eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
263 دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
10.5هزار ویدیو
162 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
😔مادر نگاهش می‌کرد. زل زده بود به دست‌هایش. چشم‌هایش شده بود عین کاسه‌ی خون. اشکی اما نمی‌ریخت... 🕊صدای حامد توی گوشش پیچیده بود و هی تصویر آن روز که نشسته بود توی ماشین بغل دست حامد می‌آمد جلوی چشمش : 🕊❤️«باید یک قول سخت به‌م بدهی. قول بدهی که اگر شهید شدم، یا اگر زخمی شدم، یا حتا اگر برنگشتم، مثل حالایت نگذاری کسی اشکت را ببیند...» 😔 صورتش را گذاشت روی صورت زخمی پسرش و گفت : «أوزون آغ اُولسون بالا. أوزومی آغ ائله دین خانیم زینبین یانین‌دا... » 💐 معرفی جانباز معروف به
پدر و مادر معزز شهید حامد 💐 معرفی جانباز معروف به
🌹حامد 20 روز دیگر هم در بیمارستان بقیه الله در کما بود؛ در این 20 روز ،اما مهمان ‌های ویژه‌ای داشت. پدر حامد می‌گوید: «همان اوایل بستری شدن حامد بود که دیدیم سردار سلیمانی خودش آمد برای ملاقات. تا چشم‌اش به حامد افتاد گریه کرد... گفتم سردار شما چرا گریه می‌کنی؟ گفت من برای حامد گریه نمی‌کنم، من برای خودم گریه می‌کنم. حامد راهش را انتخاب کرده بود، موفق شد، رفت...من برای خودم گریه می‌کنم از او و امثال او عقب افتادم...اینها روسفید شدند و من هنوز در آرزوی شهادتم...» 😔سردار قاسم سلیمانی به اینجا که رسید رو کرد به پدر حامد و گفت: «من آچار فرانسه نیروهایم را از دست دادم.. حامد آچار فرانسه من بود...هرکاری از دستش برمی‌آمد در منطقه عملیاتی انجام می‌داد...به خاطر همین ناراحتم.» 🌹 همین جا بود که پدر حامد از روی صندلی کنار تخت حامد بلند شد و با دست حامد را نشان داد و گفت: ❤️«سردار، ناراحت نباش... من آدم‌های زیادی را دیده‌ام که به خاطر دارایی و موفقیت‌شان خدا را شکر می‌کنند و می‌گویند :« هاذا من فضل ربی» اما من می‌گویم: « هاذا من فضل ربی» می گویم: این وضعیت حامد من، از فضل پروردگار من است... من می‌دانم که این بهترین سرنوشت برای او بوده.» 💐 معرفی جانباز معروف به
پدر و مادر معزز شهید حامد 💐 معرفی جانباز معروف به
حامد آچارفرانسه ی سردار دلها بود... حال در کنار هم هستند...💔 💐 معرفی جانباز معروف به
برادر باشی و برادرت را با این حال بر تخت ببینی... چقدر صحنه آشناست...💔 یا حضرت ابوالفضل... 💐 معرفی جانباز معروف به
خواستِ ته تغاری خانه را مگر می‌شد نشنیده گرفت و پشت گوش انداخت؛ همین شد که پدر و مادر سر نمازهای شان دعا کردند که خدا جهاد حامد را قبول کند... 💐 معرفی جانباز معروف به
❤️🍃 حامدجان کاش دلتنگی هم... حد و مرز داشت... می شود مرحمی بر دل تنگ ما بگذاری؟ سخت💔دلتنگیم... 🕊🌹 💐 معرفی جانباز معروف به
خاطره ی آشنایان شهید یه شب اومد بخوابم. گفت: آقا... چندروز دیگه تولد خواهرزاده هام، فاطمه و زهراست. لطفا از طرف من براشون ۲ تا عروسک بخر الان که نمیتونم ولی این دنیا حتما برات جبران میکنم... صبح که بلند شدم به خانومم تعریف کردم وگفتم: حامد که خواهر نداره؟! خانومم گفت بذار تماس بگیرم ببینم قضیه چیه. زنگ زدیم به مادر حامد، گفتن حامد خاله کوچیکش رو به عنوان خواهر میدونه تولد دخترای اونه فاطمه و زهرا، حامد خیلی به این بچه ها علاقه داشت و امکان نداشت هر وقت اینارو میبینه یا تولدشون میشه دست خالی باشه... وقتی متوجه شدیم رفتم براشون عروسک گرفتم... 💐 معرفی جانباز معروف به
☘دو روز بعد از ملاقات سردار قاسم سلیمانی از این جانباز مدافع حرم روی تخت بیمارستان بقیه‌الله، او یک مهمان ویژه دیگر هم داشت؛ مهمانی با یک هدیه خاص. روایت این دیدار را هم از زبان پدر حامد بشنوید: «ما بالای سر حامد بودیم که سردارشهید حسین همدانی، به ملاقات او آمدند. سردار باخودشان یک چفیه و یک انگشتر آورده بودند و گفتند: «این چفیه را حضرت آقا فرستاده‌اند تا روی بدن زخمی حامد بکشید، این انگشتر را هم سیدحسن نصرالله به حضرت آقا هدیه کرده، حضرت آقا هم آن را متبرک کرده اند و فرستاده‌اند برای حامد، اما فرموده اند: ما می‌دانیم که حامد دیگر دست ندارد که انگشتر بیندازد، این انگشتر را پدرش به دستش بیندازد.» 🌟و از همان روز این هدیه ارزشمند، همیشه وهمه‌جا با پدر شهید مدافع حرمی‌است که افتخارش شهادت پسرش است؛ شهادتی که بعد از 42 روز کما، سوم تیر 1394 نصیب حامد شد. 💐 معرفی جانباز معروف به
❤️🕊خاطره ی مادر حامد از دیدار با مقام معظم رهبری موقع خداحافظی من برگشتم به سمت آقا گفتم حاج آقا می‌شود من از شمایک خواهشی بکنم؟ حضرت آقا هم گفتند : شما خواهش نکنید...شما مادر شهید هستید، شما امر بفرمایید. ☘من هم گفتم : آقا من می‌خواهم این انگشتری که در دست شماست، روز قیامت من را شفاعت بکند، ایشان هم همانجا انگشترشان را از انگشت درآوردند و به من دادند. بعد هم یک انگشتر دیگر به امیر پسر بزرگم دادند و همانجا نوه کوچک مان علی را که آن موقع 5 ماهه بود در آغوش گرفتند. ☺️ما گفتیم آقا ، حامد در وصیت نامه اش نوشته تنها دلخوشی من علی است، موقعی علی بزرگ شد به او بگویید که عمویت در جهت دفاع از حرم حضرت زینب (س) رفته و شهید شده و بگذارید افتخار بکند. حضرت آقا این را که شنیدند، یک انگشتر هم به علی یادگاری دادند و فرمودند این انگشتر را نگهدارید وقتی علی بزرگ شد به او بدهید تا همیشه یاد عموی شهیدش باشد. 💐 معرفی جانباز معروف به
هدیه های اهدایی رهبرعزیز انقلاب به خانواده شهید جوانی 💐 معرفی جانباز معروف به