران بودند یک وقت چیزیش نشود.خب اوایل طبیعی بود.توی فرهنگی که بیشتر چشم امیدها به پسر هاست.حالا اگر تک پسر هم باشی بیشتر توی چشم و توجهی.اصلا همه جا تک پسرها عزیزند.فواد تک پسر بود و خیلی هم مودب.آن روزهای بچگی هم که تازه از اصفهان آمده بودندآبادان،ماها همه میدیدیم مادرش یک جور دیگری این پسر را تربیت کرده.مثل ما پسربچه های آبادانی.شر و شور نبود و زیاد توی کوچه نمی آمد.من و فواد هم سن ایم.یک وقت می گویم هم سن یعنی سن شناسنامه ای،ولی یک وقت هم منظورم همراه بودن است.ما همیشه با هم بودیم.از همان مهدکودک تا ایام مدرسه،تا کار.همیشه.رابطه ما کمی خاص هم بود.همین حالا هم همین جور است.توی هر خانواده ای نمی شود برادرزاده ای باشد که عموی هم سن و هم کلاس و هم قد داشته باشد.برای همین توی دبستان یا راهنمایی وقتی می دیدند فامیل ما دوتا مثل هم است،فوری از نسبت مان می پرسیدند،فواد رویش نمی شد بگوید که من عمویش هستم.حالا یا رویش نمی شد یا واقعا هنوز توی کتش نرفته بود که من عمویش هستم.فکر کنم دلیلش همین دومی بود.چون من همیشه حتی تا همین اواخر دلم می خواست عمو صدایم کند.به جای این که من را رفیق یا فامیل معرفی کند دوست داشتم بگوید(وحید عمومه)
نمی گفت.ولی من توی مدرسه همیشه می گفتم(فواد پسر کامامه)
این یک افتخاری به من می داد.انگار بزرگ ترم می کرد.اوج نوجوانی با همین یک جمله مرد می شدم انگار.ولی خوب فواد همین جوری اش هم بزرگ تر بود.توی چشم تر بود.این ها را حالا دارم می گویم.آن وقت ها نمی گفتم.چیزی مثل رقابت بین ما نبود.نمی دانم،حالا که نگاه می کنم شاید آن چیزی که بین ما بود و آن حسی که من بهش داشتم حسادت بود.ولی کی فکرش را می کرد یک روز توی خنده ها فواد را راهی کنیم سفر،بعد دیگر برنگردد تا همین الان.کی فکرش را می کرد بلا این جوری بیفتد توی خانه ما.
شهید #حاج_فوادمشعلی
منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۹و۱۰
🔻🔻🔻🔻
😍 بســــــم رب الحســـــــــین😍
این خاکِ حسین، عشق مالامال است🌺
تُربت، حجرالاسودِ اهل حال است🌺
عیسی که مسیحدم شد از تربت اوست🍃
این خاک عجب «مُحَوِّلُ الاَحوال» است🍃
#صلےاللهعلیکیااباعبدالله😍
#صبحتونکربلایے❤️
ثانیه های مهدوی 1.mp3
2.91M
با گوش دادن به این فایل ها، با امام خود درد دل کنیم و با انتشار آن، دیگران را هم تشویق به صحبت با حضرت کنیم.
زیاد وقتت رو نمی گیره...ا
از دست ندین خیلی عالی هستش
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
هدایت شده از 🌹یا علی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا نگاه کنید 👆 ❤️
✍اگر خداوند
دنیا و آنچه را كه در دنیاست
به تو داده بود جبـران آن #خسارت قضـا شدن نمـاز صبح نمیشد
◾️مردی
تصمیم داشت به سفر #تجارت برود
خدمت امام صادق علیه السلام رسیـد و از امام درخواست استخـاره كرد . استخاره او بد آمد ، اما آن مرد نادیده گرفت و به سفر رفت
▪️اتفاقاً سـود فراوانی هم برد .
پس از مسافرت خدمت امـام رسید و عرض كـرد:
یابن رسـول الله ! یادتان هست چندی قبل خدمت شمـا رسیدم برایم #استخاره كردید و بد آمد
◾️استخاره
برای سفر تجارت بود من به سفر رفتـم
و سود فراوانی هـم كردم و خیلی خوش گذشت. #امام_صادق علیه السلام به او فرمود درطی سفر یادت هست، فلان منزل خسته بودی
▪️نماز مغرب
و عشایت را خواندی شام خوردی
وبعد خوابیدی و زمانی بیدار شدی كه نماز صبح تو قضا شده بود؟ گفتم: آری
◾️حضرت فرمودند :
اگر خداوند دنیا و آنچه را كه در دنیاست
به تو داده بود جبـران آن #خسارت قضـا شدن نمـاز صبح نمیشد.
🖊منبع :
جهاد با نفس ج۱ ص۶۶
مراقب خود باشید!
در این فضای بی در و پیکر مجازی!
در جبهه اگر روی مین میرفتی! جانباز می شدی و سربلند!
اما! اگر تن به مین های این وادی دهی؛ معلوم نیست، به نا کجا آباد ها خواهی رسید...
اینجا فقط باید؛ دل به شهدا داد
#شب_جمعست_هوایت_نکنم_میمیرم
شبجمعہ اسٺ سَلام همهی نوڪرها
بہ شہِ ڪربوبَلا پادشہِ بیسرها
و بگویید بہ ارباب ڪه مهمان دارد
بہ فدای قدمِ مادرتو مادرها
این نسخه فقط و فقط برای من پیچیده شده...
من خیبری ام؛
اهل نی ..
هور ..
آب ..
خیبری ساکت است؛
دود ندارد
سوز دارد ...
📎 سلامتی جانبازان اعصاب و روان صلوات🌷
⭐بابا جان، جواب همان است!
📕 خاطرهای از آیت الله بهجت(ره)
🔸مرحوم آیتالله قاضی(ره) استاد آیتالله #بهجت(ره) بودند و حضرت امام(ره) از ایشان به «کوه عرفان» تعبیر میفرمودند.
آقای بهجت(ره) مکرر در نصایحشان این عبارت را از مرحوم قاضی(ره) نقل میفرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.» یا در جای دیگری فرمودند: «به صورت من آب دهان بیاندازد»
🔸یکی از علما میفرمود: «سالها پیش، یک روز خدمت آیتالله العظمی بهجت(ره) رفته بودیم. به ایشان گفتم: «راهی به ما نشان دهید تا آدم شویم.» آقای بهجت(ره) فرمودند: «نمازتان را اول وقت بخوانید!» این عالم بزرگوار میگوید: «در دلم گفتم حاج آقا ما را تحویل نگرفت. ما که خودمان نماز اول وقت میخوانیم!»
🔸یکسال از آن ماجرا گذشت. قرار بود به یک جلسه مهمانی بروم و در آن مهمانی دوباره خدمت آقای بهجت(ره) برسم. در راه به خودم گفتم: «این دفعه از آقا سوال کنم، ببینم اگر بخواهد راهی معرفی کند تا من به همهجا برسم، چه راهی را معرفی میکند؟»
🔸وقتی خدمتشان رفتم، همراه جمعی بودیم و ایشان داشتند صحبت میکردند. هنوز هیچ سخنی نگفته بودم که ایشان وسط صحبتشان فرمودند: «بعضیها پیش ما میگویند چکار کنیم تا آدم شویم و رشد پیدا کنیم؟ به ایشان میگوییم نماز اول وقت بخوانید. میروند سال بعد میآیند، پیش خودشان میگویند حاج آقا ما را تحویل نگرفت! دوباره از حاج آقا بپرسیم که چه باید بکنیم؟ همان حرف بنده را دقیق گوش نکردند و رعایت نکردند، حالا دوباره میخواهند سؤال کنند! بابا جان، جواب همان است، همیشه جواب همان است.»
🔸این عالم بزرگوار میفرماید: «من دیگر هیچ حرفی نزدم. آقای بهجت(ره) راست میگفتند. من برخی از نمازهایم را به وقتش نمیخواندم. شروع کردم و آن را هم درست کردم.» آن عالم بزرگوار کمکم به جاهایی که دلش میخواست و حتی فوق تصورش بود، رسید.
📚 بخشی از کتاب "چگونه یک #نماز خوب بخوانیم؟" اثر علیرضا پناهیان
یک نکته زیبا در وصیت نامه شهید:
هر وقت دلتون گرفت یا دوست داشتید دورهمی داشته باشید
بیاید سر مزار من پیش من...
نیاز نیست حتما قران بخونید...
بیاید بامن حرف بزنید من صداتونو میشنوم..!
#شهیدمحمدمهدییاغی
#مردان_بیادعا
🌷