eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
268 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
💠آیت الله رئیسی : 🍃🌸"گاهی حاج قاسم،آقای نصرالله و افراد دیگر به مشهد می‌آمدند،منتهی آمدنشان چندان آشکار نبود،من و چندنفردیگرمی‌دانستیم که ایشان آمده‌اند.گاهی آشکار می‌آمد که به خاطر ارادت مردم نمی‌توانست درحرم زیارت کند.برخی مواقع هم از قسمت مخصوص مشرف می‎شد که بتواند راحتتر زیارت کند. البته دوست داشت علنی و بین مردم به زیارت برود.به ما هم می‌گفت من میروم پایین زیارت کنم.وقتی می‌رفت مردم دورش جمع میشدند. یکبارکه ایشان به بارگاه حضرت رضا مشرف شد همزمان باغبارروبی بود.چون همیشه در منطقه بود جوری برنامه راتنظیم کردیم که ایشان بتواند درغبارروبی شرکت کند. غبارروبی مراسم بسیاربامعنویتی است. 🍃🌸قبل از تولیتِ بنده و درطول سال‎های بعد از انقلاب اسلامی همیشه اینطوربودکه می‌توانستند داخل ضریح مطهر بروند. روزی که ایشان آمده بود بعد ازاینکه مراسم غبارروبی تمام شد،حال پیداکرد و می‌ریخت. غبارروبی که تمام شد به ذهنم آمد ما وآقایانی که ازعلماهستند و افراد دیگرهمگی خادمان امام رضاهستیم وبه زائرین حضرت و دستگاه و بارگاه امام خدمت می‌کنیم،اما آقایی که اینجا ایستاده و برای امام رضا اشک می‌ریزدبه حرم اهل‌بیت خدمت کرده، نه فقط درمشهد بلکه در منطقه.ایشان به حرم حضرت زینب واعتاب مقدسه خدمت کرده. ایشان خادم واقعی حضرت رضاست. آنجا به ذهنم رسیدبرای اولین بار این رسم را که همیشه علما داخل ضریح می‌آیند باحجت و فلسفه نقض کنم. گفتم داخل_ضریح مطهربیاید،حال معنوی عجیبی داشت.از جاهایی که ایشان ازحضرت رضاطلب و کرد همانجا بود.
یه وقت میگن مهدی فاطمه میشینه برا تک تک گناه های ما میریزه💔 میگه خدا؟ فلانی رو به خاطر من مهدی ببخش بعد من بابی حیایی تمام گناه میکنم😭 یه داستان بگم!؟☝️ نقل شده از مرحوم سیدبن طاووس : میگن وارد سرداب سامرا شدم... پله های اول ودوم بودم که صدای گریه ای ازداخل سرداب شنیدم.. میگه نشستم رو پله ها وپایین تر نرفتم... میگه صداروشناختن(سیدمحرم اقا بودن) صدای امام زمان بود که گریه میکرد و میفرمودن خدایا اینا شیعه های ماهستن اینا باما سنخیت دارن 😭😔 ولی دچار لغزش هایی شدن خدایا اگ گناهانشون حق الله بوده بخاطر دل من مهدی ببخش... اگه حق الناس بوده اونقدر از خمس مابگیر و به صاحبان حق بده تا راضی بشن... بچها اینا مناجات هرشب امام زمانه ها... ماحواسمون نیست من تمام حرفم اینه👆😔 نزاریم حداقل گریه هاش بخاطر گناه منو وشما باشه.. بخدا انصاف نیست.. بخاطر شیعه هاشم درب ودرتنهایی وبیابون بشه؟😔 من میگم بیا از امروز یکی از لغزش هامون رو بخاطر دل مهدی فاطمه بخاطر خوشحالی اقامون بزاریم کنار اولش سخته اما نیتت خالص باشه خود اقا مدد میکنه اینو بعدش شیرینی شو خودت میفهمی جانم...
😍💝 💢از زبان همسر شهید💢 ۲ … فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام. نمیدانم چرا اما از موقعی که از زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.😢😨 همه اش تصویر از جلو چشمانم رد میشد. هر جا میرفتم محسن را میدیدم. 😥 حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. 😇 احساس میکردم . 😌 . برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم می ریختم. 😭 انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم. بالاخره طاقت نیاوردم. زنگ زدم به و گفتم: "بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد."😢 . از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود. یک روز بهم گفت: "زهرا، من چندتا از عکس های امام خامنه ای رو نیاز دارم. از کجا گیر بیارم؟"🤔 بهش گفتم:" مامان بذار به بچه های موسسه بگم که چه جور میشه تهیه اش کرد. " قبلا توی نمایشگاه ، یک زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را یک طوری بدست آورده بودم. پیام دادم براش. برای اولین بار. نوشت:"شما؟" جواب دادم: " هستم. "😌 کارم رو بهش گفتم و او هم راهنمایی ام کرد. . از آن موقع به بعد ، هر وقت کار درباره موسسه داشتم، یک تماس و با محسن میگرفتم. تا اینکه یک روز هر چه تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود. روز بعد تماس گرفتم. باز گوشی اش خاموش بود! شدم. روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم تماس گرفتم ، اما باز هم خاموش بود. 😔 دیگر از و داشتم میمردم. دل توی دلم نبود. 😣 فکری شده بودم که نکند برای محسن اتفاقی افتاده باشد; با اینکه با او هیچ نسبتی نداشتم. آن چند روز آنقدر حالم خراب بود که مریض شدم و افتادم توی رختخواب! 😪‼️ نمی توانستم به پدر و مادرم هم چیزی بگویم. خیلی شرم و حیا میکردم. 😔 تا اینکه یک روز به سرم زد و… ..😯
°•آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)🌷: با مردم آن‌گونه معاشرت کنید، که اگر مردید بر شما ریزند، و اگر زنده ماندید، با سوی شما آیند. البلاغه حکمت ۱۰🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*حسینعلی_شبان‌پور پیرمرد چوپان شهرضایی که فرزندش ۳۳ سال پیش در فاو به رسیده است، کسی است که به خوبی به آواهای اصیل تسلط دارد و در صحرا و زیر سقف آسمان زمزمه الهی سر می‌دهد. سوزِ صدای حسینعلی در فراق فرزندِ شهیدش محمود، شنیدنی و سرشار از عرفان، صداقت و رنگ و بوی خداست. چقدرمابدهکاراین اشک واه وسوزدل پدرمادرشهداهستیم مواظب باشیم فردای قیامت صاحبان این اشگ وناله هاروی پل صراط جلومارامیگیرندشک نداشته باشید ‎‌‌