eitaa logo
💚کـوچـه شــهـدا💚
2.7هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
115 فایل
°• ❀﷽ #به‌امیدِ‌روزی‌که‌بگویند‌خـادِمٌ‌الشٌـهدا‌به‌شــهدا‌پیوست شروع‌نوکری💚۱۴٠۲/۶/۲٠ پایان‌‌شهادت🌹 #هر‌ماه‌مصاحبه‌باخانواده‌های‌شهداانجام‌میشود کمیته‌خادمین‌الشهدای‌شهریار کپی‌ازمصاحبه‌ها‌با‌ لینک‌کانالمون‌مجازهست. ارتباط با ما👇 @rogaye_khaton315
مشاهده در ایتا
دانلود
💚کـوچـه شــهـدا💚
اگر در باز بشه شهید عزیز از در بیان داخل فرصت هم کم باشه روبروتون بشینه اولین کاری یا اولین چیزی که
حتما محکم بغلش میکنم و میگم قرارمون که یادت نرفته؟؟ من غم فراق رو به شوق وصال دوباره تحمل میکنم
برادر زاده همسر شهید هستند خانم
💚کـوچـه شــهـدا💚
برادر زاده همسر شهید هستند خانم
موضوع: من بی تو من بی تو، حال عجیبی دارم... نه زمین مرا می‌فهمد، نه آسمان مرا می‌پذیرد. گاهی در فکر سقوطم، گاهی خیال پرواز در سر دارم. من بی تو، آشوبِ پروازم؛ پرنده‌ای بی‌لانه در میان باد. دوست دارم از بی‌کران‌ها بپرم، شاید آن‌سوی آسمان باز تو را ببینم. شاید اگر پرواز کنم، آرام شوم. اما هرچه بال می‌زنم، انگار هوای دلم سنگین‌تر می‌شود. دلم می‌خواهد اوج بگیرم، اما وزنه‌ی دلتنگی نمی‌گذارد. من بی تو، در میان رؤیاها گم می‌شوم، با خیالت حرف می‌زنم، با سکوتت اشک می‌ریزم. هر شب، ستاره‌ها را نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم: آیا آن بالا، جایی هست که درد نبودنت تمام شود؟ من بی تو، نه در زمین آرام دارم، نه در آسمان قرار. گاهی احساس می‌کنم که اگر پرواز کنم، شاید روحم سبک شود، شاید از حصار این دل خسته بیرون بیایم. من بی تو، پرنده‌ای هستم که درون قفس خیال، پرهایش را با یاد تو باز می‌کند و تا بی‌نهایت، پرواز را تمرین می‌کند. آری... من بی تو، نه زنده‌ام و نه مرده، فقط در هوای پرواز تو، هر روز از نو متولد می‌شوم و هر شب، بی‌تو فرو می‌افتم. دلنوشته برادر زاده‌ام هستی تقیان برای عموی شهیدش علی اصغر نوحی طهرانی
عید نوروز 1404
عید تولد دو ماهگی سلین باباش تو بین الحرمین بلندش کرد و گفت به امام حسین بگو بابام باید به احترام پدرتون ایستاده شهید بشه
ادامه صحبت های همسر شهید مصاحبه همسر شهید با روز نامه جوان هست که برامون فرستادند.
همسرم به شدت اهل سفر و گردش بودند طوری که ما تمام ایران رو با ماشین شخصی خودمون گشتیم و ۶بار هم با هم به کربلا و نجف رفتیم. و هر وقت که حقوق میگرفتن مبلغی رو برای سفر کنار میزاشتن و ۶ سال اول که بچه نداشتیم تمام تعطیلات برنامه سفر میریختیم و در تهران نبودیم به سفرهای دسته جمعی هم خیلی علاقه داشتن و قصد داشتیم که پاییز امسال تا سلین خانم کوچیکه به مکه بریم که قسمت نشد
عشقی که هرگز رنگ نباخت! علی در کنار این همه جدیت، قلبی فوق‌العاده مهربان داشت. خوش‌اخلاق، خونگرم و به‌شدت بچه‌دوست بود. از همان آغاز زندگی، عاشق داشتن فرزند بود. خدا دخترم اولم را به ما هدیه کرد. همسرم عشقی که به من داشت، برایم بی‌نظیر و تکرارنشدنی است. در زندگی خیلی انسان‌های عاشق دیده‌ام، اما مطمئنم هیچ‌کس در دنیا مرا آن‌طور که او دوست داشت، دوست نداشت. با احترام خاصی من را صدا می‌کرد. همیشه «بانو» خطابم می‌کرد. همین باعث تعجب اطرافیان شده بود. دوستان و فامیل به او می‌گفتند: «چرا به همسرت می‌گویی بانو؟ مگر همه این‌طور صدا می‌زنند؟» حتی بعضی‌ها سر به سرش می‌گذاشتند یا با خنده می‌گفتند: «این‌قدر احترام می‌گذاری همسران ما شاکی می‌شوند!»، اما برای او احترام گذاشتن به همسر بخشی جدانشدنی از شخصیتش بود.