eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
268 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
··|♥️|·· 😂 یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت ... ڪسایـے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے میگم ... 🙃 جلوے درش کفشاشو👞 میگیرن و واڪس میزنن ... از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت 🌴🌳رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ ... :) یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد . یڪے از بچہ ها ڪہ سابقہ دار بود اصرار ڪرد بچہ ها بریم سر قبر " شهید علے حاتمے " پرسیدیم چرا بین اینهمہ شهید به اونجا اصرار دارے ...⁉️ گفت بیاین ڪارتون نباشہ 🤔🤷🏻 رفتیم رو مزار شهید و مشغول فاتحہ و صحبت دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت😰 میڪشیدن جلو بیان برام جاے تعجب بود خوب بقیہ شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحہ بخونن ... ڪہ این رفیقمون گفت آخہ این شهید مسئول ڪمیتہ ازدواجہ 👩‍❤️‍👨 هر ڪے با نیت بیاد سر خاڪش سریع ازدواج میڪنہ (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن 😂😂😂) ما هم از قصد هے ڪشش میدادیم و از روے مزار بلند نمیشدیم ... یهو راوے اومد بلند جلومون با صداے بلند و🗣😄 خنده گفت آقایون این شهید شوهر میده ها ... زن نمیده به ڪسے 😂 یهو همه اطرافیا و اون خواهراے پشت سرے خندیدن و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم ..🌅 😅 البتہ راویہ بہ شوخے میگفت ؛ خیلے بچه ها با نیت اومدن و ازدواج هم کردن 👰🏻🤵🏻
📸گزارش تصویری مراسم وداع و تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم سعید کمالی 🔹پیکرمطهر شهید مدافع حرم سعید کمالی امروز بر دستان مردم قدرشناس ساری تشییع شد و در امامزاده عباس (ع) شهر ساری آرام گرفت. 💠 شهید کمالی متولد ۱۹ شهریور سال ۶۹ از پاسداران سپاه کربلای مازنداران اهل روستای کفرات نکا و ساکن شهر ساری بود که داوطلبانه عازم سوریه شد و در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۹۵ در منطقه خان‌طومان به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکرش پس از چهار سال تفحص و شناسایی شد.... 💐 شادی روح پرفتوح شهید صلوات💐
🥀 🕊دل‌ گیر نباش! دلت‌کہ‌ گیرباشد رهانمےشوی..🍃 . . یادت باشد،خدا بندگانش را با آنچه بدان دل بسته انـد می آزماید [ . . . ]
1_13714624.mp3
8.67M
🎧🎧 🎵دلم گرفته ای رفیق... 🎤🎤 گرشا تقدیم به همه عزیزانی که دارن💐💐 👌👌
. به عالَم تا ندای یا علی هست برای شیعیان او ولی هست برای یاریِ دین محمد (ص) عَلمداری چنان هست من_فدای_سیدعلی
براے رسیدن بہ هدف مقدس از جان و مال خود گذشتند یار واقعے امام از همہ چیزش در راه هدفش مےگذرد ... شایستہ بودن اسبابے دارد .. فی سبیلک بحق بی بی زینب. 🌷
روی قبرم بنویسید با یک خط درشت حسرت دیدن دلدار مرا آخر کشت. « اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج » ☀️تعجیل در 3صلوات☀
میگفت: "من برای شهادت اصرار نمی‌کنم؛ آنقدر کار و تلاش می‌کنم که لایق شهادت شوم و خدا من را هم بخرد.. هم میگفت: بدان بدون تلاش به شهادت نمیرسی... اصل اینست که ، مزد انسان های پرتلاش است☝️ مادر هم در خاطرات پسرش مےگفت: "بمیرم.. پسرم همیشه خسته بود... نه خواب شب داشت و نه روزها وقتی داشت برای نشستن..." کاش دعای "قوّ علی خدمتکَ جَوارِحی" در حقمان برآورده میشد و عمرمان صرف خدمت به اسلام مےگشت..... ...
| 🌷شهید میر یعقوب محمدپور: و خواهران حجابِ‌خود را حفظ كنيد و با‌سياهیِ‌ حجـاب خـود ابـرقـدرت‌ ها را زير و زبر كنيد و ديگر اينكه خواهر خودم مثل زينب گونه مبارزه كرده و مادرم هم از مكتب حضرت فاطمه (س) درس شهادت و شما بايد آن را ياد بگيريد وپدرم هم مانند حسين (ع) و افراد حسين (ع) مبارزه نمايید و مثل حبيب بن مظاهر در صحنه باشد...
شهیدامین آقا بابا شیرازی در تاریخ ۱۳۶۲/۶/۱۳ در شهر تهران در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. عمران بود و در قالب جهادی ، مرتب به مناطق محروم می رفت و برای کمک به عمران و آبادی اون مناطق تلاش می کرد. از موسسه ی « طلوع حق » بود که چند روز قبل در راه عزیمت به منطقه ی کرمانشاه جهت انجام ماموریت جهادی دچار سانحه شده و همراه با امین فارس حسینی به رسید. ۳۴ ساله بود. متاهل بود و یک فرزند دختر به نام بهار خانوم به یادگار دارد که زمان ایشان #۲ ساله بود. در کنار علمی و علاقه‌ ای که به مباحث فنی مرتبط با رشته ی تحصیلی‌ اش داشت در بعد با شرکت در جلسات جامعة‌ الصادق از جمله مستمعین پر و پا قرص منابر استاد حجت‌ الاسلام پناهیان بود. بعدها توانست به اتفاق دوستانش را تحت عنوان « طلوع حق » با جهادی در راستای انجام عملیات‌ های و تأسیس کند. همچنین با برنامه‌ ای به نام « سه‌ شنبه‌ های مهدوی » در بین شهروندان تهرانی می رفتند و برای زنده نگه داشتن موضوع در بین مردم گل و شیرینی و شربت پخش می‌کردند.
معرفی شه🥀دا
روایت از پدرشهید امین بابا شیرازی: پسر یک فرزند دختر دو ساله به نام بهار دارد که این روزها شرایط سختی را می‌گذراند و بی‌ تاب پدر است اما باید بگویم که پسرم علیرغم همه ی عشق و علاقه‌ ای که به همسر و دختر خردسالش داشت اما بنا به تعهدی که در زندگی کرده بودلحظه‌ ای از فعالیت در زمینه‌ های گوناگون که معمولاً کارهای عام‌ المنفعه بود دست نکشید و با توجه به اینکه# مهندس عمران بود در قالب جهادی مرتب به محروم برای به مسئله ی عمران و آبادی می رفت.😔 در آخرین سفرش که سفری بی‌ بازگشت بود برای انجام یک جهادی به منطقه ی گیلان غرب رفت. قبل از سفر پیش من آمد و گفت مسئله‌ای که وجود دارد این است که من تا این لحظه حتی روستا و مکانی را که قرار است به آنجا برویم در نقشه پیدا نکردم. در مراجعه به همسر و خانواده ی او برای کسب اجازه کمی با مخالفت آنها مواجه شده بود اما توانست با این قول که از این زودتر از دفعات بعد باز می‌گردد نظر آنها را نیز جلب کند که البته این اتفاق افتاد و من هنوز منتظرم که صحیح و سالم از این سفر برگردد.😔
همچنین جلسات پیگیر و مستمری که این مؤسسه هر هفته سه شنبه‌ ها برگزار می کردند « سه‌ شنبه‌ های مهدوی » بود که پسرم به اتفاق همکارانش در قالب آن سعی در سازی بر اساس مبانی فرهنگ حضرت حجت (عج)♡ داشتند. همیشه به من می‌ گفت ما باید این کار را انجام بدهیم و نباید مهدویت را محدود به مکانی همچون مسجد جمکران کنیم که تنها عده ی خاصی می‌توانند با حضور در آنجا به ساحت حضرت حجت (عج)♡ عرض ارادت داشته باشند. پسر در روز آخر قبل از رفتن به اردوی جهادی به من گفت که بابا این سفر برای من و شما خیر و برکت فراوان خواهد داشت. آن زمان متوجه منظور او نشدم اما اکنون به حرف او بیش از پیش واقف شدم.😔 واقعاً خیرات و برکات را در این چند روز شاهد هستم با پیام‌ هایی که برای من از سوی دوستان و همکارانش ارسال می‌ شود و تلفن‌ هایی که از جاهای دور و نزدیک زده می‌ شود و دیدارهایی که دوستان با ما دارند. تازه متوجه شدم که در این مدت چه خدمت بزرگی به هموطنان خود داشته است و توانسته با این اقدام خود الگو سازی خوبی در زمینه ی فعالیت‌ های خودجوش به منظور خدمت‌ رسانی به همنوعان داشته باشد.
آوازه ی خیری که به انجام رسانده تا نقاط دوری همچون جزیره ی کیش هم رسیده و من از سوی برخی از دوستان در این مناطق پیام‌ های تسلیتی دریافت کردم که آنها برای من ارسال کرده بودند. چون زمینه ی کاری من هم مرتبط با موضوعات بود در رفت و آمدی که به کارگاه ساختمانی پسرم و همکارانش داشتم همیشه کوشی و او زبانزد همه بود. همه از پسرم تعریف می‌کردند.😔 روایت از مادرشهید : پسرم کم‌ حرف و گو بود و همه را از پر حرفی نهی می‌ کرد. جوانی فعال و مبتکر بود که در خانه به عنوان یک مرجع تعریف شده بود. همه چیز را با استناد به منابعی که آنها را مطالعه کرده بود پاسخ می‌ داد و این گونه نبود که از خودش حرفی بزند.😔 به عنوان مادر هیچ وقت ندیدم که مثلاً همیشه قرآن دست پسرم باشد اما وقتی صحبتی در زمینه ی علوم اسلامی میان اعضای خانواده پیش می‌ آمد او با دلیل و برهان و اشاره به ای از قرآن به ما پاسخ می‌ گفت و ما تعجب می کردیم که چه زمانی فرصت کرده است که این گونه در قرآن و مفاهیم آن عمیق شود؟😔